حزبی که باید ساخت / نگاهی به مشخصه های اساسی حزبی که پاسخگویی به الزامات امر “خود رهانی کارگران” را هدف خود دارد (۱) / اسماعیل سپهر

- رابطه حزب و طبقه در مسیر تکامل و اعتلاء مبارزه طبقاتی ، ابزارهای مختلف و متنوعی یار کارگران و زحمتکشان خواهد بود. در این میان، اما حزب کارگری از جایگاه و اهمیت خود ویژه ای برخوردار است. طبقه کارگر اگر چه در جدال برای پس زدن تعرض سرمایه به دستمایه حیات و زندگی نیروی کار و زحمت و در تلاش برای بهبود شرایط زیست و معیشتی آحاد طبقه، مدام خود را در مقابل سرمایه و سرمایه داری می یابد و در تجربه مبارزات اتحادیه ای خود ( ترید یونینی ) به سطحی از خود آگاهی طبقاتی دست می یازد، اما بطور خود بخودی و در روند مبارزات خود انگیخته اش، ضرورتن راه خود را در سرنگونی سرمایه دارای و استقرار نظام سوسیالیستی نمی یابد.

مبارزات خود بخودی و خودانگیخته طبقه کارگر علیه سرمایه داری، چه از منظر تحرک مبارزاتی آحاد طبقه و چه از زاویه رشد آگاهی طبقاتی در بین آحاد طبقه، توسعه موزون و هماهنگی را تجربه نمی کند. رشد ناموزون تحرک مبارزاتی و آگاهی طبقاتی در آغاز تنها بخش کوچکی از آحاد طبقه را به ضرورت براندازی نظام سرمایه داری و ایجاد سوسیالیسم رهنمون می شود. رشد ناموزون تحرک و آگاهی طبقاتی، شکل دادن به سازمان حزبی برای بسط و ارتقاء هر چه بیشتر خود آگاهی طبقاتی در بین همه اقشار طبقه، برای هماهنگی و ارتقاء سطوح مبارزاتی بخشهای مختلف طبقه، برای مقابله آگاهانه و هدفمند طبقه با کلیت نظام سرمایه داری و با همه نهادهای ستمگر و سلطه جوی آن را به نیاز عاجل جنبش طبقاتی کارگران مبدل می کند. حزب کارگری با گرد آوردن آگاه ترین، پیشتازترین و مبارزترین فعالان کارگری و با جذب اندیشه ورزان و مبارزان سوسیالیست، نقش بی بدیلی در پراکندن جوانه های آگاهی طبقاتی در سطوح مختلف جنبش کارگری و در یاری رساندن به خود سامانیابی و خود رهبری کارگری ایفاء می کند. بعلاوه، حزب کارگری با جمعبندی تجربه تاریخی و بین المللی طبقه کارگر و تعمیم بخشی آگاهانه این تجربیات، قادر است بمثابه حافظه طبقه کارگر در راهیابی ها و حذر کردن از اشتباهات تاریخی، سخت ثمرمند و کارساز ظاهر گردد.

رهایی طبقه کارگر، البته به دست خود طبقه ممکن خواهد شد. آگاهی طبقاتی در بین آحاد طبقه، البته در جریان اعتلاء جنبش مبارزاتی کارگران و زحمتکشان دامن خواهد گستراند و بلوغ را تجربه خواهد کرد. انقلاب کارگری تنها با شکوفایی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی کارگران و زحمتکشان و با اعتلاء جنبش خود رهبری توده کارگر و زحمتکش است که پاره گی زنجیرهای بردگی سرمایه داری را به نفی همه مظاهر از خود بیگانگی انسانهاو به ایجاد مدلی موفق و پویا از نظام سوسیالیستی رهنمون خواهد شد. با اینهمه تا شکوفایی و اعتلاء جنبش خود مدیریتی و خود حکومتی کارگران و زحمتکشان و تا عروج نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی کارگران و زحمتکشان به موتور اصلی رشد و بلوغ خود آگاهی طبقاتی نیروی کار و زحمت، حزب کارگری از رسالت ممتاز و بی بدیلی برای کمک به رشد و ارتقاء آگاهی و سازمانیابی آحاد طبقه و رهبری و هدایت مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان برخوردار است.

تا تبدیل طبقه کارگر از طبقه ای در خود به طبقه ای برای خود، حزب کارگری نه تنها نقش بی بدیلی در کاشتن جوانه های آگاهی طبقاتی در بین همه اقشار نیروی کار و زحمت بعهده دارد، بلکه با کمک به سامانیابی هر چه بیشتر و بهتر کارگران و زحمتکشان، با موقعیت شناسی و راهیابی های مبتکرانه و با هماهنگی عرصه های نبرد و طرح ریزی راهبردها و راهکارهای دفاعی و تهاجمی، نقش تعیین کننده ای در ارتقاء و هدفمندی مبارزات کارگری به دوش دارد. حزب کارگری در عین حال قادر است با سامانیابی آگاه ترین اقشار طبقه کارگر و مبارزین سوسیالیست و با حضور فعال در همه عرصه های مبارزه طبقاتی، به شکل نامحدود و نا مشروط از منافع تاریخی طبقه کارگر دفاع کند و عزم و نیروی خود را در خدمت عمومی شدن گفتمان سوسیالیستی، سرنگونی دولت بورژوایی، برچیدن نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم قرار دهد. همانطور که مارکس و انگلس خردمندانه خاطر نشان ساختند، این حزب همچنین قادر است با آکاهی به مسیر عمومی حرکت، شرایط و نتایج نهایی و کلی جنبش مبارزاتی کارگران و زحمتکشان؛ اولن در مبارزه ملی پرولتاریای کشور خود، منافع مشترک کل پرولتاریا را، صرف نظر از ملیت آن ها خاطر نشان کرده و برجسته سازد. دومن در تمام مراحل مختلف رشد مبارزه طبقاتی از منافع عمومی و دراز مدت جنبش کارگری حمایت بعمل آورد.

با اینهمه، حزب مطلوب چپ رادیکال نوین، از همه اشکال متعارف و تاکنونی احزاب چپ و سوسیالیست ( اعم از احزاب چپ رادیکال سنتی، چپ رفرمیست و چپ آنارشیست ) به نحو بارزی متفاوت و متمایز است. حزب چپ رادیکال نوین، حزب تلاش برای تبدیل طبقه کارگر به طبقه ای سر شار از آگاهی و تحرک طبقاتی، طبقه ای برخوردار از ساز و کارهای ضروری برای بخدمت گرفتن عالی ترین اشکال خود سامانیابی و خود رهبری، طبقه ای توانمند به تبدیل گفتمان خود به گفتمان اکثریت قریب به اتفاق مردمان جامعه، طبقه ای توانمند به اعمال خود مدیریتی در صحنه کار و اعمال خود حکومتی در صحنه سیاسی و مدیریت اجتماعی و تبدیل الگوی خود مدیریتی و خود حکومتی به روش اداره و مدیریت همه مردمان در همه عرصه های مربوط به کار و زندگی آنها و درحقیقت حزبی برای تبدیل طبقه کارگر از طبقه ای در خود به طبقه ای برای خود و از طبقه ای در بند اسارت و ناراستی های سرمایه داری به طبقه ای منادی و راهبر جامعه نوین است.

این حزب برای دست یابی طبقه به شرایط لازم برای تبدیل به طبقه ای برای خود و تا آن هنگام که نیروی کار و زحمت هنوز در روند فرا شد به طبقه ای برای خود قرار دارد، البته در نقش یک حزب سیاسی فعال، پیشتاز و هدایت گر ظاهر خواهد شد و سهم جستن در رهبری مبارزات طبقاتی کارگران و زحمتکشان را وظیفه خطیر خود تلقی خواهد کرد. این حزب تا آن هنگام که کارگران و زحمتکشان از آگاهی، از شرایط و از توانمندی لازم برای بدست گرفتن سرنوشت خود فاصله دارند و بورژوازی هنوز بر اریکه قدرت سیاسی سوار است، البته با تلاش برای ارتقاء آگاهی طبقاتی کارگران و زحمتکشان، با تلاش برای سامانیابی هر چه بیشتر طبقه کارگر و با ایفاء نقش فعال و موثر در همه صحنه های مبارزه طبقاتی، در کوبیدن مهر رهبری خود برروند تحولات سیاسی تردید نخواهد کرد. آری، این حزب تا آستانه در هم شکستن سیادت بورژوازی و کسب قدرت سیاسی توسط توده کار و زحمت، کم و بیش در هیئت یک حزب سیاسی و در قامت یک نیروی سیاسی راهبر و هدایت گر ظاهر خواهد شد.

حزب مطبوع چپ رادیکال نوین، اما چه در استراتژی و برنامه سیاسی، چه در ساختار و سازمانیابی و چه در مبانی تاکتیکی و کنش سیاسی، به نحو شاخصی از احزاب سیاسی متعارف، فاصله می گیرد. حزب مطبوع چپ رادیکال نوین رابطه خود با طبقه را بر اساس ادعاهای رایج بسیاری از احزاب و گروه های سوسیالیست و کمونیست تعریف نمی کند. این حزب خود را نماینده سیاسی طبقه نمی داند و شان و رسالتی در خور نماینده سیاسی طبقه برای خود قائل نیست. این حزب اگرچه گفتمان خود را بخشی از گفتمان سیاسی – طبقاتی کارگران می داند و اهداف و آماج های خود را برخاسته و متکی به خواستها و منافع کارگران و زحمتکشان و پرچم بخش آگاه و پیشتاز طبقه کارگر تلقی می کند، اما بر آن نیست که تحقق آماج های بزرگ طبقه، الغاء روابط سرمایه داری، درهم شکستن ماشین دولت بورژوایی، اقدام به ایجاد دمکراسی نوین و پی افکندن پایه های روابط سوسیالیستی از مسیر اقتدار و قدرت یابی حزب می گذرد.

این حزب انعکاس خواست و منافع کارگران و زحمتکشان را حق انحصاری خود نمی پندارد و خود و برنامه و سیاست های خود را آئینه تمام نمای خواست ها و منافع کارگران بشمار نمی آورد. این حزب خود را تنها حامل آگاهی طبقاتی و منبع بی پایان و همیشگی این آگاهی بشمار نمی آورد.   این حزب اگرچه دست یابی به اهداف و آماج های نهایی خود را، در آغاز در تلاش خستگی ناپذیر خود برای ایفاء نقش موثر در رهبری مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان می یابد، اما اولن رهبری جنبش مبارزاتی کارگران را حق طبیعی، انحصاری و مادام العمر خود نمی داند و در هدایت جنبش مبارزاتی کارگران و زحمتکشان سهم مشروط و محدودی برای خود متصور است. دومن پیروزی و موفقیت نقش خود در رهبری جنبش مبارزاتی کارگران و زحمتکشان را نه با بزرگی هیبت و قدرت حزب و با سرعت صعود حزب از پلکان قدرت سیاسی، که با عمومی شدن خود آگاهی طبقاتی در بین آحاد کارگران و زحمتکشان، با شکوفایی اشکال خود سامانیابی و خود رهبری کارگری و با موفقیت توده کار و زحمت در ایجاد نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی خود، مورد سنجش و داوری قرار می دهد.

