کدام سوسیالیسم؟/احمد فرهادی

کدام سوسیالیسم؟
احمد فرهادی

چندی پیش گردانندگان «پروژهٔ شکل‌دهی تشکل بزرگ چپ» کنفرانسی برگزار کردند. پیشاپیش «گروه کار نظری ـ برنامه ای» این جریان از فعالان خواسته بود در بارهٔ «کدام چپ؟ کدام سوسیالیسم؟» و «کدام حزب یا تشکیلات؟» دیدگاه‌های خود را با کنفرانس در میان بگذارند. نگارنده، گرچه در کنفرانس شرکت نکرد، دیدگاه خود در بارهٔ این موضوعات را در ۳ نوشتهٔ جداگانه ارائه می‌کند. نوشتهٔ نخست در تاریخ ۲۷ دی ۱۳۹۲ زیر عنوان «کدام چپ؟» انتشار یافت. اینک نوشتهٔ دوم.

گونه‌های چپ
در نوشتهٔ نخست سخن از باورهای اجتماعی و آرمان‌هایِ چپ‌ها بود، اکنون نوبت پرداختن به کنشِ اجتماعیِ آن‌ها است.
باورهای چپ، مانند باورهای اجتماعیِ دیگر، به هرحال و به هرنوع راه به عملِ اجتماعی و تاثیرگذاری بر جامعه می‌برند، بیش و پیش از همه از طریق انعکاس در رفتارها و فعالیت‌هایِ اجتماعیِ روزانهٔ باورمندانِ خود. آرمان‌های چپ در فعالیت‌های ادبی، هنری، مطبوعاتی و … نیز به فراوانی انعکاس می‌یابند و جامعه را به سوی جهانی بهتر فرا می‌خوانند. علاوه بر این‌ها، بخش چشمگیری از چپ‌ها برای هموار کردن راه رسیدن به باورهای اجتماعیِ خود به سوی فعالیت‌های پی‌گیرانه و هدفمند و برنامه‌ریزی شده در سازمان‌های مدنی، سندیکاها، اتحادیه‌ها و احزاب سیاسی سوق می‌یابند.
فعالیت‌هایِ پی‌گیرانه و هدفمندِ جمعیِ سازمان‌یافته، نیازمند ترجمه و تعریف باورهای اجتماعی به چشم‌اندازها و اهدافِ مشخص، گزینش راه‌ها و شیوه‌های رسیدن به چشم‌اندازها و اهدافِ مشخص شده، و تدوینِ برنامهٔ کارند. هم اینجاست که چپ‌ها با گزینه‌های گوناگون روبرو می‌شوند و تحت تاثیر آن‌ها و تحت تاثیر طیف‌بندی نظری و اعتقادات دینی-فلسفی، قوس قزح رنگارنگی را تشکیل می‌دهند، از آنارشیست‌ها تا سوسیالیست‌ها تا کمونیست‌ها، از چریک‌های چپ تا چپ‌های حزبی، از چپ‌های مذهبی تا چپ‌های سکولار تا چپ‌های لائیست، از چپ‌های انقلابی تا چپ‌های رفرمیست یا اصلاح‌طلب. مهمترین و پرسابقه‌ترین بخش این قوس قزح سوسیالیست‌هایند، معتقدان به سوسیالیسم و منادیان آن.
