مسئله چپ و اینکه چه کسانی در مقوله چپ می گنجند ، در دوره های متفاوت تاریخی مطرح بوده است. اما این طرح به شکل های دیگری خود را نشان داده است . قبلا چپ اپورتونیست ، رفرمیست ، سندیکالیست ، انارشیست ، رزیونیست ، از نطر چپ کمونیست مردود و مرتد شناخته می شدند و اساسا جزئی از چپ نبودند و عوامل بورژوازی محسوب شده اند . طبعا محدود بودن مناسبات سیاسی و تولیدی همچنین موضوع گیری ها را آسان تر و طبیعتی تر جلوه داده بود . به نسبت محدود بودن مناسبات تولیدی و اجتماعی ، چپ ها نیز در پرتوی کمونیست بودن در موضوع گیر هایشان محدودیت ها یی را داشته اند که سهل بودن موضوع گیرهای سیاسی و ایدوئولوزیکی را به همراه داشته است . سرمایه دار با انباشته کردن سرمایه خود و اینکه با این سرمایه چه کار دیگری را در پیش دارد و یا اینکه این سرمایه را در کجا قایم کند و تا در دسترس دیگران قرار نگیرد ، کارگران را در یک موقعیت وجدان سیاسی و شخضی قرار می داد و این وجدان شخصی تا آنجایی خود را نشان می داد که ارزوی تملک این سرمایه را می داشنند . چپ در ان زمان در حقیقت فعالیت و مبارزات اش در پاسخ به همین جریحه دار شدن وجدان شخصی کارگران بود در نتیچه انان به تملک گرفتن آفریننده این سرمایه توسط کارگران توصیه می کردند .در حقیقت لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و اجتماعی کردن این وسایل جز اجتناب ناپذیر موضوع چپ بود . و از نطر آنان لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید صرف بر عهده طبقه کارگر بود ، و از نظر انان چنین مسئله ایی اساسا از طرف اقشار و طبقات دیگر غیر قابل اجرا متصور می شد . و این ان انتظار از طبقه کارگر ، این طبقه را از نظر روانشناسی مقدس ، از نطر عملی فداکارترین و پیشروترین طبقه معرفی می شد . میزان تعهد به این فرمول ، فاکتور چپ بودن را مشخص می ساخت و با همین معیار نیز چپ شناخته می شد . اگر چنانچه زمینه های مادی اجرای فرمول فوق در این یا ان جامعه وجود نمی داشت ، بر هر طریقی می بایست این فرمول اجرا می شد و برایند سیاسی و اگاهی این طبقه توجیهه گر عدم اجرای طبیعی این فرمول می شد . آنچه که جامعه روسیه از ماه فوریه تا اکتبر ۱۹۱۷ رخ داد به این برهان حقانیت بیشتری می بخشد . طبقه کارگر اگر چه از نظر سیاسی از طرف حزب بلشویک تغذیه می شد و حزب بلشویک این طبقه را به عنوان یک طبقه میدان دار و آگاه معرفی کرد ، اما از نظر طبیعی و مادی در لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید ناتوان بود . در حقیقت حزب منشویک بر ناتوانی این طبقه در لغو مالکیت خصوصی بر تاکید داشت و اساسا جامعه روسیه در اعمال همجنین فرمولی نا ممکن می ساخت . تا انجایی که به ان موضوع گیرها بر می گردد ، چپ در یک محور معیین ، اینکه طبقه کارگر سکان دار جنبش های اجتماعی می باشد یا اینکه نه ، هویت یابی می شد و خارج از این مقوله ، خودبخود از دایره و شمایل چپ خارج می شد و موضوعیت خود را از نظر چپ از دست می داد و به یک موضوعی که صرف به طبقه بورزوازی مربوط هست ، تبدیل می شد . اتفاقا از این نقطه نظر بود که بوزوازی می توانست از هر لحاظی در