آری، حزب مطلوب چپ رادیکال نوین گسترش حوزه قدرت و اقتدار حزب را هدف خود ندارد و همه تلاش های سیاسی– سازمانگرایانه این حزب، به ایجاد و بسط و اقتدارورزی هر چه بیشتر نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی طبقه معطوف است. در نگاه این حزب، اهداف و آماج های تاریخی طبقه نه از گذر قدرت یابی حزب و یا احزاب کارگری، که از مسیر شکل گیری، بسط و گسترش و بلوغ سیاسی – قدرتی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای – اعم از نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی خود ویژه کارگران و زحمتکشان و یا نهادهای خود حکومتی عمومی – قابل حصول و دست یابی است. این حزب نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای را مطلوب ترین ابزار نمایندگی سیاسی طبقه و اقتدار و حاکمیت این نهادها را مناسب ترین و موثرترین راه تحقق آرمان رهایی کارگران بشمار می آورد. این حزب چه در پهنه گفتمان و چه در عرصه عمل سیاسی بیش و پیش از هر چیز به پیش شرط های امر “خود رهانی کارگران و زحمتکشان” و پیش شرط های ایجاد دمکراسی مشارکتی و سوسیالیسم مشارکتی متعهد است. آری، این حزب ” حزب دفاع از خود رهانی کارگران ” است. این عنوان نه تمسک صوری به آرمان دیرین طبقه کارگر، که معرف مشخصه های ممتاز و خود ویژه این حزب و بازتاب دهنده سمتگیری سیاسی – ایدئولوژیک آنست. ” حزب دفاع از خود رهانی کارگران ” با حذف کسب قدرت سیاسی توسط حزب از آماج خود و در همان حال تلاش خستگی ناپذیر برای الغاء روابط سرمایه داری، برای درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی و برای بنای نظام سیاسی-اقتصادی نوین مبتنی بر خود مدیریتی و خود حکومتی وسیعترین آحاد مردم، براستی سیمای یک حزب چپ انقلابی و رادیکال را به نمایش خواهد گذارد.

این حزب اگرچه خود را حزبی کارگری بشمار می آورد و طبقه کارگر را همچنان ستون اصلی جنبش ضد سرمایه داری و نیروی تغییر در راستای ایجاد نظم و روابط سوسیالیستی بشمار می آورد، اما اولن راهبرد ها و راهکارهای خود برای حصول به ایده آل های سوسیالیستی را متناسب با بروز تغییرات ساختاری چند دهه گذشته در صفوف طبقه کارگر – و در کانون این تغییرات، تضعیف همزمان ثقل کارگران صنعتی و پر رنگ شدن وزن بخش مهمی از حقوق بگیران شاغل در بخشهای دولتی و خدماتی و غیره در طیف بندی های درونی طبقه کارگر – به ترسیم در می آورد. ثانین نیروهای اجتماعی ضد سرمایه داری را به طیف های درونی طبقه کارگر محدود نمی بیند و با آگاهی به شعاع گسترده اشکال مختلف سلطه سرمایه علیه اکثریت قاطع مردم قریب تمام جوامع بشری در دوران کنونی، رسالت خود را عمومی کردن گفتمان دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی در بین تمامی نیروهای اجتماعی بالقوه ضد سرمایه داری ( و نه صرفن آحاد طبقه کارگر) می جوید.

از نگاه این حزب ایده آل دمکراسی مشارکتی، تضمین وسیعترین حقوق شهروندی برای همه و تضمین حق همه افراد در تعیین سرنوشت خود – چه از طریق تضمین تجربه وسیعترین اشکال آزادی برای همه و چه از طریق مشارکت همه مردمان در نهادها و سازمانهای خود مدیریتی و خود حکومتی دخیل در همه عرصه های حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی – نه امری مختص و مطلوب طبقه کارگر، که امری مربوط به اکثریت گسترده ای از مردمان در دوره کنونی است. از نگاه این حزب سوسیالیسم نوع مشارکتی نیز با پایان بخشی به همه اشکال سلطه سرمایه ( سلطه سرمایه در همه اشکال و تظاهر آن، اعم از سلطه آن در عرصه اقتصاد و یا سلطه آن در عرصه سیاست و فرهنگ و ورزش و غیره ) بر اکثریت پر شمار مردمان و با ارائه شرایط کار و زندگی آشکارا بهتری از سرمایه داری به تمامی کسانی که ثروت و مکنت بسیارشان بر استثمار و بهره کشی از دسترنج تعداد کثیری از افراد دیگر استوار نیست، از ظرفیت لازم برای تبدیل شدن به نظام مطلوب اکثریت قاطع مردمان تقریبن همه جوامع، برخوردار است.

درک ویژه و متمایز”حزب دفاع از خود رهانی کارگران” از ایده ال های سوسیالیستی و تصور آن از دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی بمثابه نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی سازگار با منافع اکثریت قاطع مردمان (و نه صرفن طبقه کارگر ) بخودی خود دلیل مهم دیگری است بر ضرورت و اهمیت امر ایجاد حزب کارگری. پیروزی در مبارزه برای دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی به برساختن چنان نهاد سیاسی کارگری نیازمند است که دلمشغولی و شعاع عمل آگاهی بخشی و سازمانگرانه آن صرفن آحاد طبقه کارگر ( برغم حفظ اهمیت محوری منافع طبقاتی کارگران و پاسخگویی به الزامات آرمان خود رهانی کارگری در برنامه ها، در راهبردها و در راهکارهای سیاسی این حزب ) را هدف خود نداشته باشد. در فقدان چنین نهاد سیاسی کارگری ( یعنی حزب کارگری) که برای عمومی کردن گفتمان سوسیالیستی در بین همه اقشار اجتماعی که خود را تحت سلطه اشکال پیچیده و متنوعی از مظاهر ظالمانه و غیر انسانی سرمایه داری گرفتار می بینند، سخت بکوشد، در دوره کنونی “امر خود رهانی کارگری” افق روشنی به پیروزی نخواهد یافت. بدون تلاشهای آگاهانه یک حزب سیاسی کارگری که برای هم پیوندی مبارزات ضد سرمایه داری همه اقشار اجتماعی غیر کارگری با مبارزات سرمایه ستیز طبقه کارگر سخت بکوشد و مبارزات ضد سرمایه داری همه اقشار اجتماعی غیر کارگری را زیر چتر “جنبش خود رهانی طبقه کارگر”، به سرنگونی نظام سرمایه داری و بنای سوسیالیسم رهنمون شود، طبقه کارگر براحتی خود را در آستانه غلبه بر سرمایه داری و تحقق ایده آل های سوسیالیستی، نخواهد یافت. همراهی و همیاری این اقشار اجتماعی با “جنبش خود رهانی کارگران” نه تنها برای غلبه بر سرمایه داری و درهم شکستن دولت بورژوایی از اهمیت تعیین کننده ای برخوردار است، بلکه پی ریزی و ماندگاری ساختار دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی نیز – چه از جنبه مقابله با نیروهای بورژوایی پس از پیروزی انقلاب و چه از جنبه حفظ شکل و محتوی دمکراتیک و مشارکتی این ساختارها – به مقدار قابل توجهی به ادامه پشتیبانی و حمایت این اقشار از ایده آل های دمکراسی خواهانه و سوسیالیستی “جنبش خود رهانی کارگران” مشروط است.

۱. مجموعه مقالات حاضر در توضیح تزهایی در رابطه با ایجاد یک “حزب کارگری نوین” تهیه گردید. این تزها در جریان بحث و گفتگوهای من با برخی رفقای همفکر تدوین گردید. اما، ما به دلائلی از انتشار این تزها اجتناب ورزیدیم. در این مجموعه مقالات من از بخشی از نوشتجات قبلی ام، بویژه در رابطه با مبانی تاکتیکی حزب کارگری نوین، سود برده ام.

بخش دوم

- تعهد به دمکراسی نوع مشارکتی و سوسیالیسم نوع مشارکتی چه حزبی را قالب می ریزد؟

دمکراسی مشارکتی با شکلی از حکومت شورایی و با نوعی از دمکراسی مبتنی بر قدرت ورزی عمومی توده ها تداعی می شود. در دمکراسی مشارکتی، قدرت ورزی عمومی توده ها در قالب بکارگیری گسترده اشکال مختلف دمکراسی مستقیم، در نقش فراگیر و تعیین کننده نهادهای شورایی محل کار و زندگی توده مردم (همه مردم و همه اقشار اجتماع ) در همه عرصه های حریم قدرت سیاسی و با حضور موثر و گسترده نهادهای جامعه مدنی در ساماندهی عرصه های مختلف حیات اجتماعی، تعین می یابد. در دمکراسی مشارکتی تعهد نظام سیاسی به تامین شرایط و بسترهای لازم برای تجربه وسیعترین آزادی های فردی و اجتماعی و اهتمام آن به مهار قدرت ورزی نخبگان و گروه های نخبه محور، راه را بر نقش آفرینی آحاد جامعه در صحنه های مختلف اجتماعی می گشاید و میدانی فراخ برای عمومی شدن قدرت ورزی سیاسی فراهم می آورد. در دمکراسی مشارکتی، نظام شورایی تنها با احترام به حق شهروندی تمامی آحاد جامعه، با ایجاد فرصت قدرت ورزی گسترده و برابر برای همه شهروندان، با بکارگیری وسیعترین و موثرترین مکانیزم های دمکراتیک برای اعمال خود مدیریتی و خود حکومتی توده مردم و در همان حال با تحدید قدرت ورزی نخبگان و گروه های نخبه محور تداعی خواهد شد.(۱)

سوسیالیسم مشارکتی نیز با شکوفایی جنبش شورایی و جنبش خودمدیریتی نیروی کار، با تثبیت نقش تعیین کننده افراد در مدیریت و هدایت امور مربوط به محل کار خود و با نقش آفرینی جدی همه آحاد نیروی کار و زحمت و همه نهادهای وابسته به نیروی کار در ساماندهی اقتصاد خرد و کلان، قابل تشخیص است. در این نوع از سوسیالیسم لغو مالکیت خصوصی و الغاء نظام بهره کشی فرد از فرد، با الغاء همه اشکال از خود بیگانگی نیروی کار و زحمت، با تضعیف هر چه بیشتر نقش بورکراسی در حوزه مدیریت اقتصادی ( چه افتصاد خرد و چه اقتصاد کلان )، با نقش پررنگ نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی نیروی کار و زحمت در جهت یابی و ساماندهی عرصه های مختلف اقتصادی، با ظهور قوی و موثر نهادهای دفاع از منافع مصرف کنندگان و برخی دیگر از نهادهای حوزه جامعه مدنی – نهادهایی که دایره فعالیتی اشان به امر اقتصاد مربوط می شود – در هدایت و مدیریت حوزه های مختلف اقتصادی و با تمکین به خواست و اراده عمومی آحاد مردم در تعیین جهت گیری های عمومی اقتصادی ( چه از طریق بکارگیری ابزار دمکراسی مستقیم و چه از طریق برسمیت شناختن نقش تعیین کننده نهادهای شورایی و نهادهای جامعه مدنی در مدیریت حوزه اقتصاد ) همراه خواهد بود.

دفاع از نظام شورایی متعهد به اصول اساسی دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی بی تردید حاکمیت و سیادت حزبی بر ارکان قدرت سیاسی را بر نمی تابد. نظام شورایی با اقتدار و حاکمیت توده مردم و نظام حزبی با اقتدار و حاکمیت احزاب و نخبگان حزبی تداعی می شود. نظام حزبی به شکلی از حکومت نخبگان و نظام شورایی به شکلی از حکومت توده ها تجسم می بخشد. در نظام شورایی بمثابه یک نظام کاملن دمکراتیک، بی تردید وجود احزاب سیاسی و فعالیت حزبی منتفی نیست. در نظام شورایی، اما از توده مردم به تفع احزاب خلع قدرت نخواهد شد و احزاب و نخبگان حزبی قدرت سیاسی را در دست خود متمرکز نخواهد یافت. در این نظام نخبگان سیاسی از رانت سیاسی-قدرتی احزاب حظ نخواهند برد و احزاب سیاسی در نقش ابزار اصلی قدرت ستانی از آحاد مردم و قدرت بخشی به معدود نخبگان عرصه سیاست ظاهر نخواهند گردید.

نظام شورایی بیش و پیش از هر چیز با عمومی شدن قدرت ورزی سیاسی و با فراهم آوردن اسباب و لوازم قدرت ورزی گسترده و موثر آحاد جامعه ( چه در قالب نهادهای خود مدیریتی و چه در قالب نهادهای خود حکومتی توده مردم ) در همه عرصه های حیات اجتماعی، به تصور می آید. این مهم، اما بی تردید جز با تلاش برای توقف زیاده خواهی قدرتی نخبگان و گروه های نخبه محور و جز با بخدمت گرفتن مکانیزم ها و ابزارهای بازدارنده علیه قدرت ورزی بی حد و حصر نخبگان و گروه های نخبه محور ( و به تعبیر دیگر جز با ممانعت از تمرکز قدرت سیاسی در دست احزاب سیاسی و نخبگان عرصه سیاسی ) به بار نخواهد نشست.

