با نامهای مختلف، درتلاش برای پیاده کردن تئوری کمونیسم علمی درعمل به استراتژی و تاکتیکهای یک جانبه ای که ناشی از درک نادرست شان از تئوری و شناخت جامعه بود، پرداختند و قادرنشدند با قبول اصول کمونیسم علمی و پراتیک ۱۵۰ ساله ی طبقه ی کارگر(وحدت روی اصول و نکات اساسی برنامه و تاکتیک) خود را متحد وهماهنگ درتشکل واحد بنمایند.
اما ضعف کیفی آنان و نفوذ دیدگاه خرده بورژوائی “من بهترین” باعث شد که تشکلهای “چپ” یکی بعداز دیگری با سیاستها وشیوه های یک جانبه و تشکلهای مختلف، دچار انشعابات متعدد گردند، بدون این که منشعبین نیز با پلاتفرمی کمونیستی انشعاب شان را از تشکلهای سابق خود به طور ایده ئولوژیک ـ سیاسی منطقی توجیه کنند. پس از آن، جوٌ انشعاب گری و انحلال طلبی رواج یافت.
از سوی دیگر، برخی با به عاریت گرفتن نظراتی نظیر “توتالیتربودن دولتهای سابقا سوسیالیستی” از زرادخانه ی جوٌ سازی مراکزفکری امپریالیستی، به نفی کامل دستاوردهای انقلابی طبقه کارگر درقدرت پرداختند و براساس ایده ئولوژی خرده بورژوائی شان و درظاهر دفاع از کمونیسم، شروع به نقد و نفی تئوری و پراتیک طبقه کارگرانقلابی در نزدیک به یک قرن گذشته کردند. اصول انقلابی تکیه به نیروی خود که معرٌف تکیه به طبقه ی کارگر و توده های زحمت کش می باشد، جای خود را به غیراصولی بودن داد تاحدی که برخی تا بدان جا پیش رفتند که تحت عنوان “مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی ایران” دست کمک به سوی نهادهای مختلف امپریالیستی ـ صهیونیستی درازکردند و ازجمله برای خود دستگاههای تلویزیونی و رادیوئی راه انداختند!! برخی دیگر، کلمه امپریالیسم را که ماهیتِ استثمارگر، ستم گر، متجاوز و جنگ طلب نهادهای سرمایه مالی انحصاری را که به طور علمی اثبات شده را از قاموس تبلیغاتی خودحذف نمودند، ویا اصول تشکیلاتی کمونیستی درمورد عضوگیری را زیرپا گذاشتند و حتا علنی گری درمبارزه حادسیاسی با دیکتاتوری خونین رژیم جمهوری اسلامی ایران را درپیش گرفتند.
از آخرین نمود این انحرفات یکی این بود که برخی مدعی شدند که “می خواهند سوسیالیسم را به طور مسالمت آمیز مستقرسازند”!!( به نقل از توافقات اجلاس اخیرسه تشکل “سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)”، “سازمان فدائیان خلق ایران” و “شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران “) برای “شکل دهی تشکل بزرگ چپ” که اوج پندارگرائی خرده بورژوائی درمبارزه حادطبقاتی بین استثمارکننده گان و استثمارشونده گان می باشد که به نفی تاریخ تکامل جوامع طبقاتی می پردازند و دُم رویزیونیستی خود را عیان می کنند!! اینان دربهترین حالت حزبی ازقماش احزاب سوسیالیستی درکشورهای سرمایه داری غرب خواهند شد که عصای دست نظام سرمایه داری در ظاهری چپ خواهند گشت.
البته بعداز دو دهه انشعاب گری و انحلال طلبی به صورت روندی عمده در میان نیروهای چپ، پدیده ی “وحدت طلبی” درمیان نیروهای چپ آغازگر دورجدیدی است که نشان می دهد، انشعاب گریها جواب لازم را به خواستهای این نیروها نداده و به قول معروف “کشتیبانان را سیاستی دگر آمده است”! بدین ترتیب “وحدت طلبی”منحصر به سه تشکل اخیرنشده و مدت زمانی پیشتر نیزپس از آن که “حزب کمونیست ایران” درخارج ازکشور دچار انشعاب بزرگی شد و “حزب کمونیست کارگری ایران” شکل گرفت و خود این حزب جدید نیز دچار انشعاب گشت که حاصلش ایجاد دوحزب دیگر به نام “حزب کمونیست کارگری ایران ـ حکمتیست” و ” حزب اتحاد کمونیسم کارگری” و به علاوه تعداد زیادی کادر واعضائی می شد، که درتشکلهای دیگر و یا به طورفردی به فعالیت ادامه دادند. دوحزب اخیر باردیگر درماه گذشته باهم وحدت کردند! و نهایتا خود حزب کمونیست ایران نیز که عمده تا نفوذ کردستانی داشت دچار انشعاب شد و حزب کومه له کردستان توسط عبدالله مهتدی از رهبران سابق حزب کمونیست تشکیل شد که خودآن نیز ا تفرقه روبه روگشت!!