مناسبات سیاسی ، تولیدی و اجتماعی سهم بیشتری را در ایفای نقش خود داشته باشد و عمومی تر اجتماع را مورد کنش سیاسی قرار دهد. بی جهت نیست که بورزوازی به زعم احزاب سیاسی اش در انتخابات عمومی همواره برگ برنده را در نتایج این یا ان انتخابات را داشته است . و چپ نیز در نتیجه سیاست مطلق ، در این پیروزی ها نا توان مانده است . با این وجود هویت یابی چپ می بایست همواره با همان شیوه مطلق تعبیر می شد ، اگر چه نیز شکست اش در عرصه سیاست عمومی قطعی بود . در هر صورت معنا و کردارهای سیاسی چپ آنچنان محدود تعنیر می شد ، که چیزی برای گفتمان را از دست می داد . اما سئوال بر انگیز در اینجا نیز هست ، که بلاخره این همان دایره چپ است و چیز دیگری به این دایره متعلق نیست ؟ و دایره چپ بودن تا کجا وسعت پیدا می کند که از مرز چپ بودن عبور می کند ، که دیگر این چپ نسیت ، بلکه به حریم و دایره بورژوازی رجعت کرده است . اگردایره ایی را نسبت به چپ بودن ، وسعت دهیم آیا بر خلاف قانونمندیهایی که برای چپ در نظر گرفته شده بود ، هست ؟ آیا موضوعیت چپ را خارج از دیگاه ضدیت با مناسبات تولید سرمایه داری تعریف کنیم از چارچوب و پرنسیپ های چپ خارج می شویم ؟ اتفاقا پاسخ دادن به این سئوالات می تواند به هویت یابی چپ پاسخ مناسب دهد . روانشناسی چپ بودن تاکنون با نام سوسیالیزم واقعا موجود عجین شده است و با همین ملاک بدان بر خورد شده است . وقتی که از چپ صحبت به میان اورده می شود خودبخود گذشته شکست سوسیالیزم واقعا موجود بر ذهن ها خطور می کند . یعنی افول سوسیالیزم واقعا موجود یعنی افول چپ ؟ بی تردید این اذهان وقتی ماهیت وجودی خود را از دست می دهد که برای چپ دایره دیگری و با توقعات دیگری سراخ بگیریم . برای اینکه روزنه دیگری را برای گشایش کارکر د مثبت چپ در حل بغرنج های اجتماعی بگشاییم ، لازمه اش هست که چپ را از مقوله های محدود مناسباتی طبقاتی فراتر ببریم و بدان شکل عمومی تر بدهیم . چپ ها نمی توانند زندگی نوین و مرفه ایی را برای عموم توده های مردم قائل شوند زمانی که دایره انتخابشان را به این یا ان سیستم مناسبات محدود کنند ، به این اعتبار مناسبات سوسیالیزم یا سرمایه داری . چپی که نتواند بغرنج ها و مسائل عمومی مردم را در این معاصر ، که بی شک با گذشته تفاویت ماهوی دارد ، تشخیص دهد ، بی شک در چپ بودنش مضنون ، شک و تردید هست . از دیگاه رفاه و عدالت اجتماعی هست که چپ هویت می یابد . طبعا بر خورد چپ نسبت به مسائل عمومی اجتماع نه نفی تمامی مناسبات ، بلکه محدود کردن دامنه این مناسبات می باشد . و در عین حال بدون مبارزه علیه کارکرد سرمایه ، گشایشی در محدودیت های مناسبات سرمایه داری متصور نیست . بدون مبارزه کارگران ، دستمزدها افزایش پیدا نمی کند . بدون مبارزه زنان ، دستمزد زنان نسبت به مردان در سطح پایین قرار می گیرد . بدون مبارزه دانشجویان و محصلین ، اموزش رایگان برایشان متصور نیست . بدون مبارزه کارمندان ، افزایش حقوق آنان ممکن نیست و غیره ، وظیفه چپ سازماندهی و انعکاس این مبارزات در سطح عمومی می باشد . شکل سازماندهی نیز نه برای نفی بلکه بدست آوردن این خواست هاست . جریان چپ هم اینک با یک سیستم سرمایه ایی مواجه است که در شکل های مرئی و نامرئی روانشناسی سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی هر جامعه ایی را تابع خود ساخته است ، انچه که قبلا متصور و پیش بینی نشده بود ه است . چپ اینک صرف با یک عده عددی سرمایه دار که تمامی دارایی و سرمایه این یا آن اجتماع در دست داشته باشند ، مواجهه نیست ، بلکه با کسانی مواجه است که خود حقوق بگیران و میران ماحصل سرمایه اند . و این مسئله را می رساند که اساسا طبقه ایی به نام سرمایه دار در جامعه رخت بسته است . و سیال بودن موقعیت کارکران و ماشینی بودن مکانیزم های تولیدی ، طبقه کارگر نیز به عنوان یک طبقه متعهد و پیشرو در اجتماع خالصیت خود را از دست داده است و به عنوان یک طبقه در اجتماع ظاهر نمی شود ، بلکه انان نیز به عنوان یک نهاد مدنی ، در پی بدست گیری حقوق و مزد خود نه کمتر ، بلکه بیشتر برای خویشند . انچه که قبلا همچون مکانیزمی در ابعاد عمومی رویی نداده بود . حال که نتیجه به پنجاه ، پنجاه می رسد ، برنده ایی در اینچا پیش بینی نمی شود . زمانی نتایج دارد که این دو تا پنجاه را به همدیگر اضافه نمود تا نتایج به صددر صد رسد . چپ امروزی کشور ما باید بداند که در کجاه می تواند مسائلی همچنان تبعیضات ملی ، جنسی ، فرقه ایی ، مذهبی ، حقوقی و قضایی را در جامعه ایران به چالس سیاسی در اورد و برای رفع این معضلات برنامه ایی را ارائه دهد . و چپ باید به توقعات و در عین حال معضلات زندگی عمومی مردم پاسخ روشن و عملی ارائه دهد . بدون اینکه مشوق عملی این یا ان طبقه معین باشد . چپ باید کارکرد عملی سرمایه را طوری دنبال کند و در نهایت ان را به به چالش سیاسی گیرد که در برگیرنده منافع عمومی جامعه باشد . بی شک لغو مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و اجتماعی شدن آن ، مسیر این دنبال کردن ها را تغییر می دهد . و اگر چنانچه دنبال گردد ، تکرار همان واقعه تاریحی می باشد ، که خودبخود به بن بست رسیده بود ( بخوان سوسیالیزم واقعا موجود)
اما آیا چپ چیز دیگری برای مانورهای سیاسی و ایدوئو لوژی غیر از اینکه تاریخا بوجود آمده بود ، می تواند ارائه دهد ؟ و ایا درجات انتطار مثبت مردم نسبت به چپ ها افول قطعی کرده است و حسابی برای رسالت دیگر تاریخی برای چپ ها باز نمی شود ؟ این سئوالات زمانی پاسخ مثبت می گیرد که چپ ها محور و پرنسیپ های سیاسی و ایدوئولوژی معیینی را برای خود تعیین نمایند تا اینکه بن بست انها به جزئی از نا محتمل شدن تکرار منفی تاریخی تبدیل شود . برای نیل به این هدف چپ چندین راه اساسی را در پیش دارد که یکی از انها اتکاه به رآئی عمومی مردم و اراده آزادانه آنها در انتخاب نمایندگی سیاسی اشان ، آنچه که تا کنون در یک سطح کوچک تولیدی نا ممکن بوده است و دومی نیز تعلقات سوسیالیستی آن . اگر جنانچه صرف اولی مد نظر قرار گیرد اما دومی را فرامش نمود ، خود بخود از محور چپ بودن خارج می شود و اتوماتیک وار به چریانی تبدیل می شود که دیگر چپ نیست . در هر صورت بالندگی چپ در به اضافه کردن اولی و دومی ست . یعنی سوسیال دموکرات .
ادامه دارد
فروردین ۱۳۹۲