نظام شورایی، در حقیقت با لگام زدن به عرصه قدرت ورزی نخبگان عرصه سیاست و مهار فعال مایشایی گروه ها و نهادهای سیاسی مبتنی بر جولان داری نخبگان ( اعم از احزاب و گره های سیاسی و یا لابی ها و نهادهای سیاسی مدافع منافع خود ویژه ) و تضمین قدرت ورزی عمومی، موثر و ادامه دار توده هاست که جوانه های خود را در دل زمین سیاست می کارد. هم ازینرو برای حزب مدعی دفاع از دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی و نظام شورایی ملتزم به اصول دمکراسی فربه، تسخیر قدرت دولتی توسط حزب، جز نقض غرض و خط بطلان کشیدن بر اهداف اصلی اعلام شده آن، معنایی نخواهد داشت. برای حزبی اینچنین، تلاش و مبارزه سیاسی بی تردید جز با ایجاد فضای لازم برای قدرت ورزی توده ها و شکوفایی نهادهای خود حکومتی و خود مدیریتی توده ای در همه عرصه های حیات اجتماعی، جز با تلاش برای میدان داری بیشتر نهادهای جامعه مدنی و جز با مقابله جدی با هر اقدامی که به شکل گیری و تحکیم شکلی از حکومت نخبگان ( و از جمله حکومت مبتنی بر اقتدار احزاب، بمثابه یکی از رایج ترین اشکال حکومت نخبگان در دوره حاضر ) راه برد، تداعی نخواهد شد. کنار نهادن کسب قدرت سیاسی توسط حزب از اهداف و آماج های آن، بی تردید گام اول در راستای تعهد به برساختن نظام شورایی و ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی است. اگر قرار باشد نظامی بر مدار قدرت ورزی عمومی و ادامه دار توده مردم (و نه نخبگان) و نظامی مبتنی بر اقتدار نهادهای خود حکومتی مردم ( و نه اقتدار احزاب سیاسی) برپا سازیم، آشکار استکه حزب ما خود نمی تواند به “نماینده گی از سوی طبقه” مدعی قدرت دولتی باشد. همه تجربیات تاریخی تاکنونی نیز موید این حقیقت استکه به فرض پیروزی انقلاب ( چه انقلاب دمکراتیک و چه انقلاب سوسیالیستی ) و حتی به فرض شکل گیری و اقتدار گسترده نهادهای شورایی و نهادهای خود حکومتی کارگران و زحمتکشان، حزب کارگری مدعی قدرت، دیر و زود نهادهای شورایی و نهادهای خود حکومتی مردم را مانع و مزاحم قدرت ورزی خود خواهد یافت و چه آشکار و چه پنهان، به مسخ و حذف این نهادها کمر خواهد بست. حذف کسب قدرت سیاسی از آماج های حزب، اما به چه معناست؟ آیا حذف کسب قدرت دولتی توسط حزب از اهداف چنین حزبی بمعنای کنار نهادن اصل براندازی و درهم شکستن دولت بورژوایی از اهداف و آماج های آن و در واقع شکل دادن به حزبی به لحاظ سیاسی منفعل و فشل و حزبی از نوع “اطاق فکر” است؟

_ آیا “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” بزیر کشیدن بورژوازی از ارکان قدرت سیاسی را هدف خود ندارد؟

“حزب دفاع از خود رهانی کارگران” البته تسخیر قدرت دولتی و بزیرکشیدن دولت بورژوایی را پیش شرط لازم و غیر قابل اجتناب هر تلاش جدی برای فراتر رفتن از چهارچوبه های سرمایه داری و هرگونه تلاش عملی برای بنای ساختمان سوسیالیسم بشمار می آورد. این حزب، اما تلاش برای کسب قدرت دولتی توسط حزب را شرط لازم برای بزیر کشیدن بورژوازی از ارکان قدرت سیاسی و پیروزی انقلاب کارگری تلقی نمی کند. این حزب تسلط بر اهرمهای قدرت دولتی به نیابت از کارگران و زحمتکشان را رسالت خود نمی داند و برای خود، شاًن نماینده صاحب حق توده ها در فرمان رانی بر دستگاه های دولتی را قائل نیست. گسست از الگوی “حزب جانشین گرا” و پیرایش حزب از حرص و آز چنگ زدن به اهرمهای قدرت دولتی، اما “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” را در ضرورت درهم کوفتن قدرت دولت بورژوایی و تسخیر قدرت دولتی توسط نهادهای شورایی و نهادهای خود حکومتی توده ها، به تردید وا نمی دارد.   کاملن برعکس، این حزب مبارزه برای عروج نهادهای قدرتی توده ای بر دستگاه دولتی را گام اول در ایجاد و استقرار دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی بشمار می آورد و درهم شکستن ماشین دولتی بورژوازی را شرط مقدم استقرار موفقیت آمیز هر شکلی از قدرت ورزی عمومی مردم و هر شکلی از حکومت توده ها ( در برابر حکومت نخبه ها ) تلقی می کند.

این حزب اگر چه گفتمان سازی و گفتمان پراکنی را یکی از عرصه های اصلی کار و فعالیت سیاسی خود می یابد و تلاش برای عمومی کردن گفتمان دمکراسی مشارکتی و سوسیالیسم مشارکتی را هدف اصلی خود می پندارد، اما در سپهر سیاسی و در معادلات قدرتی صرفن در هیئت یک اطاق فکر و در قاموس یک نهاد فرهنگی ظاهر نمی شود. تلاش سازمانگرانه برای ایجاد و بسط نهادها و سازمانهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان، اقدام برای ایجاد نهادهای خود مدیریتی توده ها در همه عرصه های کار و فعالیت اجتماعی و مبارزه و مقابله همه جانبه با همه اشکال رژیم های بورژوایی، جزء مهم و تعطیل ناپذیر فعالیت سیاسی چنین حزبی است. در همین راستا دخالت موثر و همه جانبه در همه فعل و انفعالات سیاسی روزانه و تلاش برای ایفاء نقش تاثیر گذار و تعیین کننده در سمت دهی تحولات سیاسی به سوی محو و نابودی بردگی سرمایه داری، تعین بخش هویت و سیمای سیاسی چنین حزبی خواهد بود.

اینهمه، اما تفاوت ماهوی “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” – بمثابه حزبی که ایجاد نوع ویژه ای از دمکراسی، یعنی دمکراسی مشارکتی و بنای نوع ویژه ای از سوسیالیسم، یعنی سوسیالیسم مشارکتی را در آماج خود دارد – با سایر احزاب و گروه های سیاسی مدافع گونه های دیگری از ساختار سیاسی و سوسیالیسم را کم رنگ نمی کند و بر تمایزات جدی آن بمثابه حزبی که قدرت را برای خود طلب نمی کند، سایه نمی اندازد. این حزب اگرچه تا عمومی شدن گفتمان دمکراسی مشارکتی، تا ظهور و فرادستی نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی توده کار و زحمت در عرصه های مختلف حیات سیاسی- اجتماعی و تا آستانه شکل گیری دولت نوع شورایی، در هیئت یک حزب سیاسی گفتمان ساز، سازمانگر و مداخله جو در همه عرصه های حیات سیاسی – و در حقیقت در نقش یک حزب سیاسی راهبر و هدایت گر ظاهر می شود- اما ایده آل خود را در زایل شدن ضرورت وجودی هر گونه دولت، هرگونه حزب سیاسی و اساسن هر شکلی از فعالیت سیاسی می جوید. ایده آل ” حزب دفاع از خود رهانی کارگران ” دست یابی به شرایطی است که نقش حزب گام به گام به ادای سهم محدودی در رهبری گفتمانی طبقه فرو بکاهد و پا به پای الغای نظام طبقاتی و محو طبقات و محو دولت، شعله حیات حزب، بمثابه حزب نیز، به تاریخ بپیوندد.

“حزب دفاع از خود رهانی کارگران”، دستگاه سازمانی، سامانه استراتژیک و نحوه نزدیکی و کنش سیاسی خود به موضوعات و رخدادهای سیاسی را چنان طرح و پی می ریزد که با پیروزی انقلاب کارگری و با آغاز ایجاد ساختمان دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی و با تبدیل نهادهای خود مدیریتی و خود حکومتی کارگران به منبع اصلی آگاهی بخشی، سازمانگری و هدایت و رهبری آحاد نیروی کار و زحمت، حزب گام به گام فعالیت خود را به فعالیتی کم وبیش گفتمانی فرو کاهد و با پیشروی بسوی الغای کامل نظام طبقاتی ( و از جمله محو طبقه کارگر ) و با محیا شدن شرایطی که اختلافات قوم بشر قالبی جز صف کشی های دوست و دشمنانه بیابد، فرجام هرگونه کار حزبی را به استقبال رود. آری، “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” حزبی از نوع دیگر و حزبی آشکارا متمایز و متفاوت از همه احزاب تاکنونی است. حزبی که در افق سیاسی خود نه قدرت بیشتر و فزون تر حزب، که پایان هر شکل از حکومت نخبگان و پایان هر شکل از حکومت حزبی را، حک دارد.

نشانه های چنین تمایز آشکاری، اما تنها در برنامه سیاسی، در شعارها و در گفتمان عمومی این حزب مشهود و منعکس نخواهد بود. این حزب در عمل و در ترسیم چهارچوبه های مناسبات سازمانی خود، در تعیین استراتژی سیاسی و مبانی تاکتیکی، در نوع مواجه با تحولات سیاسی، در نگاه به نهادهای جامعه مدنی و در نوع رابطه و تعامل حزب با این نهادها و در واقع در همه اشکال و تظاهر حیات و کنش سیاسی خود، چهره متفاوتی از احزاب طالب قدرت سیاسی را بنمایش خواهد گذارد. این حزب همه توان و تلاش خود را حقیقتن در خدمت خود آگاهی، خود سامانیابی و خود رهانی کارگران قرار خواهد داد و هیچگاه از آماج نهایی خود، یعنی ایجاد نظامی مبتنی بر دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و ساختاری مبتنی بر گسترده ترین اشکال خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای، فاصله نخواهد گرفت. این حزب:

- در حیات سازمانی خود از سانترالیسم دمکراتیک فاصله خواهد گرفت و دمکراسی غیر متمرکز و شکلی از خود مدیریتی توده ای را مبنای مناسبات درونی خود قرار خواهد داد. این حزب تلاش برای عمومی کردن فرهنگ خود مدیریتی را از حیات درونی خود آغاز خواهد کرد و مناسبات درونی خود را به الگویی از قدرت ورزی توده ای و الگویی از کارآمدی خود مدیریتی توده ای تبدیل خواهد کرد. در این حزب اصل راهنمای بنای سازمان و تشکیلات حزبی بر دمکراسی بیشتر و سانترالیسم کمتر استوار است.

- گسست از ایده “حزب جانشین گرا” و تعهد عملی به بر ساختن شکلی از خود حکومتی توده ای ( و در حقیقت شکلی از حکومت شورایی ) نگاه چپ رادیکال نوین به روش های مبارزه و درک آن از فرصت ها و راه گشائیهای تاکتیکی را نیز به نحو جدی و بنیادی از درک احزاب و گروه های طالب کسب قدرت سیاسی برای خود، متمایز خواهد کرد. در “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” نیروی نزدیکی به قدرت دولتی و مغناطیس بازی در جنگ تسخیر اهرمهای قدرت دولتی، ترسیم بخش اصول استراتژیک و مبانی تاکتیکی آن نخواهد بود. از نگاه چپ رادیکال نوین و حزب مطبوع آن، خوب و بد همه چیز و از جمله خوب و بد هر انقلاب و هر رفرم در آئینه اعتلاء جنبش خودآگاهی و خود مدیریتی کارگران و زحمتکشان ( و نه در ترازوی نفع و زیان حزبی ) به داوری خواهد آمد.