سوسیالیسم
امید به برچیده شدن هر نوع حاکمیت مبتنی بر بی‌عدالتی و برپایی حکومت مبتنی بر عدالت اجتماعی، که از گسترش شیوهٔ تولید سرمایه‌داری و رو به زوال نهادن شیوهٔ تولید فئودالی و به دنبال آن خیزش اجتماعیِ گسترده علیه حکومت‌های فئودالی، برای بخشی از نیروهای شرکت کننده در جنبش برانگیخته شده بود، خیلی زود رو به خاموشی گذاشت و پویشِ جداییِ راهِ نیروهایی که دوشادوشِ هم برای راندن فئودال‌ها از حاکمیت مبارزه می‌کردند آغاز شد، پیش از آنکه فئودال‌ها کاملا از قدرت سیاسی رانده شده باشند. بخش‌هایی از نیروهای خواهان برپایی حکومتِ مبتنی بر عدالت اجتماعی به این نتیجه رسیدند که جامعهٔ “آزاد” سرمایه‌داری به معنای سامانهٔ جدید بی‌عدالتیِ اجتماعی است. چنین وضعیتی زمینه‌سازِ پیدایشِ انواع جنبش‌ها و آموزش‌های سوسیالیستی شد. جنبش‌ها و آموزش‌هایی که ناگزیریِ انسان از تن دادن به یک سامانهٔ اجتماعیِ مبتنی بر بی‌عدالتی را نفی و کوشش در راه سامانه‌ای مبتنی بر عدالت اجتماعی را تبلیغ می‌کردند و در روندِ گسترشِ خود، علاوه بر کوشش برای تنظیم و تعریف سامانهٔ ارزشی، به ارائهٔ بدیلی در برابرِ صورت‌بندیِ اجتماعی-اقتصادیِ در حال استقرارِ سرمایه‌داری نیز دست یازیدند.
به این ترتیب برآمدِ موج جدیدی از جنبش‌ها در اردوی عدالت‌خواهی با واژه‌های سوسیالیست و سوسیالیسم پیوند خورد. این دو واژه که چند سال پیش و پس از واژهٔ چپ به واژگان سیاسی راه یافتند، در بازهٔ زمانی دویست سالهٔ گذشته، چنان با آن گره خوردند که اکنون بخش عمده‌ای از تعریف هر یک از این سه در دل دو دیگر نهفته است. در این پیوند معمولا چپ مقوله‌ای عام تلقی می‌شود که آن دو دیگر را، در کنار دیگر جنبش‌ها و حرکت‌های عدالت‌خواهانه که خود را سوسیالیستی نمی‌دانند و نمی‌نامند، در بر می‌گیرد.
سوسیالیست و سوسیالیسم، گرچه راه به فرهنگ سیاسی اردوی راست نیز گشوده و صد البته تعدیلاتی را با خود به آن اردو برده‌اند، مفاهیمی‌اند متعلق به چپ و در این نوشته سخن از آن‌ها تنها در اردوی چپ است.
امروزه نیز، همانند دویست سال گذشته، سوسیالیسم (یا جامعه‌گرایی یا جامعه‌باوری) گزینهٔ بخش بسیار بزرگی از چپ‌ها است برای تحقق باورها و آرمان‌های اجتماعی‌شان. چپ در رابطه با باورهای اجتماعی و آرمان‌هایِ دارای یک سمت‌گیریِ اجتماعیِ معین تعریف می‌شود، سوسیالیسم در رابطه با ترجمه و تعریف آن باورهای اجتماعی به چشم‌اندازها و اهداف و در رابطه با چگونگی و راه و روش وابزارهای تحقق آن‌ها. اگر چپ بیانگر انتخاب یک سمت‌گیریِ اجتماعیِ معین است، سوسیالیسم بیانگر برنامه‌ریزی و انتخاب راه و روش و ابزارهای معینی است در راستای پیاده کردن باورهای اجتماعیِ آن سمت‌گیری.
لزوم تبین دوبارهٔ سوسیالیسم
سوسیالیسم از گنجینهٔ نظری و عملیِ بسیار پربار و ارزشمندی برخوردار است. از دویست سال پیش تاکنون اندیشمندان برجسته‌ای به تحقیق و تدقیق در بارهٔ نظریه‌های مربوط به سوسیالیسم و راههای تحقق آرمان‌های سوسیالیستی پرداخته‌اند. کار مشترک تقریبا پنجاه سالهٔ مارکس و انگلس، که نقش بی‌بدیلی در ارتقاء سوسیالیسم تخیلی به سوسیالیسم علمی بازی کرد و هنوز هم راهگشای اندیشه‌ها و کنش‌های سوسیالیستی است، ارزشمندترین بخش گنجینهٔ نظری سوسیالیسم است. در زمینهٔ عملی نیز تجربه‌های فراوانی وجود دارد، مانند انقلاب اکتبر، که آغازگر تلاش بزرگی برای بنای صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی سوسیالیستی بود که در کمتر از سی سال حدود یک سوم جمعیت جهان به آن کوشش پیوستند، انقلاب چین، انقلاب کوبا و … .