وحدتهای نوع جبهه ای نیزکه مرکب از تجمع چند تشکل و بعضا افراد مستقل(یا منفردین) می شدند، قبل از این ماجراها دردو سه دهه ی اخیر شکل گرفتند ازجمله نظیر “ندای وحدت”، “اتحادچپ کارگری” دردهه ۱۹۹۰ و “اتحاد نیروهای چپ و کمونیست” دراوایل دهه ی ۲۰۰۰ که بعداز تشکیل و چندسال فعالیت مشترک ازهم پاشیدند، “اتحاد چپ ایرانیان” در ۲۰۱۰ که هنوز جان نگرفته دچارانشعاب شد و “نشست احزاب، سازمانها و نهادهای چپ و کمونیست” نیز ازوحدت ۲۵ تشکل در ماه ژوئن ۲۰۱۲، پا به عرصه ی وجودگذاشت که هنوز خودرا به تمامی سروسامان نداده است.
بدین ترتیب، در ۳۰ و اندی سال گذشته به جز وحدت ۹ سازمان و گروه در ایجاد”حزب رنجبران ایران در۶ دیماه ۱۳۵۸″ درایران، وحدت “سازمان انقلابی زحمت کشان کردستان ایران (کومه له)” با “اتحادمبارزان کمونیست” درسال ۱۳۶۲ درکردستان ایران، و گذاشتن نام “حزب کمونیست ایران” بر خود و وحدت “حزب کارگرا ن و دهقانان” با “سازمان کارگران مبارز” درخارج ازکشور و ایجاد “حزب کار توفان”، و حزب طبقه کارگرنامیدن خود، و وحدت اخیر حزب اتحادکمونیسم کارگری با حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست تحت همین نام اخیر، شاهد وحدتهای نوع حزبی نبوده ایم. شاید بی مورد نباشد که تاکید کنیم که اکثرقریب به اتفاق احزاب جدید مدعی حزب کمونیست شدن و اتحادهای جبهه ای نیز درخارج از کشور صورت گرفتند و باوجود اطلاع از وضعیت پراکنده بودن جنبش چپ مدعی کمونیسم، خودرا تنها حزب کمونیست و یا حزب طبقه کارگر قلمداد کرده اند!
کالبدشکافی حرکت تشکلهای چپ اهمیت ویژه ای درشناخت اصالت و ماهیت این حرکت دارد:
اول این که علت این اتحاد و وحدت گرائیهای دو تا سه دهه ی اخیر، علارغم جانب مثبتی که نشان از ضرورت وحدت بلادرنگ داغ لعنت خورده گان درسطح جامعه ایران و جهان دارند، ربطی با وحدت اصولی پیشروان طبقه کارگر ندارند که با به کارگیری آموزش کمونیسم علمی به سازماندهی و تدارک وحدت برای ایجاد حزب راستین پیشرو طبقه کارگر، می پردازند؟ به طور نمونه : حزب رنجبران ایران ۳ سال بعداز تشکیل اش درسال ۱۳۶۱ و در بحبوحه ی سرکوبهای رژیم دچار انشعاب شد و منشعبینی که از سرکوب رژیم درامان ماندند، از خط مشی حزبی دست کشیدند و کارشان بدان جا رسید که بخشی ازبقایای “سازمان اتحاد مبارزه در راه ایجاد حزب طبقه کارگر” که در ایجاد حزب رنجبران شرکت کرده بود، بعدا درخارج از کشور “شورای موقت سوسیالیستهای چپ ایران” را بنانهادند و هم اکنون شرح حال “وحدت طلبی شان” با اکثریت و سازمان فدائیان مختصرا دربالا گذشت. حزب کمونیست ایران پس از وحدت کومه له و اتحاد مبارزان کمونیست برسر یک برنامه ای که درجنبش پخش کردند و طبق تجربه حزب