- این حزب تلاش برای ایجاد تشکلهای نوع شورایی و معمول کردن خود مدیریتی توده ای در نهادها و سازمانهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان را به فردای پیروزی انقلاب محول نخواهد کرد. تلاش برای فاصله گرفتن از همه الگوهای مبتنی بر مدیریت و رهبری نخبگان و معمول کردن اشکالی از خودمدیریتی در نهادها و سازمانهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان – بمثابه بخشی مهم از تلاش برای عمومی کردن فرهنگ خود مدیریتی توده ای و مبارزه در راه ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی – تعین بخش نوع نگاه و برخورد حزب با نهادها و سازمانهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان خواهد بود.

- این حزب اگرچه عمومی کردن گفتمان سیاسی – ایدئولوژیک خود در بین آحاد کارگران و زحمتکشان و تفوق هژمونیک چنین گفتمانی در نهادها و سازماهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان را هدف مقدم خود می پندارد، اما صعود فعالان و نخبگان حزبی خود به نهادهای رهبری این تشکلها را ( و از این طریق وارد شدن در چرخه بازتولید مناسبات مبتنی بر سیادت نخبگان در نهادها و سازمانهای طبقاتی کارگران و زخمتکشان ) وسیله بسط و نفوذ گفتمان سیاسی – ایدئولوژیک خود قرار نخواهد داد. در نگاه این حزب مناسب ترین بستر و ایده آل ترین شرایط برای بسط و گسترش گفتمان سیاسی – طبقاتی آن در نهادها و سازمانهای طبقاتی کارگران و زحمتکشان، همانا در پذیرش الگوی خود مدیریتی بمثابه چهارچوبه تنظیم مناسبات سازمانی در این نهادها، در وجود فرصت های واقعی برای مدخلیت توده اعضاء این نهادها و سازمانها در حیات درونی و در رهبری و هدایت آنها، در به حاشیه راندن سایه قدرت ورزی انحصاری نخبگان و فرقه های نخبه محور در این نهادها و سازمانها و در حمایت و پشیبانی این نهادها از اعتلاء و گسترش دامنه قدرت ورزی نهادهای شورایی و نهادهای خودمدیریتی توده ای در همه عرصه های حیات اجتماعی، انعکاس خواهد یافت.

- تا آنجا که به رابطه “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” با نهادهای کارگری و توده ای مربوط است، شرکت و فعالیت اعضاء حزب در این نهادها به صفت فردی فعلیت خواهد یافت. این بدانمعناست که دایره تاثیر هدایت گرایانه حزب در نهادها و سازمانهای کارگری نه به ابزارهای سازمانی و تشکیلاتی همچون کار و فعالیت فراکسیونی ( کار و فعالیت فراکسیونی حزبی در این نهادها، حتی اگر به تمامی نیز منتفی نباشد، تنها در اشکال بسیار منعطف و ژلاتینی و با حفظ استقلال و اختیار فردی صورت عملی به خود خواهد گرفت ) که اساسن به کار و فعالیت گفتمانی متکی خواهد بود.

- در این حزب فعالیت سیاسی، بیشتر با تلاش برای عمومی کردن گفتمان سیاسی – ایدولوژیک حزب، بیشتر با کار آگاه گرایانه و ترویجی در بین کارگران و زحمتکشان، بیشتر با تلاش برای ایجاد نهادها و سازمانهای طبقاتی مبتنی بر الگوی خود مدیریت توده ای و بسط و تعمیق فرهنگ خود مدیریتی در این نهادها و سازمانها، بیشتر با کمک به توده ها در شکل دادن به نهادها و سازمانهایی که در خارج از حوزه قدرت دولتی و در حوزه جامعه مدنی به بخشی از مشکلات و معضلات روزمره آنها پاسخ می دهند و کمتر با اعلام مواضع سیاسی در برابر مسائل ریز و درشت سیاسی، و کمتر با حضور پررنگ درهمایش ها و اعتراضات سیاسی، و کمتر با راه اندازی کمپین های تبلیغاتی علیه رژیم سیاسی حاکم و دشمنان سیاسی، و کمتر در درگیر شدن در جنگ و منازعات سیاسی با احزاب و نیروهای سیاسی دشمن و رقیب، و کمتر درتلاش برای ایجاد ائتلافات و بند و بست های سیاسی به جا و بی جا با احزاب و گروه های سیاسی مختلف، معنا و مفهوم خواهد یافت. این البته نه غفلت از ضرورت مبارزه سیاسی علیه رژیم بورژوایی را تداعی می کند، نه ضرورت فعالیت جدی در همه عرصه های پیش گفته را منتفی می سازد و نه بهره بری از همه ابزارهای ممکن و مجاز برای حصول به اهداف و آماج های سیاسی را مورد سوال قرار می دهد. نکته، اما در تعیین درست اولویت های سیاسی و در ترسیم درست ثقل و گستره فعالیتی در هر عرصه از مبارزه است. سنگینی و حجم فعایت سیاسی ما در این یا آن عرصه از مبارزه، عاملی مهم در صورت بخشی به هویت سیاسی ودر ترسیم چهارچوبه های حرکت سیاسی ما خواهد بود.

- برای این حزب دایره فعالیت سازمان گرایانه آن به بسط فعالیت حزبی و ایجاد و بسط نهادهای صنفی – سیاسی طبقاتی کارگران و زحمتکشان محدود نخواهد شد. ایجاد و بسط نهادهای خیریه ای و نهادها و سازمانهایی که خارج از حوزه قدرت دولتی قادرند به بخشی از مسائل و مشکلات توده لگد مال شده پاسخ دهند و بر بخشی از زخمهای ناشی از فقر و ناآگاهی آنها مرحم نهند، عرصه مهمی از فعالیت سیاسی – سازمانگرایانه چنین حزبی خواهد بود. ایجاد چنین تشکلهایی با کمک به حل برخی از مسائل و مشکلات مردم از طریق کمک و تعاون عمومی، به خودی خود امری مطلوب و ارزشمند خواهد بود. مطلوبیت و ارزشمندی چنین سازمانهای خیریه ای، اما بویژه در ظرفیت این تشکلها برای تمرین خود مدیریتی توده ای و فراگیری آگاهی های سیاسی – طبقاتی، برجستگی می یابد. این تشکلها می توانند می توانند به کارگاه آموزش آگاهی های سیاسی – طبقاتی و الگوی خود مدیریتی توده ای تبدیل شده و در راه تبدیل طبقه کارگر از طبقه ای در خود به طبقه ای برای خود سخت کارآمد و مفید باشند .

- احزاب و گروه های سیاسی چپ مدعی قدرت معمولا از ارائه تصویری روشن و همه فهم از آلترناتیو سیاسی، اجتماعی، اقتصادی خود سرباز می زنند و در راستای پاسخگویی به نیازهای تسخیر قدرت دولتی ترجیح می دهند مشروعیت و مقبولیت سیاسی – ایدولوژیک خود را به نقد خویش از رنج و نکبت سرمایه داری متکی سازند. ” حزب دفاع از خود رهانی کارگران”، اما از محظورات مربوط به کسب قدرت سیاسی توسط حزب حرکت نمی کند. برای این حزب بلوغ آگاهی سیاسی – طبقاتی کارگران و زحمتکشان نه صرفن در مخالفت و مبارزه با نظام سرمایه داری و رژیم های بورژوایی حامی آن و نه حتی در حمایت و پشتیبانی آنها از احزاب و گروه های سیاسی چپ و کارگری، که در عین حال با درک نسبتن روشن آحاد طبقه از مشخصه های عمومی آلترناتیو سوسیالیستی و با برخورداری آنها از دانش و تجربه عملی لازم برای اعمال گسترده خود مدیریتی کارگری – توده ای و مقاومت و مقابله با هر شکلی از حکومت نخبه ها، تجلی پیدا می کند. در این مسیر تلاش برای روشنی بخشی به مولفه ها و مشخصه های عمومی الگوی دمکراسی و سوسیالیسم مشارکتی و نقد همه جانبه سایر الکوهای رایج در نزد چپ، جزء مهمی از تلاش فکری – سیاسی ” حزب دفاع از خود رهانی کارگران” را به خود اختصاص خواهد داد.

۱. من در مقاله ام تحت عنوان ” آناتومی دمکراسی مشارکتی ” مفصل در نقد تجربه نظام شورایی در روسیه، و در تشریح اصول اساسی دمکراسی مشارکتی سخن گفته ام. نظام شورایی روسیه بی تردید به تمامی اصول اساسی دمکراسی فربه و به حق شهروندی برابر متعهد نبود و حرمت آزادی های فردی و سیاسی را به حد لازم پاس نمی داشت. مکانیزم های دمکراتیک رایج در نظام شورایی روسیه در عین حال از استحکام و صلابت لازم برای مهار قدرت ورزی حریصانه نخبگان و گروه های نخبه محور ( و در راس آن حزب بلشویک ) و مقابله با مسخ و بی اعتباری اصول اساسی حاکم بر نظام شورایی برخوردار نبود.

بخش سوم

یکی از ویژه گی های مهم “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” به ثقل و سنگینی ایدئولوژی در دستگاه اندیشه گی آن مربوط می شود. این حزب اگرچه بمثابه یک حزب سیاسی-طبقاتی از ایدئولوژی و از جهت گیری ایدئولوژیک معینی برخوردار است، اما به هیچ وجه در هیئت یک “حزب ایدئولوژیک” ظاهر نخواهد شد و از مشخصه های چنین حزبی براستی بری و پیراسته خواهد بود. من در این قسمت و در قسمت بعدی نوشته حاضر درک خود از ایدئولوژی، “حزب ایدئولوژیک” و نسبت و رابطه “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” با این مقولات را به بحث خواهم گذاشت.-ایدئولوژی و حزب بشر چه خود و چه هستی را از نگاه ها و از پنجره های متفاوتی به نظاره می نشیند. نگاه ایدئولوژیک، نگاه علمی، نگاه فلسفی، ، نگاه هنری و غیره هر یک جهان و هستی را به گونه متفاوتی به فهم و به نظر می آورد. در این میان اگرچه همه این نگاه ها از سطحی از قرابت و هم پوشانی با هم برخوردارند، اما از یک منظر نگاه ایدئولوژیک تقابل و تفاوت بیشتر و آشکار تری را با نگاه علمی به نمایش می گذارد. هم از اینرو مقایسه نگاه ایدئولوژیک با نگاه علمی ترسیم بهتری از مشخصه های نگاه ایدئولوژیک بدست می دهد.در نگاه علمی ما تلاش داریم واقعیت را آنگونه که در خارج از ما جریان دارد بشناسیم. در این راه ما تلاش داریم با بکارگیری ابزارها و روشهای معین تا آنجا که ممکن است از دایره پیشداوری ها، دلبستگی ها و وابستگی های خود دور بمانیم. در نگاه ایدئولوژیک، اما ما تلاش داریم واقعیت را از منشور علایق، دلبستگیها و بویژه وابستگی های خود به قضاوت بنشنیم. در نگاه علمی ما تلاش داریم تا آنجا که ممکن است داوری ما درباره ابژه به دوستی و دشمنی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آلوده نگردد. در نگاه ایدئولوژیک، اما داوری ما سخت تابع دوستی و دشمنی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و سیستم ارزشی ما می باشد. در نگاه علمی چراغ ما بر زوایا و ستونهای بسیار می نشیند و برپهنه گسترده ای نور می تابد. در نگاه ایدئولوژیک، اما چراغ ما بر زاویه و ستون معینی سوار می شود و بر شعاع محدودتری پرتو می افکند.

نگاه علمی، البته بشر را به شناخت بهتر و تسخیر بیشتر جهان رهنمون می شود و به نوآوریها و نوسازی های بسیار راه می گشاید. نگاه علمی با گشودن هر پنچره از راز هستی، ایده ها و ابزارهای نوینی را درخدمت ترقی و تکامل زندگی بشر قرار می دهد و راه را بر آزاد سازی هر چه بیشتر بشر و بر سیادت آن بر جهان هموارتر می سازد. بااینهمه نگاه علمی ارزش گریز است و معیار و میزان کارآمدی برای تعیین خوبی ها و بدی ها و دوستی ها و دشمنی های بسیار بدست نمی دهد. نگاه علمی فرمان اراده اجتماعی فرد در انتخاب های اساسی و در نبردهای بزرگ زندگی را در چنگ ندارد و معمولن مستقیمن در خدمت جهت یابی مسیر زندگی عمل نمی کند. این در حالیست که انسان در گذر زندگی نه تنها هر روز و هر ساعت به انتخاب های بسیار ناچار است، که در دنیایی مشحون از محدودیت ها و محذوریت های تاریخی و در دنیایی سرریز از جنگ و ستیزهای طبقاتی، قومی، نژادی و فرهنگی، به صف کشیهای دوست و دشمنانه بسیار – حداقل تا آینده ای نه چندان نزدیک – ناگزیر است. بشر قادر نیست که در هر لحظه و در هر گام بساط تحقیق و تفحص علمی بگشاید و خود را یکسره از دنیای وابستگی ها و دلبستگی های خویش دور سازد و از انتخاب و عمل مبتنی بر منافع، سلایق و ارزشهای مورد باور خود فاصله بگیرد. بشر نمی تواند در پاسخ به مسائل و مشکلات روزمره زندگی، مدام از خود و از تعلقلات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی اش فاصله بگیرد و جهان را یکسره به نگاه علمی بنگرد.