باری تجارب سوسیالیسم، نه در عرصهٔ نظری و نه در عرصهٔ عملی، روندی هماهنگ و همواره مثبت نداشته است. در عرصهٔ نظری برخی از پیش‌بینی‌های منسوب به نظریه‌پردازان نام‌آور در عمل صحتِ خود را نشان نداده‌اند. در عرصهٔ عملی نیز بسی رخ‌دادهای عظیمِ منفی را می‌توان نام برد. اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، که نخستین کشوری بود که ساختمان سوسیالیسم را آغاز کرد، پس از هشتاد سال موجودیت فروپاشید و در پی آن کوشش‌هایی که تا آن زمان برای بنای نظم اجتماعی غیرسرمایه‌داری در کشورهای اروپای شرقی به عمل آمده بود نیز شکست خورند. فزون بر این‌ها در عرصهٔ عمل تحریف آموزه‌های سوسیالیستی و سوء استفاده از آن‌ها برای توجیه دیکتاتوری و اختناق و حتا جنایت نیز رخ داده است.
به گمان نکارنده این تاریخ پرنشیب و فراز، به ویژه نکاتی که در بارهٔ تجارب منفی آمد، سوسیالیست‌ها را در برابر وظیفهٔ بررسی مجدد و تدقیق برداشت‌شان از سوسیالیسم و تبیین دوبارهٔ درک خود از آن، در کشاکش این همه نظرات متفاوت و گاه متناقض، قرار می‌دهد.
سوسیالیسمی که من باور دارم
سوسیالیسم جنبشی است جهان‌گستر که از حدود دویست سال پیش تاکنون چتر بیشترین جنبش‌های مبارزاتی در سرزمین‌ها و کشورهای بسیار زیادی در سرتاسر پهنهٔ گیتی علیه بی‌عدالتی، نابرابری، ستمکاری، اختناق و استبداد و کوشنده در راه آزادی، مردم‌سالاری، عدالت اجتماعی، برابرحقوقی انسان‌ها، حفظ و گسترش فرهنگ انسانی و انسان‌دوستی، حفاظت از محیط زیست و دفاع از صلح بوده و به گمانم حالا حالاها نیز چنین خواهد بود.
سوسیالیسم همچنین یک سامانهٔ ارزشی است به مثابهٔ چارچوب فعالیت جنبش‌ها و کسانی که زیر نام و پرچم سوسیالیسم عمل می‌کنند. سامانهٔ ارزشیِ سوسیالیسم به لحاظ سمت‌گیری اجتماعی در چارچوب آرمان‌های چپ و به لحاظ ارزش‌گذاری و گزینش راه و شیوهٔ عمل در چارچوب طیف جامعه‌گرا یا جامعه‌باور قرار می‌گیرد و در حرکت به سوی تحقق بخشیدن به آرمان‌ها، بر مسئولیت جامعه در قبال همهٔ اعضای خود و دفاع از منافع آن‌ها و همچنین بر مسئولیت متقابل فرد در قبال جامعه و دیگر اعضای آن تاکید می‌ورزد و می‌کوشد بین خواست‌ها و منافع همگانی (نفع جامعه) و خواست‌ها و منافع افراد (خواست‌ها و منافع افرادِ جامعه) هماهنگی ایجاد کند. در سامانهٔ ارزشی سوسیالیسم مردمسالاری، آزادی، برابرحقوقی، همبستگی اجتماعی، عدالت اجتماعی، حفظ محیط زیست و صلح با هم پیوند دارند. تجربهٔ دو سدهٔ گذشته نشان می‍دهد این اصول و ارزش‌ها در سامانهٔ ارزشیِ هر جنبشی که زیر پرچم سوسیالیسم برآمد کرده و می‌کند، به گونه‌ای متفاوت از دیگر جنبش‌ها مورد تاکید قرار گرفته و به گونه‌ای خودویژه انعکاس یافته است. البته همهٔ آن‌ها سامانهٔ ارزشیِ خود را سامانهٔ ارزشیِ سوسیالیسم نامیده‌اند و می‌نامند. به بیان دیگر برداشت‌های جنبش‌های سوسیالیستی در سرزمین‌های مختلف در بازه‌های زمانیِ مختلف از سامانهٔ ارزشیِ سوسیالیسم از هم متفاوتند. این امر برای این همه جنبشِ پخش و پراکنده در سرتاسر گیتی، که درگیر شرایط اجتماعی–سیاسی بسیار متفاوت از یکدیگر و جاری در بازه‌های زمانی فاصله‌دار از یکدیگر بوده‌اند، بدیهی است. گفتنی است تفاوت برداشت‌ها گاه تا بی‌توجهی به برخی مولفه‌های پایه‌ای سوسیالیسم پیش رفته و حتی گاه به انحراف انجامیده است. در برخی بازه‌های زمانی نیز برخی اصول پایه‌ای مورد بی‌توجهیِ تقریبا همهٔ جنبش‌های سوسیالیستی قرار گرفته است.