رنجبران ایران، آنها اصل را براین گذاشتند که تشکلهای دیگر باید این برنامه را بپذیرند و درمقابل درخواست نماینده گان حزب رنجبران ایران ازآنها درپرداختن به دعوت از نیروهای مختلف چپ و شنیدن نظرات آنها درمورد این برنامه و نهایتا تلاش برای رسیدن به وحدتی اصولی، برنامه ای تهیه شود که توافق جمع شرکت کننده گان یا بخش اعظم آنها حاصل شده و مشترکا پای ایجاد حزب کمونیست برویم، جواب نماینده این دو تشکل دردیداربا نماینده گان حزب رنجبران این بود که راهی جز قبول این برنامه موجودنیست و بدین ترتیب به جای بحث و رسیدن به وحدت، آنها سیاست “بیعت” کردن را درپیش گرفتند. و بعداز تشکیل آن حزب کلیه ی تشکلهای چپ را ماهیتا بورژوائی خواندند. بعدا انتقاداتی بر برنامه آنها توسط نیروهای چپ ارائه شد. اما وحدت تشکیلاتی این حزب هم بیش از ۷ سال دوام نیاورد! حزب کارنیز مبرا ازچنین مشغله ای پس از وحدت دوتشکل “حزب کارگران و دهقانان” و “سازمان کارگران مبارز” روی برنامه ای که مشترکا تهیه کرده بودند، نبوده و خود را حزب طبقه کارگر نامیدند.
روشن است که برای این دوحزب و احزاب دیگری که بعدا به وجود آمدند و خود را کمونیست می نامند، از زمان تشکیل شدن شان مسئله ای به نام ایجاد حزب واحد کمونیست مطرح نبوده و تلاش آنها دراین خلاصه می شود که حزب خودشان را ازطریق عضوگیری از میان این جنبش چپ درسطح تشکیلاتی و جمع کردن آنها به دورخود درسطح اتحادعمل تحت نام پرطمطراق “قطب چپ” درحیطه ی سیاسی تقویت کنند.
دوم آن که مبارزه ی طبقاتی درشرایط وجود جنبش وسیع چپ تکه پاره شده پیچیده تر ازآن است که با عدول از آموزش کمونیسم علمی بتوان نیروهای پراکنده و متشتت نظری و سازمانی آن جنبش را روی خط درست مبارزه طبقاتی طبقه کارگر ایران و جهان، درمبارزه علیه ارتجاع داخلی کشورها و امپریالیسم، انجام انقلاب کارگری و استقرار حاکمیت پرولتاریا به صف واحدی کشید. طبقه کارگر ایران و به طور مشخص تر پیشروان کارگربه هیچ کدام از نیروهای جنبش چپ، تحت هرنامی که به خود داده اند، لبیک نگفته و ازهمه بدتراین که این نیروهای چپ تاحدودی درمیان پیشروان طبقه کارگر درایران دست به فرقه بازی زده و سعی کرده اند گروهی گری خودرا در درون جنبش طبقه ی کارگرنیزجا بیاندازند. خوش بختانه این روش، با شم طبقاتی طبقه کارگر که قدرت خود را دروحدت صفوف خود دانسته و درعمل آموخته است که بدون اجرای دقیق روند مشترک تولید درهرکارخانه و پیروی کارگران از آن، امر تولید جلو نمی رود، در سطح سیاسی، تشکیلاتی نیز از وضعیت کنونی جنبش چپ به هیچ وجه رضایت نداشته و بعضا صدای اعتراض کارگران پیشرو آگاه درزمینه جدائی ایده ئولوژیک ـ سیاسی ـ تشکیلاتی چپها بلندشده است.
سوم این که بروز رویزیونیسم مدرن و غصب قدرت دولتی پرولتاریا درشوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی دریک تندپیچ تاریخی، دراثر غلبه ی ایده ئولوژی بورژوائی ازطریق نفوذ خرده بورژواها در حزب کمونیست و رسیدن برخی ازآنان به سطح رهبری، تئوری کمونیسم علمی توسط این رویزیونیستهای خزیده درقدرت حزبی و دولتی به زیر علامت سوئال برده شد. به علاوه با کمک مراکز فکری امپریالیستی، همه ی حقانیت دستاوردهای پرولتاریا درکشورهای سوسیالیستی توسط این رفیقان نیمه راه نفی شد و انواع تئوریهای یک جانبه و به شدت غلوٌ آمیزتوسط رویزیونیستها درجنبش چپ جا بازکرد. به طوری که امروز پلاتفرم پلورالیسم تشکیلاتی که معرف فردگرائی و گروه گرائی خرده بورژوائی است و بورژوازی انحصاری نیز براین ریسمان از خود بیگانه کردن انسانها آویزان است، جنبش کارگری و کمونیستی را که بنابود طبق آموزش مارکس و انگلس و کلا کمونیسم علمی “کارگران همه کشورها، متحد شوند!”، “حزب کمونیست را درسطح کشوری و جهانی به وجود بیاورند!”، “مبارزه طبقاتی پس ازکسب قدرت توسط طبقه کارگر ادامه می یابد و لذا دیکتاتوری پرولتاریا تا محو طبقات و مبارزه طبقاتی ادامه یافته و یک دوره تاریخی درجهان می باشد” و غیره که کمونیستها باید پیش ببرند، این نظرات پایه ای درجنبش چپ مدعی کمونیست بودن، توسط بسیاری نفی شده و برطبل توخالی “آزادیهای بدون قید و شرط در جامعه سوسیالیستی” با نفی دیکتاتوری پرولتاریا کوبیده می شود و برخی حتا “انقلاب انسانی” را جای “انقلاب پرولتری” دارند جا می اندازند و انسان تجزیه شده درجامعه طبقاتی به حاکم و محکوم، به مردسالار و زن ذلیل، نژاد سفید برتر و سیاه زبون و غیره را نادیده گرفته و ایده آلیسم “انسان، فرشته است” را وجه همت خود قرارداده اند!
چهارم و نتیجتا این که اگر امروز تب وحدت طلبی خرده بورژوائی درجنبش چپ زیادشده، این نه ناشی از درک عمیق ضرورت وحدت اصولی کمونیستها، بلکه ناشی از آن است که چنددهه فرقه گرائی، انشعاب طلبی و انحلال گری، و عدم موفقیت فرقه ها درجلب توده های کارگر و زحمت کش به سوی خود و درشرایطی که از یک سو امپریالیستها دربال و پردادن به نیروهای بورژوائی و خرده بورژوائی دراپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی درتلاش برای آلترناتیو سازیهای متعددی هستند به همان گونه که درعراق، افغانستان و کشورهای شمال آفریقا و هم اکنون سوریه کرده و یا مشغول آن هستند و درعین حال سیاست “رژیم چنج” امپریالیستی از امکان بروز تغییرات جدید حکایت می کند، تشکلهای چپ نیز به دست و پا افتاده اند تا با سرهم بندی کردن اپورتونیستی اتحادهای نوع جبهه ای درصحنه حاضرشده و خودی بنمایانند. درحالی که این اتحادها به قدری پایه های سستی دارند که قادرنیستند درمبارزه طبقاتی نقش عملی فعال و درعرصه ی سیاسی خط درست مبارزه را قدم به قدم مشخص نموده وطبقه کارگر و توده های مردم را دراین مبارزات قاطعانه و به درستی رهبری کنند.
بنابراین، برای آن دسته از کمونیستهائی که عمیقا دراندیشه و عمل به وحدت رساندن کمونیستها و ایجاد حزب کمونیست ایران درپیوند با کارگران و زحمت کشان هستند، و از فرد و گروه گرائی خرده بورژوائی به دور می باشند، به دستاوردهای گذشته طبقه کارگر در۱۶۰ سال اخیر احترام گذاشته و ضمن نقد اشتباهات درگذشته اما به نفی این پراتیک عظیم طبقه کارگر نمی پردازند، زمان آن فرا رسیده است که هرچه زودتر مشترکا دست اندرکار تهیه نکات اساسی برنامه و تاکتیک براساس اصول کمونیسم علمی شده و زمینه را برای ایجاد حزب هرچه مساعدترسازند. وحدت کمونیستها چیزی جز وحدت اصولی نیست که ربطی به سرهم بندی کردن چند نقطه نظرسیاسی نداشته و دارای مرزبندیهای معین تئوریک و عملی طبقاتی است و کوشش دراین راستا با تمام وجود شرط رشد جنبش کمونیستی و جلب فعالان آگاه کارگری و نهایتا جلب اعتماد توده های کارگر و زحمت کش و ایجاد حزب بااتوریته ی طبقه کارگر می باشد که قادرخواهدشد به طور استوار و فکورانه و متهورانه ای درخدمت به پیش برد انقلاب کارگری درایران با دیدی انترناسیونالیستی جواب شایسته ای بدهد.
ک.ابراهیم ـ ۱۵ دی ماه ۱۳۹۱
