از کجا معلوم شود که آقای خلیق چپ دموکرات است؟ – برزویه طبیب

اخبار روز

پنج‌شنبه  ۱۶ آبان ۱٣۹۲ -  ۷ نوامبر ۲۰۱٣

 در باره سرمایه داری

آقای خلیق مارکسیست ها را به دوباره اندیشی در ماهیت سرمایه داری دعوت میکنند و نکاتی را بعنوان راهنمایی آورده اند
نویسنده عنوان میکند : او (مارکس)   این پرسش را مطرح نکرد که آیا سرمایه داری کاملا جهانی شده قادر خواهد بود تنها با توسعه درونی به حیات خود ادامه دهد؟
جالب است که نویسنده سابقا مارکسیست ما ، مصر است که برای خواننده ، مارکسی بدلی ترسیم کند ، و سپس با کوبیدن این مارکس ، بی اعتباری مارکسیسم را اعلام کند . اقای عزیز ، نود درصد مطالب سه جلد کاپیتال ، بررسی ، سرمایه داری ، در انتزاع از هرگونه عناصر غیر سرمایه داری است ، و در واقع برای نشان دادن امکان رشد سرمایه داری ، هرچند رشدی متضاد و بحرانزا ، برپایه ای قائم به ذات ، نوشته شده است . طرح مسئله لزوم حضور فرماسیون های غیر سرمایه داری ، برای ادامه حیات سرمایه داری ، از طرف رزا لوکزامبورگ نیز ، فقط ناشی از کج فهمی او از کاپیتال بود . جالب تر اینست که چطور نویسنده ، که دو هفته پیش رزا لوکزامبورگ را قهرمان مبارزه با جبرگرایی اکونومیستی در بین مارکسیست ها ، معرفی میکرد و به شعار یا سوسیالیسم یا بربریت ، استناد مینمود ، حالا رزا را جبرگرایی اکونومیست ، می یابد ؟ بدون اینکه آب از آب تکان بخورد
نویسنده عنوان میکند : لنین به سرمایه داری نه به عنوان یک کل واحد، بلکه به مثابه مجموعه ای از واحدهای سرمایه داری نگاه می کرد و بر کشمکش و رقابت بین واحدها تاکید داشت که آن ها برای تسلط برمناطق غیرسرمایه داری وارد جنگ با یکدیگر می شوند
گویی مارکس و دیگران به رقابت بین واحد های سرمایه داری ، تاکید نمیکردند . آقای عزیز ، مارکس تمایل نزولی نرخ سود را که مهمترین روند سرمایه داری میخواند ، درست براساس رقابت شدید واحد های مجزای سرمایه داری که موچب افزایش ترکیب ارگانیک آنها میگردد ، مطرح کرده است . تاکید از این بیشتر؟ تازه لنین بیچاره هم اشتیاق سرمایه داری انحصاری را به تسلط بر تمام جهان محدود به مناطق غیر سرمایه داری نکرده است ، اصولا جنگ های جهانی بیشتر ازآنکه بر سر آفریقا ، باشند ، بر سر مناطق صنعتی اورپا مثل آلزاس و لورن ، اتفاق افتاده اند
ایشان مرقوم کرده اند : به باور مارکس فرآیند انباشت و تمرکر سرمایه به نابودی سرمایه های متوسط و کوچک خواهد انجامید. برخلاف انتظار مارکس، فرآیند انباشت و تمرکر سرمایه، فرآیندی خردکننده نبوده و سرمایه متوسط و کوچک توانسته اند در رقابت با سرمایه بزرگ مقاومت و حتی با توجه به ماهیت پیچیده تقسیم کار در نظام سرمایهداری، جایگاه خود را حفظ کنند
ولی آقای بزرگوار ، مارکس نگفته است که نسل پیشه وران و دکانداران منقرض شده و باید اسکلت های آنها را در کنار دایناسور ها در موزه تماشا کرد. مارکس عنوان کرده است که تولید عمدتا برپایه تولید خرد ، جای خود را به تولید در مقیاس بزرگ خواهد داد . خودتان هم نوشته اید که : امروز حدود [۲۰۰ کنسرن بزرگ بر اقتصاد جهان حکومت ]می کنند. این کنسرن  ها توسط چند هزار نفر رهبری می شوند. در واقع گروه اندک از مدیران غیرانتخابی بر هزاران میلیارد یورو در جهان حکومت می کنند. این مدیران در باره چگونگی سرمایه گذاری و سازماندهی کار و محل های کار تصمیم می گیرند
نویسنده عنوان میکند : بحران ذاتی مناسبات سرمایهداری است و گسست هائی در فرآیند انباشت سرمایه به وجود می آورد…واقعیت این است که نظام سرمایهداری از یکسو نظامی بحرانزا است و نمیتواند فراز و نشیبها و گسست های اجتناب ناپذیر در روند انباشت سرمایه را از میان بردارد..