انسانها برای سامان دادن به امور روزمره خود، برای تعیین جایگاه خود درمتن جنگ ها و نبردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی متعدد، برای تعریف خویش در جبهه های گفتمانی مختلف و تجهیز به نوعی سلاح گفتمانی در برابر دشمنان خود، برای یارگیری و پیوند زدن نیروی خود به نیروی جمع، برای ایجاد حس ثبات وامنیت درونی در میانه نبردهای دهشتناک، برای غلبه بر حس تنهایی، ناچیزی و بی آینده گی در دنیای آکنده از نزاع، اظطراب و از خود بیگانگی و به دلایل دیگر، به داشتن سامانه ارزشی – ایدئولوژیک و به مواجه ایدئولوژیک با دنیای خارج ناچارند. بشر برای تعیین جایگاه خود در هنگامه دوستی و دشمنی های بسیار و برای گشودن راه خود در میانه جنگ و بیم و حسرت و عقده های بسیار، به تصویر سازی و سیستم سازی جهت دار خرده آگاهی های خود و به پشت دادن و اتکاء به سامانه های فکری جانبدارانه و آغشته به حب و بغض های پنهان و آشکار، ناچار و ناگریز است.

آری، تا آنگاه که اختلاف منافع افراد شکل گیری صف بندیهای دوست ودشمنانه را اجتناب ناپذیر می سازد و تا آنگاه که اختلاف آراء و سلایق افراد از ظرفیت فرارویی به صف بندیهای دوست و دشمنانه و جبهه سازی هایی از نوع “خودی و غیر خودی ” برخوردارند، بشر به نگاه ایدئولوژیک و به برساختن نوعی کاشانه ایدئولوژیک نیازمند و ناگریز است. سقف و در و پنچره کذاشتن بر دیواره آگاهی ها و دانسته های آغشته به دوستی و دشمنی های کوچک و بزرگ، یکی از مهمترین سنگرهای بشر در میانه جنگ ها و دشمنیهای بسیار و در جبهه نبردهای چندگانه در دنیای مدرن است. ایدئولوژی بیش و پیش از هر چیز با تعلق به طبقه و گروه و دسته ای در برابر طبقات، گروه ها و دسته های دیگر، با تقسیم افراد به خودی و غیر خودی، با صف کشی ها و جبهه سازی های دوست و دشمنانه ، با تلاش برای تثبیت و اعمال سیادت جبهه خودی و نفی و انکار و انقیاد جبهه دشمنان و در یک کلام با نگاه جانبدارانه و سرشار از حب و بغض به عالم و آدم، به فهم و نظر می آید.

ایدئولوژی صرفن نگاهی ویژه به جهان و هستی را باز نمی نمایاند. ایدئولوژی، تنها کاشانه و سامانه فکری معینی برای فهم هستی و جهان و جلوه ای از درک و فهم پر تلون جهان و هستی توسط بشر نیست. هر مجموعه ای از اصول و ارزش های سازگار که مبنای مواجه با جهان و هستی قرار گیرد، ضرورتن ایدئولوژی محسوب نمی شود. هر مذهب و هر طریقت و هر مجموعه ای از اصول فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره که به تعبیر و تفسیر و تغییر جهان چشم دارد، ضرورتن به شکل و نوعی از ایدئولوژی تعین نمی بخشد. بدون راه بردن این اصول و ارزشهای مذهبی، فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و غیره به صف کشی های دوست و دشمنانه و جبهه سازی ها و دسته بندیهای مبتنی بر “خودی و غیر خودی”، ما با ایدئولوژی و برخورد ایدئولوژیک مواجه نیستیم.

ایدئولوژی سامانه فکری و مجموعه اصول، باورها، ارزش ها و ارزیابی های برخوردار از سطحی سازگاری و منطق درونی است که مبنای ترسیم صف کشی های دوست و دشمنانه و جبهه سازی ها و دسته بندیهای معطوف به “خودی و غیر خودی” قرار گیرد. برخورد ایدئولوژیک، برخورد معطوف به ترسیم صف کشی دوست و دشمنانه است. ایدئولوژی پنجره ای برای شناخت هستی و جهان از درون زندان وابستگیهای طبقاتی، اجتماعی، قومی،اعتقادی، فرهنگی و غیره است. ایدئولوژی نگاهی است آغشته به دوستی و دشمنی ، نگاهی سرشار از عشق به دوستان و نگاهی آکنده از زهر و کین به دشمنان. ایدئولوژی کاشانه و سامانه ای است برای گردهم آوردن و به صف کردن طبقه، گروه و دسته ای در مقابل طبقات، گروه ها و دسته جات دیگر.

ایدئولوژی مولود عصر فرارویی گفتمان به یکی از اشکال اصلی و مهم قدرت ورزی، اقتدار و سلطه جویی است. در چهارچوب ایدئولوژی، گزینش و چینش ایده ها، معطوف به ترسیم مرزهای دوست و دشمنی و روشنی افکندن به خطوط جبهه خودی و غیر خودی است. ایدئولوزی تجسم و حامل سطحی از تقابل و تعارض و دوست و دشمنی در قالب گفتمان است. در چهارچوب ایدئولوژی، ایده و اندیشه گاه به ابزار نفی و تحقیر دیگران، گاه به دستمایه نفرت و خشونت و گاه به ابزار سرکوب آشکار دگر اندیشان فرا می روید. ایدئولوژی کاشانه و سامانه فکری تقابل و تعارض و گاه به گاه رزم و جنگ و هماوردی آشکار است.

رسوخ و تسلط روح ایدئولوژیک بر سامانه های فکری بشر به نحو آشکاری از تقسیم آدمها به طبقات اجتماعی، به نژادها، به اقوام، به فرهنگ ها و …منشا و مایه می گیرد. ایدئولوژی پاسخی است به زمینه های واقعی فرارویی اختلاف منافع، آراء، فرهنگ و سایر اختلافات قوم بشر به صف کشی های دوست و دشمنانه. در این میان هر طرحی برای برپایی جهانی عاری از جنگ و دشمنی و هر عزمی برای پایان همه خصومت ها و دشمنی ها نیز لباس ایدئولوژی به تن می کند و در گام نخست به ترسیم صف دوستان و دشمنان اقدام می ورزد. پایان ایدئولوژی تنها آن هنگام قابل تصور است که اختلافات بشر راهی به صف کشی های دوست و دشمنانه نیابد. با برافتادن جامعه طبقاتی و از میان برداشتن زمینه مادی جنگ و نزاع طبقاتی، بی تردید مهمترین و شاخص ترین علت ظهور ایدئولوژی از میان برداشته خواهد شد و ثقل جهت گیری های دوست و دشمنانه در سامانه های فکری بشر به شدت کم رنگ خواهد شد. بااینهمه برای برپایی جشن پایان ایدئولوژی، باید تا از میان برداشتن همه زمینه های مادی فرارویی اختلاف منافع، آراء، فرهنگ و سایر اختلافات بشر به صف کشی های دوست و دشمنانه، به انتظار نشست.

با چنین درکی از ایئولوژی بدیهی است که هیچ حزب و سازمان سیاسی نیز بدون یک سامانه ارزشی – ایدولوژیک پا به عرصه وجود نخواهد گذاشت. با وجود جامعه طبقاتی و با وجود زمینه های مادی مستعد بسیار برای فرارویی انبوهی از اختلافات قوم بشر به صف بندی های دوست و دشمنانه، اگر هیچ انسانی را از نگاه ایدولوژیک گریزی نیست، بطریق اولی هیچ حزب و گروه سیاسی را نیز از کنش و واکنش ایدئولوژیک چاره نیست. احزاب سیاسی در واقع در شمار نهادهایی قرار دارند که ضرورت وجودی آنها بیش و پیش از هر چیز از وجود اختلافات طبقاتی و سایر اختلافاتی که از ظرفیت فرارویی به صف کشی های دوست و دشمنانه برخوردارند، منشا و منبع می گیرد. احزاب و گروه های سیاسی، همه با تعلق و وابستگی طبقاتی آشکار، با نظام اعتقادی – ارزشی که مبنا و منشاء صف کشی های دوست و دشمنانه معین است، و با نقشه جنگی برای تسلط و چیره گی بر رقبا و دشمنان، قابل تداعی و قابل تصورند. هیچ حزبی بدون تعلق به طبقه و گروه اجتماعی معین، بدون یک نظام ارزشی – داوری معین، بدون تعریف نسبتا روشنی از صف دوستان و دشمنان و بدون حب و بغض های فراوان در داوری و سیاست ورزی، پا به عرصه حیات نمی گذارد. احزاب سیاسی حامل و نماد ایدئولوژی های مختلف و به میزان زیادی تجسم بخش ضرورت وجودی این ایدئولوژی ها هستند. در دست احزاب و گروه های سیاسی، ایدئولوژی های مختلف ورز و صیقل یافته و به دستمایه ترسیم و تغییر چهره نظامات اجتماعی – اقتصادی دنیا فرا می رویند.

اگر هیچ حزبی از تعلقات، دلبستگی ها و وابستگی های طبقاتی و غیر طبقاتی و به این اعتبار از نگاه و از مختصات ایدئولوژیکی خالی نیست، بطریق اولی هیچ حزب مدعی دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان نیز نمی تواند از نظرگاه و تعلقات ایدئولوژیک ویژه ای برخوردار نباشد. بدون ترسیم خطوط ایدئولوژیک شفاف و بی ابهام، چهره هویتی حزب کارگری مخدوش و مقصد آن نامعلوم خواهد بود. بدون تعیین مرزهای ایدئولوژیک روشن و دقیق، حزب کارگری راه گم خواهد کرد. رسالت حزب فرماندهی موفق نبرد در صحنه ها و جبهه های مختلف است. حزب دستگاه هماوردی سیاسی – گفتمانی و سازمان جنگ قدرتی ( حتی اگر برای کسب قدرت سیاسی برای خویش نجنگد ) است. بدون چینش سازگار، هماهنگ و هدفمند مجموعه ای از اصول و ارزشها که بر مرزهای اختلاف حزب با دیگران، بر صف دوستان و دشمنان و بر جهت اصلی نبرد روشنی بیافکند – و در اساس وابستگی ها و دلبستگی های اعلام شده حزب را بازبنمایاند – حزب به ساده گی از اهداف و آماج های اعلام شده خود دور، و چه بسا خود را در جبهه مقابل خواهد یافت. درک روشن و شفاف از خطوط و مرزهای ایدئولوژیک، قطب نمای حزب کارگری در پیدا کردن مسیر حرکت و ضامن تعهد و پایبندی حزب به اهداف و آماج های اعلام شده آن خواهد بود. مسیر زندگی و حرکت هر حزب از عوامل و جریانهای مختلفی تاثیر می پذیرد. در این میان جریان و مغاناطیس قدرت از تاثیر خیره کننده ای بر حیات و جهت حرکت هر حزب برخوردار است. استحکام و صلابت ایدئولوژیک هر حزب کارگری یکی از مهمترین عوامل ( اگر نه مهمترین آنها ) در مقابله با جریان و مغناطیس قدرت برای تغییر اهداف و آماجهای حزبی در میدان بازی قدرت سیاسی است.

