سوسیالیستها و قدرت دولتی/احسان دهکردی

در بند “مناسبات با قدرت” بهتر است که به جای قدرت سیاسی، قدرت دولتی آورده شود چون نیروی سیاسی که نقشه ای برای تسخیر قدرت دولتی ندارد اتفاقن برای گسترش قدرت سیاسی از درون جامعه تلاش می کند، اما به جای تسخیر قدرت در دولت بر دخالت گری هر چه گسترده تر مردم و توانمندی جامعه در اداره امور خود تأکید دارد. بر این پایه بدنبال بالا رفتن قدرت سیاسی اقشار جامعه در مداخله گری هرچه گسترده تر در مسائل خودشان است.

مشکل نیروهای چپ بعد از مارکس انحراف در این دیدگاه بود که آنها در پیشبرد تغییرات اجتماعی تسخیر دولت را هدف برنامه های سیاسی خود قرار می دادند و سیاست را با تلاش برای تسخیر قدرت سیاسی با هم پیوند می زدند.

همانطور که می دانید این سیاست بخصوص بعد از مرگ مارکس و گسترش نفوذ سیاسی ـ نظری کائوتسکی و بعد لنین به هدف فعالیت اکثر نیروهای چپ سوسیالیست تبدیل شد.

بدنبال همین نظر بود که تشکیل حزب سیاسی طبقه کارگر هم به عنوان ابزار رسیدن به این هدف یعنی تسخیر قدرت دولتی اهمیت یافت.

برای درک انحراف تاکنونی کسانی که بر سوسیالیزم پافشاری می کردند، وتحقق آن را بعد از شکل گیری اندیشه های مارکس در هر شرایطی قابل تحقق میدانستند، شناخت پایه های انحراف، اثبات می کند که چشم اندازهای تغییرات اجتماعی بسوی راهگشائی مشکلات در روند خود جامعه در لحظه لحظه های حوادثش شکل می گیرد، نه در منافع شخصی ما و آرمانها!

اینکه تصور شود راهکارهای تحقق سوسیالیزم شناخته شده اند و راه های گذار آن مشخص هستند توهمی بیش نیست.

همانطور که مسیر تکامل اجتماعی مشخص نیست، مسیرهای تحقق سوسیالیسزم نیز نمی توانند منطبق با شرایط از قبل تدوین شده باشند.

امروزه همه می دانند که فعالیت سیاسی در جهت تغییر مناسبات اجتماعی با چه پیش زمینه های فکری و اهداف سیاسی متفاوتی می تواند تلاش شود. اینکه کدام یک از این فعالیتها فاعل عمل را به هدفش نزدیک کند، همه به زمینه های مادی و معنوی تحقق هدف بستگی دارد. یک چیز مسلم است که انسان و هوشمندی انسانی هر روز بیشتر از پیش بر سختی ها و شرایط سخت پیشی می گیرد، اما مسیر مشخصی از امروز قابل تصور نیست.

این نیز مسلم است که راه های تجربه شده گذشته را نباید دوباره تجربه کرد، راهکارهای سیاسی که بصورتی مشخص تجربه شده اند بخصوص ما و جامعه ما را برای بار دیگر به قهقرا می کشانند و سرنوشت چپهای سوسیالیست را همچون بسیاری از نحله های فکری دیگر به بدنامی می کشانند، چرا به نام سوسیالیزم!؟

سوسیالیزم یک ضرورت انسانی ـ اجتماعی است، به همین دلیل زمانی شکل می گیرد که زمینه تحقق آن باشد، در غیر این صورت ضرورتی ندارد که ما روشنفکران به نام سوسیالیزم به دنبال تسخیر قدرت دولتی باشیم و مناسبات سرمایه داری را یاری رسانیم.

نیروهای چپ سوسیالیست نمی توانند با پرچم سوسیالیسم با تشکیلاتی سوسیالیستی برنامه ها و پروژه های سیاسی در جهت تخفیف کارکرد استثمار گرایانه سرمایه داری نیم بند ایرانی گام بردارند و مدعی شکلدهی یک نظام دموکراتیک بعد از جمهوری اسلامی باشند.

چرا سوسیالیستها باید با برپائی پرچم سوسیالیستی به مناسبات سرمایه داری یاری رسانند؟

ما باید توان سیاسی برپائی یک آینده دموکراتیک را در فردای جمهوری اسلامی استدلال کنیم. این دموکراسی را چپهای سوسیالیست می توانند در شکل رادیکال و مترقی دنبال کنند.

در تعریف رادیکال و مترقی راهی پیگیری می شود که بر تقسیم ثروت اجتماعی بسمت اعتدال و برابری حرکت می کند. گسترش دموکراتیک در حوزه سیاسی تعمیق هرچه بیشتر آزادیها و حقوق انسانی است. این یعنی دموکراسی سوسیالیستی، دموکراسی که در جهت سوسیالیزم است ولی شعاری برای برپائی آن نیست.