سوسیالیسم، علاوه بر جنبش و علاوه بر سامانهٔ ارزشی، به عنوان یک صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی نیز شناخته می‌شود. بخش بسیار بزرگی از سوسیالیست‌ها استقرار جامعهٔ سوسیالیستی را هدف غیرقابل چشم‌پوشی خود می‌دانند. در فرهنگ مارکسیستی همچنین از سوسیالیسم به عنوان فاز نخست صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی کمونیستی یاد و گذر از سرمایه‌داری به آن ضرورت اجتناب‌ناپذیر تکامل تاریخی اعلام شده است. چهرهٔ سوسیالیسم به مثابهٔ صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی، که از دو چهرهٔ پیشین نام‌آورتر است، در معرض بیشترین کشمکش‌های نظری و برخوردهای انتقادی بوده و است و هدف بیشترین حملات مخالفان قرار گرفته و می‌گیرد. اگر در نیتِ خیرِ جنبش‌های سوسیالیستی جای اما و اگر چندانی نیست و اگر عمده‌ترین اشکالی که مخالفان به سامانهٔ ارزشی سوسیالیسم وارد می‌کنند رویایی و غیرعملی بودن آن است، پیش‌بینی‌ها و طرح‌های ارائه شده در مورد صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی سوسیالیستی و اقدامات انجام یافته از اکتبر ١٩١٧ به بعد برای استقرار آن، ملات کافی برای بررسی‌ها و بازبینی‌های انتقادی موافقان و برای حملات مخالفان فراهم آورده‌اند.
صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی سوسیالیسم
نگارنده خود را عضوی از جنبش سوسیالیستی و همراه آن سوسیالیست‌هایی می‌داند که استقرار سوسیالیسم به مثابهٔ صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی را هدف غیرقابل چشم‌پوشی خود اعلام کرده و در راه آن می‌کوشند. سوسیالیسم مورد نظر من جامعه‌ای است انسان‌محور که در آن عدالت اجتماعی (که با آزادی، برابری، برادری و همبستگی اجتماعی انسان‌ها مفهوم می‌شود)، مردم‌سالاری، توسعهٔ اقتصادی و حفظ محیط زیست باهم پیوند ساختاری دارند و از هم جدایی ناپذیرند و کوشش برای تحقق آن‌ها و مراقبت از پایداری و تعمیق آن‌ها وظیفه و مسئولیت بسیار مهم جامعه و نهادهای اداره کنندهٔ آن است. در جامعهٔ سوسیالیستی مورد نظر من همهٔ انسان‌ها آزاد، برابرکرامت و برابرحقوق بوده، مستقل از جنسیت، ملیت، قومیت، باورهای مذهبی و ایدئولوژیک و هر عامل دیگری مانند دارایی، سواد، شغل، …، به یک اندازه محترم شمرده می‌شوند و هیچ کدام امتیازی بر دیگری ندارد. در سوسیالیسم مورد نظر من همهٔ اعضای جامعه از حقوق پایه‌ای برابر برخوردارند، وظایف پایه‌ای برابر دارند و احترام و عزت شخصیِ هرکس از سوی جامعه و همهٔ اعضای آن رعایت می‌شود. جامعهٔ سوسیالیستی مورد نظر من مبلغ و مدافع سرسخت این فرهنگ است که هرکس همان آزادی‌ها و امکاناتِ اجتماعی را که حق خود می‌داند، حق دیگران نیز بداند. سوسیالیسم مورد نظر من مردمسالار و دشمن استبداد است. سامان‌دهی و سازمان‌دهی ادارهٔ امور عمومیِ جامعهٔ سوسیالیستیِ مورد نظر من حق مسلم و خدشه‌ناپذیر همهٔ اعضای جامعه است و همهٔ آحاد جامعه از امکانِ برابرِ شرکت در آن برخوردارند. در سوسیالیسم مورد نظر من ثروت مادی و معنویِ اجتماعی به کل جامعه تعلق دارد و همهٔ آحاد جامعه حق دارند برای دسترسی به ثروت و امکانات جامعه و بهره‌گیری از آن‌ها از شانس برابر برخوردار باشند. رابطهٔ اقتصادی فرد با جامعهٔ سوسیالیستی مورد نظر من برپایهٔ فرمول بسیار روشن و سادهٔ «از هر کس به اندازهٔ توانش، به هرکس به اندازهٔ کارش» تنظیم و در راستای پیاده کردن فرمول بسیار روشن و سادهٔ «از هر کس به اندازهٔ توانش، به هرکس به اندازهٔ نیازش» سمت داده می‌شود. سوسیالیسم مورد نظر من مدافع سرسخت صلح پایدار است. من در راهِ چنین سوسیالیسمی می‌کوشم.

تاکیدی بر چند ویژگی
سودمند می‌دانم از میان ویژگی‌های مهمِ سوسیالیسم روی چند نکته، که در گذشته از سوی جنبش مورد بی‌توجهی و کم‌توجهی قرار گرفته‌اند، انگشت بگذارم و به صورت جداگانه مورد تاکید قرار دهم. این بی‌توجهی‌ها و کم‌توجهی‌ها زیان‌های بسیار بزرگی بار آورده‌اند، که کوچک‌ترین آن‌ها فراهم آوردن ملات برای بسیاری از تبلیغات ضدسوسیالیستی است.
۱ – آزادی و مردم‌سالاری دو گوهر برجستهٔ نقش بسته بر پیشانیِ پرچمِ سوسیالیسم‌اند و از آن جدایی ناپذیر. تکیه بر این جدایی‌ناپذیری به ویژه از آن رو مهم است که در کشورهای معروف به “بلوک شرق”، که آزادی و مردمسالاری در سطحی بالاتر از کشورهای دیگر آماج قرار گرفته و برپایی دمکراسی شورایی آغاز شده بود، با توسل به اینکه “دولت در جامعهٔ طبقاتی ابزارِ اِعمالِ دیکتاتوریِ طبقهٔ حاکم است” و اینکه “دیکتاتوری پرولتاریا زمینه‌ساز مردمسالاری راستین است”، کم‌کم شوراها و مردمسالاری و آزادی به حاشیه رانده شدند. جمهوری‌‌های شورایی به حکومت‌های حزبی و حکومت‌های حزبی به حکومت‌های فردی کاهش یافتند. به بهانهٔ خیز برداشتن برای رسیدن به مردمسالاریِ آرمانی، اجرایِ مردم‌سالاری در سطحِ ممکن کنار گذاشته شد و به بهانهٔ خیز برداشتن برای رسیدن به آزادیِ آرمانی، آزادیِ در دسترس زیر مهمیز دستگاه‌های امنیتی قرار گرفت. آزادی و مردم‌سالاری پدیده‌های پویایی بوده و به بسیاری از عوامل، به ویژه درجهٔ رشد جامعه و آگاهی اعضای آن، بستگی دارند. هرچه درجهٔ رشد جامعه بالاتر، آگاهی اعضای جامعه بیشتر و باور به برابرحقوقی اعضای جامعه جاافتاده‌تر باشد، کیفیت مردم‌سالاری و آزادی و امکان تبارز و گسترش و ژرفش آن‌ها بیشتر خواهد بود. فزون‌تر اینکه نابرابریِ اجتماعی آزادی و مردم‌سالاری را محدود می‌کند. تا هنگامی که نابرابریِ اجتماعی معیاری متعارف و پذیرفته شده در جامعه است، جامعه و نهادهای اداره کنندهٔ آن، به ویژه حکومت (دولت)، محدودکنندهٔ مردم‌سالاری و آزادی‌اند و اِعمال کنندهٔ ایدئولوژیِ طبقهٔ فرادست[پانویس۱]. ولی به این بهانه روی گرداندن از اِعمالِ سطحِ ممکنِ مردم‌سالاری و میدان دادن به تحدید آزادی، نه تنها به رسیدن به آزادی و مردمسالاری در کیفیتی بالاتر نیانجامید، که به