گرچه نظریه مارکس در خصوص گرایش نزولی نرخ بهره در سرمایهداری کارکرد دارد، لیکن چنانچه واقعیت دو قرن اخیر نشان داده است، نمیتوان وقوع حتمی بحران اجتنابناپذیر را از آن استنتاج کرد. مارکس نقش عوامل دیگر به ویژه نقش دولت در زمینه پیش گیری از وقوع بحران اجتنابناپذیر را در نظر نگرفته بود.
اقای عزیز ، از یک طرف میگویید بحران ذاتی مناسبات سرمایه داری است ، از طرف دیگر میگویید دولت میتواند از بحران پیشگیری کند . بالاخره کدام حرف شما را قبول کنیم ؟ تازه ، این دولت سرمایه داری شما در مورد پیشگیری از همین بحرا ن جهانی جاری ، چه غلطی توانست بکند ، که شما ، حکم به قدر قدرتی آن در پیشگیری از بحران ها میدهید ؟ شما به هر خس و خاشاکی چنگ میزنید تا نظر خود را به کرسی بنشانید ، و چون پوپر به درد نخورد ، حالا دست به دامان سوئیزی و مجله منتلی ریویو شده اید . ولی این نیز کارساز نیست . بدون اینکه بخواهم در مورد این نظریات بحثی را باز کنم ، فقط اینرا عنوان میکنم که نظریه دخالت دولت در پیشگیری از بحران ها ، فقط توانست عنوان کند که دخالت دولت میتواند موج های دوره ای بحران را تبدیل به رکود مزمن کند و دیگر هیچ ، که آنهم با موج بحران حاد جاری جهانی ، بی اعتبار شد
نویسنده عنوان میکند : سرمایه‏داری عصر رقابت تنها یک تنظیم‏کننده می‏شناخت و آن هم بازار بود.
ظاهرا نویسنده نمیداند که سرمایه داری نه در عصر رقابت سرمایه غیر انحصاری و نه در حال حاضر ، فقط توسط مکانیسم بازار تنظیم نمی شده است . ایشان حرف های امثال آقای قوچانی را باور کرده اند . پس اینهمه تعرفه های حمایتی دولت انگلستان برای سرمایه داری خودی ، برای چه بود ؟ اصلا جنگ استقلال آمریکا چطوی شروع شد ؟ یا مثلا مبارزه طبقاتی و یا تحمیق ایدئولوژیک و یا قرارداد های همانگ کننده بین المللی، چیزهای تازه ای هستند ، که در دوره رقابت به اصطلاح آزاد وجود نداشتند؟ یا در آنزمان شرکت ها در هرج و مرج اداره میشدند ، و تنظیم در سطح شرکت ها تازه اختراع شده ؟
نویسنده عنوان میکند : بدین ترتیب ایجاد ثروت واقعی هر چه کمتر به زمان کار و کمیت کارصرف شده و هرچه بیشتر به قدرت آن عواملی از تولید وابسته می‏شود که در طول زمان کار به حرکت در می‏آیند و ثمربخشی بالایشان نه بواسطه با زمان کار برای تولید آن‏ها، بلکه با سطح عمومی علم و کاربست آن در تولید و پیشرفت تکنیک معین می‏شود.