بااینهمه و برغم همه اهمیت ایدئولوژی و جهت گیری های ایدئولوژیک در پایداری و تعهد حزب کارگری به اهداف و آماج های طبقاتی کارگران و زحمتکشان، حجم و ثقل و غلظت بیش از حد ایدئولوژی در دستگاه اندیشه گی حزب و فرارویی نگاه ایدئولوژیک به یگانه نگاه حزب به عالم و آدم، با منافع، ایده آل ها وسرشت طبقاتی کارگران ناساز و نا مربوط به نظر می آید. ایدئولوژی، اگرچه نقش عمود خیمه حزب را بعهده دارد و در تعین هویتی حزب و در شناسایی مسیر حرکتی آن نقش بی بدیلی ایفا می کند، اما ضرورتن – و بویژه اگر در نقش تنها منظرگاه حزب در مواجه با دنیای خارج ظاهر شود – به تمامی در خدمت بالنده گی، بلوغ و موفقیت حزب کارگری عمل نمی کند. تبدیل هر اصل و ارزش و ارزیابی حزبی به مبنا و معیار دوست و دشمنی های بی پایان و نگاه دوست و دشمنانه به عالم و آدم، آشکارا با دفاع از منافع و ایده آل های عمومی طبقه ای به کثرت و تلون طبقه کارگر و با مشخصه های هویتی سوسیالیسم، بمثابه نظامی که براندازی همه اشکال اختلاف طبقاتی – و بدین معنا از میان برداشتن مهمترین و موثرترین عامل مادی حیات و حضور جهت گیری های دوست و دشمنانه – را هدف مقدم خود دارد، ناهماهنگ و ناسازگار است.

حاکمیت و کارکرد ایدئولوژی با تصلب، خشکی، یک سویه نگری، یک رنگ گرایی، خلوص خواهی، دفع گرایی، حذف گرایی، دشمن پروری و غیره عجین است. تسلط و چیره گی بی رقیب نگاه ایدئولوژیک بر دستگاه اندیشه گی حزب، زاویه دید آنرا محدود و گسترده گی افق را از چشم آن پنهان می کند. شوق دست یابی به خلوص ایدئولوژیک، حزب را به فرقه ای در خود و برای خود تبدیل خواهد کرد. نگاه دوست و دشمنانه به عالم و آدم و تبدیل همه اصول، باورها، ارزشها و ارزیابی های رسمی حزب به مبنا و معیار صف کشی ها و خط کشی های دوست و دشمنانه، بی تردید جز به ایجاد شکاف و تشتت در صفوف طبقاتی کارگران و زحمتکشان، جز به سیراب کردن منافع و عقده های فرقه ای، جز به در سایه قرار گرفتن اهمیت گفتمان و هژمونی گفتمانی و جز به تقدیس خشونت و گرایش حزب به ارائه چهره ای فرقه ای و معطوف به یک نیرو و سازمان جنگی از خود، راه نخواهد برد. تلاش برای مبنا کردن هر موضع و هر اصل و ارزش حزبی به شاقول صف کشی های دوست و دشمنانه جدید و فرارویی حزب و منافع حزبی به معیار تمام و کمال خوبی ها و بدی های، دیر و زود به اعمال خشونت طلبی های فرقه ای و اقدامات آشکارا سرکوبگرانه علیه دیگر اندیشان ( و در موضع قدرت بسی بدتر و خشن تر ) راه خواهد برد و دستمایه تقدیس و سامان بخشی به شکلی از توتالیتریسم و تمامیت خواهی خواهد شد. خلوص خواهی وتقدس بخشی به جزء جزء اصول و ارزشها و سیاست گذاری های حزب بی تردید جز به انشعابات و تصفیه های درون حزبی مستمر و زنجیره ای و جز به تضغیف و تشتت صفوف کارگران و زحمتکشان راه نخواهد برد.

ایدئولوژی، از جهتی شاید به درخت شباهت می زند. برخوردار از ریشه، تنه و شاخ و برگ. برخی از اصول و ارزشهای پایه ای در نقش ریشه و بسیاری از اصول، باورها، ارزشها و ارزیابی ها در نقش شاخ و برگ ظاهر می شوند. در حالیکه ریشه ها به پایه ای ترین و اصلی ترین مرزبندی ها و جهت گیری ها شکل می دهند، شاخ و برگ ها در عرصه ها و حریم های مختلف به ترسیم و تدقیق مرزها و جداسریها تعین می بخشند. در قاموس ایدئولوژی، اگرچه مهمترین خطوط و مرزهای دوست و دشمنی معمولن از ریشه ها منبع و مایه می گیرد، اما شاخ و برگ ها، گاه مرز دوستی و دشمنی ها را تا سطحی ترین و گاه احمقانه ترین موضوعات مربوط به عالم و آدم امتداد می دهند.

دوست و دشمنی های ساختاری و صف کشی های دوست و دشمنانه متکی بر پایه ای ترین تضادهای مربوط به شیوه تولید اجتماعی، قطعن از ریشه های قطور و مستحکمی آب می خورد. ایدئولوژی های متکی بر چنین ریشه های قطور و سترگی، بی تردید هیبت و استواری خویش را در شاخ و برگ های انبوه و سایه گستر، جستجو نمی کنند. این فرقه ها و ایدئولوژی های معطوف به تامین منافع سطحی و حقیر فرقه ای هستند که استواری و ماندگاری خود را در تنیدن شبکه ای بی انتها از تارهای بغض و دشمنی و جداسری به هر کس و هر چیز که با ریز و درشت امیال و باورها و ارزیابی های آنها همراه و هم خوان نیست، سراغ می گیرند. این ایدئولوژی های برخاسته از روزنه تنگ منافع و نگاه فرقه ای است که مشخصات هویتی خود را بر لیست بی انتهایی از دشمنی ها استوار می سازند. یک رنگی و خلوص خواهی و درک و نگاه یکسان به عالم و آدم، اقتضای فرقه و حیات فرقه ای است. طبقه ای به بزرگی، کثرت و تلون طبقه کارگر حریم و هویت خود را در یکرنگی و درک و نگاه یکسان و خالی از چندگانه گی و تناقض و تخالف به عالم و آدم نمی یابد و هیبت و استواری خویش را در پروراندن هر چه بیشتر انبوهی از شاخ و برگ های ایدئولوژیک نمی جوید.

 (قسمت چهارم)

_ طرد الگوی حزب ایدئولوژیک در سامانه ” حزب دفاع از خود رهانی کارگران”

حزب و جریان کارگری برای بازنمایندن وابستگی ها و دلبستگی های طبقاتی خود و برای استواری در دفاع از منافع کارگران و زحمتکشان، البته به ایدئولوژی و به مواجه ایدئولوژیک با دنیای خارج ناچار است. حزب و جریان کارگری برای ماندن در مسیر مبارزه برای الغاء نظام سرمایه داری و در مسیر پاسخگویی به الزامات و نیازهای مبارزه برای ایجاد نظام سوسیالیستی، البته به تجهیز به قطب نمای ایدئولوژیک و به داشتن منشور ایدئولوژیک نیازمند است. ریشه های ایدئولوژیک پر عمق و پر قدرت و تنه استوار و پر صلابت، اما ضرورتن داشتن شاخ و برگ های انبوه و گسترده ایدئولوژیک را اجتناب ناپذیر نمی سازد. شاخ و برگ دادن به گستره اصول و ارزشهای ایدئولوژیک و تبدیل سیاهه ای دراز از اصول، ارزش ها و ارزیابی های مربوط به عالم و آدم به مبنا و معیار صف کشی دوست و دشمنانه، در عمل به تضعیف نیروی طبقاتی حزب و به فرقه گرایی راه می برد و قدرت هماوردی و ماندگاری پیروزمند حزب در عرصه مبارزه طبقاتی را به تحلیل می برد.

آری، “حزب دفاع از خود رهانی کرگران” از ایدئولوژی و از سمت گیری ایدئولوژیک تهی نیست. در دستگاه اندیشه گی این حزب منظرگاه ایدئولوزیک از جایگاه مهم و از ثقل و سنگینی خود ویژه ای برخوردار است. سامانه فکری این حزب از ریشه های ایدئولوژیک قطور و مستحکمی آب می خورد. مبانی برنامه ای آن بروشنی سمت گیری طبقاتی آنرا باز می نمایاند و بر مرزهای دوست و دشمنیش با دیگران روشنی می افکند. این حزب، اما نه خود را در قالب یک “حزب ایدئولوژیک” تعریف می کند و نه در هیئت چنین حزبی، ظاهر می شود.

“حزب ایدئولوژیک” حزبی است که بیش و پیش از هر چیز با مشخصه ها و تعلقات ایدئولوژیک، با سیاهه ایی بی پایان از اصول، ارزشها و ارزیابی های ایدئولوژیک و با خط و مرزبندی های دوست و دشمنانه پرشمار در هر مقطع و در هر پهنه به تصویر درمی آید. در دستگاه اندیشه گی “حزب ایدئولوژیک” همه چیز کم وبیش از منشور دوست و دشمنی می گذرد و همه چیز کم و بیش در قالب های دوست و دشمنانه طبقه بندی و داوری می شود. در نگاه “حزب ایدئولوژیک” همه چیز یا بورژوایی و یا پرولتری، یا خوب و مورد دفاع و یا بد و موضوع تخریب و انکار به فهم می آید. در نگاه “حزب ایدئولوژیک” محدودیتی برای اعلام موضع و داوری حزبی پیرامون عالم و آدم، قابل تصور نیست. در قاموس اینچنین حزبی خط قرمزهای ایدئولوژیک گاه چنان وسعت می یابد که جز فعالان و هواداران حزبی، همه در صف دشمنان جای می گیرند. “حزب ایدئولوژیک” تحلیل علمی و بی طرفانه هیچ مشکل و معضلی را بر نمی تابد و بر هیچ تحلیل و ارزیابی ای که به تقویت موقعیت و اقتدار آن، و مهمتر از آن، به تضعیف موقعیت دشمنانش راه نبرد، معترف نمی شود. در حزب ایدئولوژیک فرجام هر تحلیل و ارزیابی با ترسیم آینده ای تیره برای دشمنان حزب و چشم اندازی قرین با پیروزی و موفقیت برای حزب و دوستان آن همراه می شود.

“حزب ایدئولوژیک” تنوع و تخالف آراء در صفوف خود را براحتی بر نمی تابد و رفقای دیروز را نیز به آسان، در صف دشمنان امروز قرار می دهد. در “حزب ایدئولوژیک” انشعابات زنجیره ای سنت جا افتاده و دست به نقد در برخورد به هر اختلاف سیاسی، تشکیلاتی جدی و گاه نه چندان جدی است. روانشناسی “دشمن پروری” و” دشمن هراسی” از ثقل و سنگینی ویژه ای در دستگاه فکری “حزب ایدئولوژیک” برخوردار است. روانشناسی حاکم بر فضای گفتمانی “حزب ایدئولوژیک”، روانشناسی “دشمن پروری” و دشمن هراسی” است. در دستگاه فکری “حزب ایدئولوژیک” صف دوستان و دشمنان غالبن با نبرد مرگ و زندگی، با جنگی تمام عیار برای نابودی و اسارت طرف مقابل و با توسل به ابعاد گسترده ای از خشونت قابل تداعی است.

“حزب ایدئولوژیک” خود را و اصول و ارزشها و ارزیابیهای خود را برخوردار از حقانیت تاریخی و همه اغیار را کم و بیش عاری از هرگونه مشروعیت و حقانیتی قلمداد می کند. “حزب ایدئولوژیک”، قدرت خود را قدرت طبقه و حاکمیت خود را مترادف با حاکمیت طبقه می پندارد. این چنین حزبی قدرت سیاسی را برای خود و در خدمت اهداف و امیال خویش می خواهد. “حزب ایدئولوژیک” آزادی، دمکراسی و پلورالیسم را برنمی تابد و چه در درون و چه در بیرون، افق خود را در فرقه گرایی و تمامیت خواهی می جوید. “حزب ایدئولوژیک” بنا به سرشت خود، حزبی بسته، فرقه ای و طالب قدرت برای خود است.