استبداد و تعمیق آن یاری رساند و تبدیل به یکی از اصلی‌ترین عواملِ شکستِ کوشش برای ساختمان سوسیالیسم در کشورهای اروپایی و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی شد. راهِ رسیدن به آزادی و مردم‌سالاری در کیفیتی بالاتر، تمرین آن‌ها در سطحِ ممکن و تلاش برای ژرفابخشی به آن‌هاست. در سوسیالیسمِ مورد نظر من آزادی و مردم‌سالاری کیفیتی به مراتب بالاتر از امروز خواهند داشت ولی راهِ رسیدنِ به آن‌ها بدون بهره‌وری از آزادی و مردم‌سالاری در سطحِ ممکنِ امروزین پیمودنی نیست.
۲ – سوسیالیسم و توسعهٔ اقتصادی و فن‌آوری نیز جدایی ناپذیرند. در جامعهٔ سوسیالیستی هدفِ نهایی و محورِ اصلیِ همهٔ فعالیت‌هایِ اقتصادی در عرصهٔ عمومیِ جامعه، انسان است و تامین نیازها و رضایت انسان‌ها. تامین نیازهای انسان‌ها، و در نتیجه تامین رضایت آن‌ها، بدون توسعهٔ اقتصادی ممکن نیست. این که برخی مخالفان برابری در فقر را به سوسیالیسم نسبت می‌دهند و آن را بی‌توجه به توسعهٔ اقتصادی قلمداد می‌کنند با منطق تامین نیازها و رضایت انسان‌ها انطباق ندارد و با سوسیالیسم بیگانه است. برابری در فقر تنها توصیف کنندهٔ جامعهٔ گرفتار در چنگ رفتارهای به غایت انحرافی مدعیان دروغینی مانند حکومتِ جنایتکارِ «پول پوت» می‌تواند باشد و نه بیش. من به این اصل عمیقا ایمان دارم که تا هنگامی که امکان تولید نعم مادی به اندازهٔ تامین نیازِ همهٔ اعضای جامعه برای زندگی در سطحی متناسب با شان انسان فراهم نشده باشد، فرهنگِ عدالت اجتماعی، به شمول پذیرش اجتماعیِ اصلِ توزیع عادلانه، در جامعه گسترش نمی‌یابد و تا فرهنگِ عدالت اجتماعی جامعه‌گستر نشود سوسیالیسم تحقق نمی‌پذیرد. تا امکان تحقق پدیده‌ای فراهم نشده باشد آن پدیده تحقق نمی‌یابد.
٣ – سوسیالیسم و حفظ محیط زیست نیز جدایی ناپذیرند. سوسیالیسم، در سایهٔ جوهرهٔ انسان‌محورِ خود، منطقا جّدی‌ترین محافظِ زیستگاه انسان است. این منطق، که در آثار اندیشمندان متقدم سوسیالیسم، به ویژه بنیان‌گذاران سوسیالیسم علمی، به فراوانی و مسئولانه مورد توجه قرار گرفته، در هفتاد-هشتاد سالِ نخست سدهٔ بیستم میلادی در ادبیات جنبش و اسناد احزاب سوسیالیست، سوسیال دمکرات و کمونیست مورد توجه قرار نگرفت. در این دوره کشورهای “اردوگاه سوسیالیسم” نیز نه تنها به آن بی‌توجهی نشان دادند بلکه با کشورهای سرمایه‌داری، به ویژه با ایالات متحدهٔ آمریکا که تا امروز بزرگترین تخریب‌کنندهٔ محیط زیست است، وارد مسابقهٔ تخریب محیط زیست شدند. هم از این رو تاکید ویژه بر جدایی ناپذیریِ سوسیالیسم و حفظ محیط زیست بسیار مهم است. سوسیالیسم مورد نظر من محیط زیست را، کاملا برعکسِ سرمایه‌داری، فدای سود نمی‌کند و شیوه‌هایی برای تولید پیش می‌گیرد که به تخریب محیط زیست نیانجامد. سوسیالیسم مورد نظر من به سوی دورانی سمت‌گیری می‌کند و پیش می‌رود که مارکس آن را دوران هم‌پیوندی و یگانگی انسان‌ها با یکدیگر و با طبیعت می‌نامید.