این یعنی چه ؟ آیا کارگر کشاورزی که با بیل شخم میزند ، ارزش ایجاد میکند ، ولی حالا دیگراین تراکتور است که موجد حداقل بخشی از ارزش نوین است ؟ اگر این عواملی از تولید که در طول زمان به حرکت در میآیند ، (همان سرمایه ثابت ؟ ) خودشان به حرکت درمیآیند و یا کسی آنها را به حرکت در می آورد ؟ بهتر است نویسنده رک و پوست کنده اعلام کند که از نظر او سرمایه ، موجد ارزش نوین است ،و این هم پیچ و تاب قلم در رابطه با عوامل تولید را کنار بگذارد
ایشان به جنبش کارگری هم میپردازند
نویسنده عنوان میکند : جنبش کارگری در کشورهای پیشرفته رویکرد توافق اجتماعی ـ سیاسی دارد. تقریبا در تمامی این کشورها، اکثریت جنبش کارگری استراتژی توافق اجتماعی را به مثابه استراتژی “کم دردتر” که بهای کمتری نیز طلب می کند، برگزیده است. به بیان دیگر مناسبات میان نیروی کار و سرمایه بیشتر به صورت تلفیقی از مبارزه و توافق در آمده است. کارگران با حربه اعتصاب و به بهره گیری از قراردادهای دسته جمعی از سرمایه داران امتیاز می گیرند. اخذ امتیاز از سرمایه داران و تامین نیازهای کارگران، از تشدید تضاد کار و سرمایه و فراروئیدن آن به تکانه های شدید اجتماعی جلوگیری می کند.
کاملا درست میفرمایید. کارگران این کشورها ، توسط کسانی که نام چپ و دموکرات و عدالت خواه و سابقا مارکسیست ، را به خود داده اند ، و رویکرد توافق اجتماعی را ، کم دردتر معرفی میکنند ، تحمیق میشوند .ولی با توفان کاترینا ، با ازدست دادن خانه هایشان در حقه باز یهای ساب پرایم ، با از دست دادن پس انداز بازنشستگی شان ،بیدار میشوند و در سراسر اورپا و آمریکا ، جنبش اشغال و تظاهرات و اعتصاب راه می اندازند و بالاخره بساط این روابط اجتماعی ماقبل تاریخی را برخواهند چید
ولی در عین حال می نویسید : در دهه های گذشته، سرمایه‏ داری در کشورهای پیشرفته برای درهم شکستن نیروی کارگران متشکل، گسترش دامنه خصوصی سازی و پس گرفتن دستآوردهای جنبش کارگری، کاهش خدمات عمومی و برنامه‏های رفاهی گام برداشته که به تشدید نابرابری در سطح جامعه انجامیده است. سرمایه داری با گسترش نابرابری‏های اجتماعی در عرصه جهانی و ملی، بهره‌برداری‌ غارتگرانه‌ از منابع‌ طبیعی، تولید و انباشت عظیم سلاح‏های مخرب و با ایجاد نظام بین‏المللی متکی بر قدرت نظامی و سرمایه مالی و گسترش مصرف‏ گرائی، شرایط‌ حیات‌ در کره زمین‌ را به مخاطره افکنده است.
نویسنده گرامی ، بالاخره زندگی کارگران و آن نود و نه درصدی ها با اخذ این امتیاز هایی که میفرمایید ، گل و بلبل هست یا نیست یا خواهد شد و یا نخواهد شد ؟
مرقوم کرده اند : تز رایج در ادبیات مارکسیستی مبنی بر اینکه به موازات حدتیابی تضادهای سرمایهداری، امکانات رفع آنها در چارچوب این صورتبندی هرچه بیشتر محدود میشود، با واقعیت انطباق ندارد. امکانات رشد و تکامل صورتبندی سرمایهداری با گذشت زمان محدود نشدند بلکه گسترش یافتند. مقایسه ساده سرمایهداری آغاز قرن بیستم و آغاز قرن بیست و یکم گواه این مدعا است.