در “حزب ایدئولوژیک” دستگاه سازمانی حزب با سانترالیسم بیشتر، با تمرکز هر چه بیشتر و کاراتر اراده سیاسی حزبی، با نخبه گرایی، نخبه پروری و جولان داری رهبران و نخبگان حزبی در سیاست گذاری ها و هدایت و رهبری همه عرصه های فعالیت حزبی و با دمکراسی کمتر و نقش صوری تر توده حزبی در مدیریت و سیاست گذاری های حزبی، چهره می نمایاند. ایده آل سوسیالیستی “حزب ایدئولوژیک” نیز با اعمال سلطه بلامنازع حزب خودی بر همه عرصه های حیات جامعه، با به انقیاد کشیدن دشمنان، با محرومیت مخالفان و غیر خودی ها از حقوق شهروندی و با تبدیل زور و سرکوب و توتالیتریسم به پیش شرط بازتولید نظام سیاسی، اجتماعی، اقتصادی حاکم، به تصویر در می آید

تا آنجا که به طبقه کارگر بمثابه طبقه ای پر کثرت و برخوردار از تلون و طیف بندی های پرشمار و بمثابه طبقه ای که آماج خود را در سوسیالیسم، در برافکندن نظام طبقاتی، در خشکاندن ریشه تمامی مظاهر از خود بیگانگی، در پی افکندن ساختار سیاسی مبتنی بر وجود وسیعترین آزادیهای فردی، اجتماعی، سیاسی و ساختار سیاسی و مبتنی بر قدرت ورزی تودها در قالب ارگانهای خود مدیریتی و خود حکومتی می جوید، مربوط است، الگوی “حزب ایدئولوژیک” بی تردید الگویی بیگانه با سرشت اهداف و آماج های آن و الگویی نامناسب و ناکارمد برای دست یابی به چنین آماج واهدافی است. افق طبقاتی، منافع عمومی و ایده آل های کارگران و زحمتکشان در قالب هیچ شکلی از اشکال “حزب ایدئولوژیک” جا نمی گیرد. تا آنجا که به طبقه کارگر و منافع عمومی این طبقه مربوط است، مرزهای واقعی دوستی و دشمنی های این طبقه جز در دفاع از چند اصل مهم و اساسی که به نحو مستقیم و غیر مستقیم بر شرایط رهایی کارگران و زحمتکشان از اسارت زنجیرهای طبقاتی و بر مولفه های اساسی معطوف به ایجاد دمکراسی و سوسیالیسم نوع مشارکتی ناظر است – و در محور آن پایان هرگونه بهره کشی انسان از انسان، پایان هرگونه از خود بیگانگی انسان در محیط کار و زندگی، ایجاد محیط آزاد و انسانی که “شکوفایی آزاد هر فرد شرط شکوفایی آزاد همگان باشد”، ایجاد شرایطی که خود مدیریتی و خود حکومتی توده ای به شکل غالب ساماندهی عرصه های حیات اجتماعی بشر فرا بروید – به بیان نمی آید. شاخ و برگ دادن به این اصول کلی و برساختن سیاهه ای از اصول و ارزشهایی که از اصول و اعتقادات فلسفی معین ( مثلا اصول ماتریالیسم دیالکتیک ) آغاز و گاه تا تبعیت از الگوی ویژه در امر دوست یابی و ازدواج و حتی لباس و پوشش پیش می تازد، هر نفع و وابستگی و دلبستگی را که بازبنمایاند، قطعن منافع، وابستگی ها و دلبستگی های عمومی آحاد طبقه ای به شمار و به تلون و گونه گونی طیف بندی های درونی طبقه کارگر را بازنمی نمایاند.

تبدیل پاره ای از اصول و اعتقادات فلسفی و یا برخی تحلیل ها و ارزیابی های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و یا جزئیات مربوط به طرح های برنامه ای و غیره، به مبنا و معیار صف کشی های دوست و دشمنانه، قطعا از تعهد به منافع و دلبستگی های عمومی کارگران و زحمتکشان حکایت ندارد. اعلام ماتریالیسم دیالکتیک بمثابه جزء مهمی از ایدئولوژی طبقه کارگر نه تنها به سوء استفاده بورژوازی از نفوذ مذهب در بین توده ها و بهرگیری از نهادهای مذهبی علیه جنبش سوسیالیستی و کمونیستی راه برد، که راه را برای برساختن انواع و اقسام طریقت های شبه مذهبی تحت عنوان ایدئولوژی طبقه کارگر هموار نمود. اعلام مارکسیسم – لنینیسم، تروتسکیسم، مائوئیسم و غیره – با انبوهی از ایده ها و تئوری های درست و نادرست و بعضا برگرفته شده از تجربه یک یا چند کشور خاص – بمثابه ایدئولوژی طبقه کارگر و مبنا قرار دادن بسیاری از اصول و ایده هایی که به هیچ وجه در شمار عناصر اساسی بازنمایی سرشت و هویت طبقاتی کارگران قرار ندارند ( و این البته نه درستی و نه حتی اهمیت این ایده ها را مورد سوال قرار نمی دهد ) بی تردید جز به طریقت سازی و خط و خط کشی های شبه مذهبی و جز به ایجاد شکاف خرد کننده در صفوف طبقاتی کارگران راه نبرده است.

تا آنجا که به چپ رادیکال نوین و “حزب دفاع از خود رهانی کارگران” مربوط است، اصول و پرنسیپ های ایدئولوژیک آن جز به محوری ترین و پایه ای ترین مطالبات طبقاتی کارگران و زحمتکشان و در اساس به مخالفت با هر شکلی از استثمار و بهره کشی فرد از فرد و مخالفت با هر شکلی از نابرابری حقوق انسانی، مخالفت با هر شکلی از توتالیتریسم و هر شکلی از حبس و حصر آزادی های فردی و آزادی های اجتماعی و به دفاع از برقراری نظام اجتماعی – اقتصادی سوسیالیستی و دفاع از آزادی های بی حد و استثنا و دفاع ازدمکراسی شورایی و مبتنی بر خود مدیریتی و خود حکومتی وسیع همه آحاد جامعه، مقید نیست. در این چهارچوب به طور اصولی هیچ دیدگاه فلسفی – اعتقادی معین و بطریق اولی هیچ اصل و ارزش و ارزیابی سیاسی ای فراتر از این اصول پایه ای، ترسیم بخش مرزهای ایدئولوژیک حزب کارگری نیست.

در “حزب دفاع از خود رهانی کارگران ” مرز های هویتی – ایدئولوژیک آن نه در قالب اصول و مفاد طرح و برنامه حزب، که اساسن در چند اصل محدود در مبانی برنامه ای بازتاب خواهد یافت. در این حزب همه اصول، همه ارزش ها و همه مواضع رسمی و مورد تائید اکثریت حزب در شمار اصول، ارزش ها و مواضع ایدئولوزیک حزب و مبنا و معیار صف کشی های دوست و دشمنانه قرار نخواهد داشت. در حریم این حزب نه تنها باور به اصول و ارزشها و ارزیابی های متفاوت و بعضا متضاد در موضوعات مختلف معمول و مقبول است، که وجود طرح و برنامه های چندگانه و متفاوت نیز ( اعم از طرح و برنامه رسمی و مورد تائید اکثریت و یا طرح و برنامه های مورد دفاع طیف های مختلف اقلیت ) از مشروعیت برخوردار است. در این حزب اصول ایدئولوژیک ناظر بر هویت حزبی – و به تعبیر دیگر اصول ناظر بر صف کشی های دوست و دشمنانه – بطور اصولی به مفاد مطروحه در مبانی برنامه ای حزب محدود است. در این حزب، همه مواضع و ارزیابی هایی که به شکل سیستماتیک و آشکار به انکار مفاد مندرج در مبانی برنامه ای حزب راه نبرد و در تخالف و در تضاد با اصول و ارزشهای پایه ای حزب قرار نگیرد، در چهارچوب حزب از مشروعیت و حق تبلیغ آزاد برخوردار است.

” حزب دفاع از خود رهانی کارگران “، در گسست کامل از الگوی “حزب ایدئولوژیک”، منظر گاه ایدئولوژیک را تنها منظرگاه خود در مواجه با دنیای خارج نمی جوید. این حزب نگاه دوست و دشمنانه را مبنای همه ارزیابی ها و همه داوری های خود قرار نمی دهد. در ارزیابی ها و داوری های این حزب نگاه علمی و کارشناسانه، نگاه انسان شمول و نگاه زیبا شناسانه و غیره غایب نیست و جای این نگاه ها با حجم غلیظی از نگاه ایدئولوؤیک و نگاه دوست و دشمنانه پر نمی شود. این حزب ورود به پهنه ای بی انتها از مسائل مربوط به عالم و آدم را وظیفه و رسالت خود تلقی نمی کند. این حزب به همه چیز مهر پرولتری و بورژوایی نمی زند و هر ایده و ارزیابی خود را به مبنا و معیار نوینی برای ترسیم خط و مرز دوست و دشمنی های بی پایان، تبدیل نمی کند.

در گفتمان این حزب تحلیل پدیده های اجتماعی اسیر “شعارگرایی” و “ساده نمایی” دوست و دشمنانه نمی شود. در گفتمان این حزب، دشمنان منشاء همه فلاکت و عقب مانده گی وپلیدی ها و همیشه در حال مرگ و احتضار به تصویر در نمی آیند. در این حزب سیاه نمایی، یک سویه نگری، اجتناب از تحلیل علمی و واقع بینانه پدیده ها و وعده های عوام فریبانه و ادعاهای پوشالی، سبک و سیاق رایج در مسیر غلبه بر دشمنان و در جلب آراء عمومی نخواهد بود. این حزب ایجاد بهشتی عاری از هر بحران، هر ناهنجاری، هر تناقض و هر پلشتی در فردای سرنگونی دولت بورژوایی و در فردای درهم شکستن بنیانهای نظام سرمایه داری را وعده نخواهد داد.

روانشناسی “دشمن پروری” و ” دشمن هراسی” بر فضای گفتمانی این حزب مسلط نیست. در دستگاه فکری این حزب خشونت تقدیس نمی شود و توسل به خشونت بمثابه آخرین ابزار و اساسن در مقام دفاع موجه و مشروع است. صف کشی دوست و دشمنانه در این حزب ضرورتن و همیشه با صحنه جنگ تمام عیار و توسل به خشونت آشکار، تداعی نمی شود. در نگاه این حزب ضرورت مبارزه با دشمنان طبقاتی تمسک به هر ابزار و هر وسیله دفاع و حمله را مجاز و موجه نمی سازد. در نگاه این حزب مسیر پیروزی کارگران و زحمتکشان بر دشمنان طبقاتیشان با به انقیاد کشیدن این دشمنان، با اعدام و زندان تعداد پر شماری از آنها و با محروم کردن آنها از حقوق انسانی و حقوق شهروندی به ترسیم در نخواهد آمد. در این حزب مسیر پیروزی کارگران و زحمتکشان بر دشمنان طبقاتیشان بیش و پیش از هر چیز با بسط آگاهی طبقاتی در صفوف کارگران و زحمتکشان، با عمومی شدن و مقبولیت عمومی گفتمان طبقاتی کارگران در سطح جامعه – و به این اعتبار در بین بخش بزرگی از اقشار میانی – و با پذیرش الگوها و راهکارهای کارگران توسط اکثریت قاطع مردم، به تصویر در خواهد آمد.

در سوسیالیسم این حزب قرار نیست بورژواها و خرده بورژواها و حاملان و عاملان افکار و تمایلات بورژوایی و خرده بورژوایی به شکل فیزیکی و به هر طریق ممکن از صحنه اجتماع محو و نابود شوند. در سوسیالیسم مطلوب و مطبوع این حزب، جولان داری حس انتقام، محروم کردن بخش کوچک و بزرگی از افراد از حقوق شهروندی و آزادی های فردی، سیاسی، اجتماعی ( حتی بورژواها )، تقسیم مردمان به خودی و غیر خودی و اعطاء حق ویژه و نابرابر به شمار کوچک و بزرگی از افراد ( اعم از نخبگان و یا حتی توده کارگر و زحمتکش ) جزء مهمی از شرایط بازتولید این نظام نخواهد بود. در الگوی سوسیالیستی ایده آل این حزب محو دشمنی ها نیز نه با پایان هرگونه اختلاف و تفاوت خواهی در میان مردمان و نه با همسان اندیشی و همسان خواهی همه طیف های اجتماع، که با تلاش برای پی افکندن بسترهای مناسب برای فرارویی اختلافات بشر در قالب های غیر دشمنانه، رنگ واقعیت بخود خواهد گرفت.