۴ – سوسیالیسم، باز هم در سایهٔ جوهرهٔ انسان‌محورِ خود، مدافع سرسخت همبستگی جهانی است. اگر سرمایه‌دارها پس از اینکه امکاناتِ درون مرزهای ملی را برای سیر کردن اشتهای سودِ سرمایهٔ خود ناکافی ارزیابی کرده و برای تمتع از ارزش افزوده در کشورهای دیگر، جهانی شده‌اند، سوسیالیست‌ها همواره انترناسیونالیست بوده‌اند و هستند. اگر جهانی شدن سرمایه‌داری همراه است با آقابالاسریِ کشورهای قوی‌تر و توسری‌خوریِ کشورهای ضعیف‌تر، جهانی شدنِ سوسیالیستی همبستگی جهانی، همبستگی انسانِ جهانی را همراه دارد. اگر جهانی شدن سرمایه‌داری متضمن گسترش پیمان‌های نظامی است، که احساس جنگ و ترس از جنگ را تلقین می‌کند، جهانی شدن سوسیالیستی پیام‌آور همزیستی مسالمت‌آمیز و صلح پایدار است. سوسیالیسم مورد نظر من می‌کوشد برخورد با چالش‌های جهانی و بهره‌وری از امکانات جهانی عادلانه شود.
سوسیالیسم در راه است
سوسیالیسم تنها یک رویای زیبا نیست. سوسیالیسم دست یافتنی است. یکی از خدمات عمدهٔ بنیان‌گذاران سوسیالیسم علمی، نشان دادن قانونمندی تکامل جوامع بشری بود و اینکه پیشرفت و تکامل فنی و علمی زمینهٔ پیشرفت و تکامل اجتماعی را فراهم می‌کند و در فرایند مارپیچیِ تاثیرِ متقابلِ این دو عرصهٔ پیشرفت و تکامل بر هم، راه برای تامین زندگی عادلانه و درخور کرامتِ انسانی و گذار به ساختارِ اجتماعی متکامل‌تر و انسانی‌تر از نظر مادی و معنوی گشوده می‌شود.
راست این است که سطح پیشرفتِ فنی، علمی و تولیدی امروزین جهان تامین زندگی عادلانه و درخور کرامت انسانی برای همهٔ ساکنان کرهٔ زمین را ممکن کرده است. امروزه این امکان به وجود آمده که برای هر انسان یک زندگی در امنیت اجتماعی و با کرامت تامین گشته و فقر و تنگدستی در پهنهٔ جهان ریشه‌کن شود. متناسب با هستیِ این امکان، خواستِ از قوه به فعل در آوردنِ آن نیز گسترده است و در حال گسترش. اندیشهٔ تامین زندگیِ در شان انسان و رفع تبعیض و نابرابریِ اجتماعی، پذیرش روزبروز گسترده‌تری در پهنهٔ گیتی می‌یابد و به خواست انسان‌های بیشتری تبدیل می‌شود. و این همه یعنی اینکه سوسیالیسم دست یافتنی است.