یا باید در فردای ایران سیاست سوسیالیستی را پیش برد، یعنی مالکیت خصوصی بر ابزار تولید را برانداخت و سوسیالیزه کرد یا باید مناسباتی را درون جامعه پیش برد و با مالکیت خصوصی در نیافتاد و در جهت دموکراتیزه کردن جامعه و گسترش مالکیت اجتماعی بر ابزار تولید خارج از چارچوب دولت یاری رساند.

جامعه ایرانی نه یک مناسبات سرمایه داری کلاسیک را از سر گذرانده است و نه مناسبات درونی آن از چنین قوانینی پشتیبانی می کنند. سلطه دولت بر منابع ملی ثروت و بسیاری از صنایع بزرگ کشور روشهای سیاسی خاصی را می طلبد که منجر به یک قدرت سیاسی ـ نظامی از نوع پهلوی ها و خامنه ای ها نشویم.

قدرت گیری خمینی در ایران جدا از نقش قدرتهای جهانی سطح فکر و عقب ماندگی جامعه ایرانی را به نمایش گذاشت؛ نشان داد که از دل جامعه “متمدن” شکل گرفته دوران پهلوی خمینی می تواند “رهبر” سیاسی ایرانیان شود.

سطحی بودن مناسبات شهری، عدم حقوق شهروندی و آزادیهای اجتماعی، عدم آزادی

مطبوعات، سرکوب روشنفکران و استمرار دیکتاتوری در پنجاه سال حکومت پهلوی ها

زمینه های مهمی در شکل گیری رژیم جمهوری اسلامی بوده اند.

بنابراین جامعه ایرانی هنوز دموکراسی و آزادیهای اجتماعی را تجربه نکرده است.

سوسیالیسمِ تعمیق دموکراسی در جامعه در اولین گامهای خود است.

تا زمانی که از مسیرهای انحرافی گذشته فاصله نگیریم و کلیشه های گذشته را دوباره با رنگ و لعابی دیگر بکار گیریم ره به جائی نخواهیم برد.

پرسشهای زیادی هنوز بی جوابند، شما برای این پرسشها جوابی دارید؟

اول اینکه آیا کارگران نیروی خالق مناسبات سیاسی آینده هستند و نقش تعیین کننده ای به عنوان سیاست پرداز اندیشه گذار به مناسبات سوسیالیستی را دارا می باشند؟

دوم اینکه تلاش برای گسترش چه فعالیت سیاسی در مناسبات سرمایه داری کنونی (گلوبالیزه) می تواند در پیشبرد اندیشه و شکل گیری مناسبات سوسیالیستی مهم باشد؟

سوم اینکه پیگیران اندیشه مارکس یعنی روشنفکران چپ سوسیالیست چه جایگاهی برای خود در تحولات آینده مد نظر دارند؟ آیا خود را هنوز پیشرو، پیشاهنگ یا هدایتگر طبقه کارگر می دانند؟ یا رسالت تشکیل حزب طبقه کارگر را دارند؟ آیا نمایندگی طبقه خاصی را وظیفه خود می دانند؟

در مورد حزب سیاسی

حزب هدف نیست وسیله است. حزب هم بیان تشکل سازمانی یک جریان سیاسی است هم بیان یک روش سیاسی در آینده است. همانندیهای ساختاری حزب و دولت نتیجه یک کارکرد درونی مشترک است. تشکل سیاسی که مترصد تسخیر نهاد دولتی و اداره ان است از سلسله مراتبی پیروی می کند که بتواند کارکرد سیاسی درونی خود را در دولت پیوسته ادامه دهد. نمی توان ساختار حزبی را بگونه ای افقی سازماندهی کرد و مدعی مشارکت در ساختار دولتی شد که چارچوبی غیردموکراتیک و عمودی دارد.

سلسله مراتب در نهادهای دولتی از نخست وزیر و رئیس جمهور، وزیر تا نهادهای زیردست نشان یک تقسیم قدرت و مسئولیت است که در ساختار درونی حزب مدعی تصاحب قدرت در شرایط نابرابریهای طبقاتی نیز خود را بازتاب می دهند. طبیعی است که یک حزب سیاسی می تواند مدعی برابرحقوقی اعضای خود باشد ولی مسئله قدرت سیاسی و جایگاهی که فرد در مناسبات قدرت کسب می کند، بسیاری از معادلات نظری و ادعائی را به هم می زند.

مسئولیت یک فرد در یک حزب با مسئولیتی که در دولت به عهده می گیرد فرق می کند و جایگاه سیاسی او در دولت بدون پیوندهای درونی او با حزب نقش تعیین کننده تری در شکلدهی به گرایش های سیاسی او و موقعیت او در مناسبات قدرت دارد.

احزاب اروپائی نمونه برجسته این تجربیات سیاسی هستند. بر پایه این کارکرد سیاسی میان حزب و قدرت دولتی است که احزاب رادیکال و سوسیالیست به مرور از اهداف و امیال اولیه خود فاصله گرفتند و مشارکت در قدرت دولتی هدف فعالیتهای سیاسی این احزاب قرار گرفت.

با دوستی

احسان دهکردی

۰۹٫۰۳٫۱۴


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>