مشخصه بارز و ممتاز ساختار سیاسی آلترناتیو این حزب و وعده اصلی آن برساختن نظام نوینی است که آحاد مردم حقیقتن بر سرنوشت و مقدرات خود حاکم اند و از انتخاب واقعی برای اجرایی کردن راهبردها و راهکارهای مورد نظر خود در تمامی عرصه های حیات اجتمای، برخوردارند. در این نظام اراده و اختیار مردم تابع هیچ اصل و فرمان از پیش تعیین شده ای نیست و مرزهای قدرت ورزی آحاد مردم جز به پاسداری از قوانین مربوط به قدرت ورزی گسترده و عمومی همه آحاد مردم – و در حقیقت اصول اساسی دمکراسی مشارکتی و دمکراسی فربه و نهادی شده در همه عرصه های حیات اجتماعی و از جمله دمکراسی در حوزه اقتصاد – محدود و محصور نیست.

در بیش از یک قرن اخیر در حالیکه جنبش سوسیالیستی مدام و به نحو گسترده ای از تسلط و اقتدار ایدئولوژی های فرقه گرایانه و معطوف به بازنمایی وابستگی ها و دلبستگی های فرقه ای زیان دیده است، بورژوازی تجربه موفقی از شکل بخشی و اقتدار بخشی به ایدئولوژی های معطوف به تامین منافع عمومی بورژوازی را، به منصه ظهور رسانده است. در این راستا بسیاری از احزاب بورژوایی با حذف و حرس شاخ و برگ های ایدئولوژیک خود، موفق شده اند چتر بزرگی برای اعمال هژمونی سیاسی – گفتمانی بورژوازی تدارک ببینند. این احزاب نه تنها در گردآوردن نیروی اجتماعی بورژوازی زیر چند سقف بزرگ موفق عمل کرده اند، که در جلب و جذب طیف بزرگی از نیروی اجتماعی طبقه متوسط و گسترش چتر گفتمانی خود به توده وسیعی از اقشار طبقه کارگر نیز، سخت موفق ظاهر شده اند.

این در حالی استکه بازنمایی منافع عمومی طبقه کارگر و درک دینامیسم درونی نظام سوسیالیستی – بمثابه نظامی که رسالت خود را از میان برداشتن اساسی ترین ریشه ها و مظاهر تخاصم و دشمنی و از خودبیگانگی در میان مردمان می جوید و از ظرفیت های بی بدیلی برای جهت دادن اختلافات بشر به قالب های غیر دوست و دشمنانه برخوردار است – می توانست جهت گیری های روشن و شفاف ایدئولوژیک احزاب و نهادهای سیاسی چپ و سوسیالیست را در قالب های ایدئولوژیک برخوردار از ریشه های پر استحکام، اما کم شاخ و برگ، تعین بخشد. امری که می توانست در خدمت بسط گفتمان سوسیالیستی به گفتمان اقشار وسیعی از مردمان قرار گیرد.

در این ناکامی بزرگ الگوبرداری نیروهای چپ و سوسیالیست از نمونه ساختار و استراتژی احزاب بورژوایی – و بویژه تعیین تسخیر و تملک دستگاه قدرت دولتی توسط حزب بعنوان هدف مقدم – بی تردید نقش تعیین کننده ای را بعهده داشته است. با فرض گرفتن نقش بی بدیل حزب در تسخیر و فرمان رانی بر اهرم های قدرت دولتی، ایده های آغازین درباره شکل کمونی نظام سیاسی و الگوی حکومت شورایی، یا به انحاء مختلف مسخ و یا به عنوان پروژه ای ایده آلیستی، رسمن کنار نهاده شد. باور به نمایندگی خود خوانده و صاحب حق آحاد طبقه و تعیین تسخیر و حفظ قدرت دولتی به آماج اصلی حزب، متاسفانه پاسخگویی به الزامات و نیازهای دست یابی به چنین آماجی را به متغییر اصلی در سمت دهی به مختصات دستگاه اندیشه گی نیروهای چپ و سوسیالیت تبدیل کرد.

حرکت از موضع کسب قدرت دولتی توسط حزب، در عمل بخش مهمی از نیروهای چپ و سوسیالیست را به ورطه رفرمیسم و حذف و حرس آماج های سوسیالیستی سوق داد و زمینه ساز استحاله سیاسی – طبقاتی این احزاب گردید. در این میان، اما طیف های رادیکال چپ، شاخ و برگ رویاندن بر سامانه ایدئولوژیک خود را به شاخص ترین ابزار و سنگر پایبندی خود به آرمانهای سوسیالیستی و ضد سرمایه دارانه در میدان رقابت برای فراچنگ آوردن اهرمهای قدرت دولتی، مبدل ساختند. طیف های عمده چپ رادیکال اگرچه از ارضاء حرص و آز قدرت طلبی خود از طریق دست شستن از آرمانهای ضد سرمایه دارنه و برابر طلبانه امتناع جستند، اما پاسخگویی به نیازها و الزمات فراچنگ آوردن و حفظ قدرت دولتی را با برساختن برج و بارویی بلند از مصالح ایدئولوژیک و سمت گیری فرقه گرایانه پی گرفتند. امری که به نحو اجتناب ناپذیری به درک انحرافی از مشخصه ها و الزامات برپایی نظام سوسیالیستی راه برد و بخش عظیمی از نیروی چپ رادیکال را به دفاع آشکار و پنهان از الگوی سوسیالیسم بوروکراتیک و تمامیت گرا و به آزادی ستیزی و دمکراسی ستیزی آشکار و پنهان، رهنمون گشت.

حقیقت آنستکه بدون وجود برج و بارویی عظیم از مصالح ایدئولوژیک و در فقدان سنگرهای مستحکمی از فرقه گرایی و سکتاریسم، آماج کسب و حفظ قدرت دولتی توسط حزب، دیر و زود هر حزب و جریان چپ و سوسیالیست را بسمت گیری پراگماتیستی و پناه بردن در دامان رفرمیسم متقاعد خواهد ساخت. تاریخ صد و چند ساله احزاب چپ و سوسیالیست نیز بخوبی بر تقدیر دو سویه همه احزاب و گروه های سیاسی چپ و سوسیالیست طالب قدرت، روشنی می افکند. تاریخ پیروزی و شکست احزاب چپ و سوسیالیست مدعی قدرت نیز جز بر این بن بست خود ساخته – یعنی برساختن برج و باروهایی بزرگ از ایدئولوژی ها و فرقه های تمامیت خواه و آزادی ستیز از یک سو و سر سائیدن به دامان رفرمیسم و حذف و حرس آماج های ضد سرمایه دارانه و سوسیالیستی از برنامه و مبانی برنامه ای حزب، از سوی دیگر- حکایت ندارد. ریشه و علت و علل این بن بست و ناکامی تاریخی در سرشت سوسیالیسم نهفته است؛ سوسیالیسم با حکومت نخبگان، با سیستم مبتنی بر اقتدار و فرمان رانی احزاب سیاسی بر اهرم های قدرت دولتی و با خلع قدرتی توده مردم، قوام و بلوغ را تجربه نمی کند. سوسیالیسم با هیچ شکلی از حکومت نخبگان از بحرانهای درونی خود به سلامتی در نمی گذرد و به قله های تعالی و تکامل، به پایان نابرابری ها و از خود بیگانگی ها، به شرایطی که “شکوفایی آزاد هر فرد شرط شکوفایی آزاد همگان باشد” و به آستانه حذف و محو دستگاه دولت نزدیک نمی شود.(۱)

هم ازاینرو هر پروژه ای که ساخت و ساز سوسیالیسم را در قالب شکلی از حکومت نخبه ها و رهبری و سروری سازمانی و تشکیلاتی حزب باصطلاح ” کارگری” ( و نه بر پایه قدرت و اقتدار نهادهای خود مدیریتی و خود حکوومتی توده ها ) تدارک ببیند، از همان آغاز سرنوشت خود را به بن بست دو سو یه ای گره خواهد زد؛ ایدئولوژیک گرایی، فرقه گرایی، آزادی ستیزی و توتالیتریسم در یک سو و پراگماتیسم، رفرمیسم و ماندن در مدار سرمایه داری در سوی دیگر. هیچ حزب چپ و سوسیالیست مدعی قدرت دولتی را فرجام دیگری نیست. برای گریز از چنین فرجامی باید در را بر پاشنه دیگر چرخاند؛ تسخیر و حفظ قدرت دولتی را از اهداف و آماج های حزب و سازمان سیاسی کارگری حذف و شاکله فکری، سیاسی، سازمانی حزب را بر بنیاد مبارزه برای حکومت نوع شورایی و دمکراسی نوع مشارکتی بنیان نهاد.

حقیقت اینستکه که با فروپاشی ” اردوگاه کشورهای سوسیالیستی ” و احتضار شگفت آور احزاب ایدئولوژیک حاکم بر این کشورها، الگوی “حزب ایدئولوژیک” به نحو غیر قابل جبرانی از سکه و اعتبار ساقط گردیده و بسیاری از احزاب ایدئولوژیک سابق، کم وبیش از این الگو فاصله گرفته اند. بااینهمه، باید اعتراف کرد که متاسفانه هنوز بخش عمده ای از احزاب و گروه های سیاسی چپ رادیکال همچنان بر حفظ و پاسداری از پاره ای مهم از سنت حزب ایدئولوژیک پای می فشارند؛ و متاسفانه تر اینکه دوری بسیاری از احزاب و گروه های سیاسی طیف چپ رادیکال از شکل تیپیکال الگوی “حزب ایدئولوژیک”، غالبن با تقویت رگه های لیبرالی و رفرمیستی در دستگاه اندیشه گی این احزاب ( البته اگر هنوز به تمامی به دامن سوسیال-دمکراسی و رفرمیسم سقوط نکرده باشند ) همراه شده و سویه اصلی تغییرات فکری در این احزاب و گروه ها، به تحکیم و بسط گرایش لیبرالی و رفرمیستی در جنبش چپ و سوسیالیستی راه برده است.

نظام سرمایه داری نه تنها با اشکال متعددی از حکومت نخبگان سلوک و سازگاری دارد، بلکه ماندگاری و بازتولید شرایط حیات خود را، اساسن در وجود شکلی از حکومت نخبگان می جوید. اشکال معینی از حکومت نخبگان ( یه ویژه حکومت مبتنی بر دمکراسی لیبرال ) به بورژوازی این فرصت را می دهد که حکومت خود را بمثابه حکومت اکثریت مردم بازبنمایاند. بورژوازی به اعتبار ثروت و مکنت خویش نه تنها از شرایط و از ابزارهای قابل توجهی برای قدرت ورزی گسترده و کنترل و به خط کردن نخبگان سیاسی مدافع منافع طبقاتی خود برخوردار است که از اهرمهای موثری جهت تعدیل و تغییر آراء و جهت گیری های سیاسی بخش مهمی از نخبگان سیاسی مدافع منافع طبقه کارگر برخوردار است. هم از اینرو، بورژوازی ایده آل حکومت خود را هماره در شکلی از حکومت نخبگان سراغ می گیرد.

این در حالیستکه در چهارچوب حکومت نخبگان ( و اساسن در چهارچوب هیچ شکلی از سازماندهی مبتنی بر جولان داری و اقتدار نخبگان و از جمله در چهارچوب حزب نخبه محور ) طبقه کارگر از ابزارهای قابل اتکایی برای کنترل و مهار نخبگان خود و تضمین ماندگاری آنها در مدار دفاع از منافع خویش برخوردار نیست. تجربه تلخ شکست همه جنبشهای سوسیالیستی معطوف به کسب قدرت دولتی نیز تردیدی بجای نمی گذارد که سوسیالیسم جز با طرد همه اشکال حکومت نخبگان بلوغ و تعالی لازم را تجربه نخواهد کرد و از شرایط لازم برای بازتولید عناصر حیاتی ماندگاری خود برخوردار نخواهد شد.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>