مسیرِ پر فراز و نشیب و پرپیچ و خمِ منتهی به سوسیالیسم در همین جامعهٔ کنونی و زیر سایهٔ سنگین رویاروییِ منافعِ متضاد طبقاتی طی می‌شود، گاهی به پیش و گاهی به پس. گاهی زور جامعه می‌رسد و گام‌هایی در درون نظام سرمایه‌داری برای تعمیق و گسترش مردمسالاری، برای تامین حق مشارکت کارکنان در ادارهٔ امور موسسات اقتصادی، برای گسترش خدمات اجتماعی، برای افزایش مالیات بر سود و دارایی‌های بزرگ، …، برمی‌دارد. گاهی مدافعان منافع سرمایه زورشان می‌چربد و منافع اجتماعی را مورد تعرض قرار می‌دهند و تا می‌توانند اصلاحاتِ پیشین را ملغی می‌کنند. به هر حال اِعمالِ هر اصلاحی در درون نظام سرمایه‌داری در راستای تامین زندگی عادلانه و درخور کرامت انسانی صورت گیرد گامی است هر چند کوتاه که در جادهٔ دشوار سوسیالیسم برداشته می‌شود. بدیهی است استقرار سوسیالیسم به جای سرمایه‌داری یک انقلاب است، ولی اصلاحاتِ تدریجی در درون نظام سرمایه‌داری جزو مقدمات چنین انقلابی‌اند. منظور از انقلاب در این گزاره تغییرِ کیفیِ مضمونی است و صحبت از انقلاب به معنای دیگرِ رایجِ آن، یعنی تغییراتِ ناگهانی در سامانهٔ سیاسی، که معمولا با خشونت نیز همراه می‌شود، نیست. انقلاب با معنای دوم را معمولا حاکمیتِ در حال زوالی که تن به رفتن نمی‌دهد به جامعه تحمیل می‌کند ولی آنگاه که تحمیل شد هیچ نیروی سیاسی نمی‌تواند به آن پشت کند و بی‌تفاوت بماند.
سخن از آنچه جنبش سوسیالیستی در جامعهٔ سرمایه‌داری برای تحقق سامانهٔ ارزشی سوسیالیسم و برای هموار کردن راه استقرار صورت‌بندی اجتماعی-اقتصادی سوسیالیسم می‌تواند انجام دهد در چارچوب این نوشته نمی‌گنجد و در صلاحیت کارِ جمعی در احزاب و سازمان‌های سوسیالیست است، ولی می‌توان قاطعانه گفت که سوسیالیست‌ها از تعمیق و گسترش اصلاحاتی که در راستای تامین زندگی عادلانه و درخور کرامت انسانی صورت گیرد پشتیبانی می‌کنند.
به سوی جهانی بهتر، به سوی سوسیالیسم
نخستین تلاشِ بزرگ در سدهٔ بیستم برای بنای نظم اجتماعیِ غیرسرمایه‌داری به دلیل خطاهای بزرگ، به ویژه تن در ندادن به مردم‌سالاری، و زیر فشارِ سنگین سرمایه‌داریِ جهانی، در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کشورهای اروپای شرقی شکست خورد. شکست سنگین بود و لطمات ژرف و گسترده‌ای به جامعهٔ بشری و سوسیالیسم وارد آورد ولی پایان تاریخ سوسیالیسم نبود و نیست. در برابرِ نظمِ اجتماعیِ سودمحور و غیرعادلانهٔ سرمایه‌داری، جامعهٔ انسانی تاکنون بدیلِ انسان‌محور و عادلانه‌ای جز سوسیالیسم ندارد.
امکانات مادی و معنوی برای سامان‌دهی تغییرِ ساختارِ جامعه از سودمحوری به انسان‌محوری در حالِ فراهم آمدن است. اوضاع نشان از آن دارند که جهانی بهتر ممکن است، اگر نیروی‌مان را بسج کنیم. نیروی بالقوهٔ ساختنِ چنین جهانی انسان‌های کارورزند، اعم از اینکه کارشان یدی باشد یا ذهنی، که درآمدشان به کار بستگی دارد و نه به سودِ سرمایه و بورس‌بازیِ بانکی. کوشش برای سامان‌یابی و بالفعل شدن این نیرو، کوشش در راستای هموار کردنِ راهِ سوسیالیسم است.

احمد فرهادی
a.farhaadi@googlemail.com
۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۳

_________________________________________

[پانویس۱]: من معنیِ «دولت در جامعهٔ طبقاتی ابزار دیکتاتوری طبقهٔ حاکم است» را اینگونه می‌فهمم.


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>