خوب بیایید مقایسه کنیم . همچنانکه خودتان نوشته اید ( سرمایه داری با گسترش نابرابری‏های اجتماعی در عرصه جهانی و ملی، بهره‌برداری‌ غارتگرانه‌ از منابع‌ طبیعی، تولید و انباشت عظیم سلاح‏های مخرب و با ایجاد نظام بین‏المللی متکی بر قدرت نظامی و سرمایه مالی و گسترش مصرف‏ گرائی، شرایط‌ حیات‌ در کره زمین‌ را به مخاطره افکنده است.) آیا سرمایه داری در دویست سال پیش میتوانست شرایط‌ حیات‌ در کره زمین‌ را به مخاطره افکند؟ اگر این حدت یابی تضاد بین سرمایه داری و حتی بقای نسل بشر نیست ، پس چیست ؟
و اما دوران گذار
از نظر ایشان (میان “فروپاشی” نظام سرمایه‌داری و ” انتقال” تدریجی آن به یک نظام دیگر تفکیک و تفاوت وجود دارد. “فروپاشی” نظام سرمایه‌داری با انقلاب سوسیالیستی در پیوند است )
حتما انتقال تدریجی نیز نه با انقلاب سوسیالیستی ، بلکه با الطاف قلب های رئوف سرمایه داران ، در پیوند است . سرمایه دارانی که به اعتراف خودشان حتی انقراض نسل بشر را ملاحظه نمی کنند
نویسنده عنوان میکند : اما روندها به گونه عکس پیش رفت، اتحاد شوروی و کشورهای متحد او فرو پاشیدند و سرمایه داری در کشورهای “سوسیالیسم واقعا موجود” دامن گسترد و کاملا جهانی شد. سرمایه داری در یک مقیاس جهانی پیروز شد و تئوری دوران گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم بی اعتبار گردید…اما تا کنون همه تئوری‌هائی که پایان فروپاشی سرمایه‌داری را پیش بینی کرده‌اند، خطا از کار درآمده‌اند. آنچه امکان پذیر می نماید، انتقال تدریجی از یک نظام به نظام دیگر است که مارکس مطرح نمود.
دوست عزیز ،بالاخره سرمایه داری چه تدریجا چه دفعتا از بین خواهد رفت ویا نه؟ میفرمایید :
چپ دمکرات مخالف و ناقد سرمایه  داری است و براین باور است که نمی‏توان سرمایه داری را آخرین فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی به حساب آورد و آنرا به عنوان پایان شکلبندی تاریخی تلقی نمود. از نظر چپ دمکرات برای سرمایه داری، آلترناتیو وجود دارد و این آلترناتیو هم سوسیالیسم است.
از یک طرف میگویید (تئوری گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم ، بی اعتبار است ). چرا ؟ بزعم شما به این دلیل که ( سرمایه داری در مقیاس جهانی پیروز شده ) است . سپس میگویید : ( نمی‏توان سرمایه داری را آخرین فرماسیون اقتصادی ـ اجتماعی به حساب آورد و آنرا به عنوان پایان شکلبندی تاریخی تلقی نمود. از نظر چپ دمکرات برای سرمایه داری، آلترناتیو وجود دارد و این آلترناتیو هم سوسیالیسم است.) حالا اگر کسی بپرسد که این سرمایه داری که در مقیاس جهانی پیروز شده و تمام تئوری های فروپاشی آن بی اعتبار شده اند ، و گذار تدریجی الطافی را هم نکرده است ، چرا نباید آخرین صورت بندی تاریخی باشد وبه سوسیالیسم آن هم تدریجا گذر خواهد کرد ؟ حالا چرا سوسیالیسم ، و مثلا چرا به برده داری گذر نکند ؟ چه جوابی دارید ؟ اگر همچنانکه خودتان از مارکس نقل کرده اید ، عنوان نکنید که ( یک نظام اجتماعی هیچگاه قبل از آنکه همه ظرفیت و نیروی خلاقانه خود را شکوفا نکرده و به انتها نبرده باشد از بین نمی‌رود و مناسبات تولیدی عالی تر هم هیچگاه جای مناسبات پست تر قبلی را نمی‌گیرد، مگر آن که شرایط مادی وجود آن در متن و بطن جامعه کهنه نضج و قوام یافته باشد. از این رو بشر تنها به مسائل و پرسش‌هایی می‌پردازد که بتواند آنها را حل کند، زیرا با یک نگاه دقیق تر می‌توان دریافت که یک مسئله زمانی پیش می‌آید که شرایط مادی حل آن هم به وجود آمده باشد یا دستکم در فرآیند به وجود آمدن باشد”. )جز اینکه بگویید پس از کجا معلوم شود که من چپ هستم؟


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>