طرح پیشنهادی منشور چپ ایران

طرح پیشنهادی منشور چپ ایران
استبداد و قدمت آن در ایران رشد و تداوم تولید اندیشه را همیشه و مداوم مورد تعرض و سرکوب قرار می داده است.
جویندگان فکر نو اما به اجبار برای پر کردن جای خالی آن به ناچار از روشنفکران خارج از مرزهای ایران برای یافتن جوابهای خود در مورد مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و … کمک گرفته و آن را اجبارا بدون توانائی بومی کردن آن به کار گرفته اند.
رشد صنعت و پا به پای آن رشد سرمایه داری صنعتی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اروپا با خود سرعت رشد تجارت را به همراه آورد و در کنار آن تبادل فرهنگی و افکار نو را.
مخالفین استبداد در ایران از هر قشر وگروهی بنا به موقعیت طبقاتی خود و در فقدان روشنگری خودی افکار جدید را کسب کرده و به کار بستند.
با وجود این که در ایران آن دوره سرمایه داری رشدنکرده، احزاب مدافع طبقه کارگرتاسیس می شوند. بدون شک چنین احزابی دارای آن پشتوانه قوی طبقاتی نمی باشند تا از منافع کسانی که از آنها دفاع می کنند مقاومتی دراز مدت را سازماندهی کنند. نتیجه آن می شود که تا کنون بر آنها رفته است.
با وقوع انقلاب اکتبر در روسیه و پیروزی سوسیال دمکراتها در آلمان به سال ۱۹۲۴ و مرگ لنین در همان سال، استالین ناتوان از رفرم و قاطع به ساخت سوسیالیسم در یک کشور، بزرگترین انحراف جنبش چپ جهانی را در دو قطبی کردن آن رقم زد و هر آن کس را که مخالف امپریالیسم بود، مدافع ومتحد خود قلمداد کرد.
ادبیات شوروی به همه ی جهان بخصوص جنبش چپ صادر شد. چپ ایران در نبود آزادی کپی بردار تمام آن ادبیاتی شد که در جهان رایج بود. اگر به شوروی انتقادی داشت دست به دامان ادبیات چین می گشت و اگر از آن رو می کرد به انقلاب کوبا و در نهایت مبارزه ی مسلحانه [رو می آورد].
در انقلاب ۱۳۵۷ چپ خود را مدافع وهمراه آن جریانی کرد که از دیوارسفارت آمریکا در به اصطلاح مبارزه با امپریالیسم بالا رفت. تضاد اصلی نه حرمت انسان، آزادی، آزادی زنان، برابری، دفاع از محیط زیست و … بلکه تنها مبازه با امپریالیسم، آن هم امپریالیسم آمریکا بود.
هنوز هستند آنهائی که سرنگونی قذافی و بشار اسد و یا تحولات در اوکراین را توطئه ی امپریالیسم و مخالفتهای چاوزیستها، فیدل کاسترو و حتا کیم ایل سونگ با آمریکا را در اردوی چپ قرار می دهند. برای آنها آزادی اما آن چیزی است که مبازه برای آن نه به امروز بلکه به آینده ربط دارد.
سرمایه داری در چرخه تولید کالای ای است که می تواند سهم خواهی بیشتر کند و در این جا است که تضاد طبقاتی نهفته است.
نفت اما استثمار طبیعت است و درآمد حکومتگران در ایران را بدون وابستگی به توده ها تامین می کند. به بیانی دیگر طبقه ی کارگر ایران در استثمار طبیعت سهیم می باشد و فاقد آن توانائی است که بتواند چرخه ی اقتصاد را برای به دست آوردن خواستهای خود فلج کرده تا به آنها برسد. بیشترین صنایع ایران بدون رانت نفت توانائی رقابت را ندارند و به نوعی ورشکسته اند. به این خاطر اعتصابات کارگری حتی در گرفتن حقوق عقب مانده خود ناتوان اند.
نفت در مقابل اما دولتها را در مقابل توده ها مستقل، و ابزار و نیروی سرکوب آنان را سیرآب می کند.
نتیجه آن که انتظار تحول فقط از جانب طبقه کارگر درایران سرابی بیش نیست.
آن نیروی را که در تاریخ صد سال گذشته همیشه در تحولات سیاسی نقش عمده را بازی می کرده، قشر شهرنشین و متوسط جامعه تشکیل داده است.
چپ ایران ریشه در این قشر دارد. در انقلاب ۱۳۵۷ به جای دنبال کردن خواسته های خود به دنبال طبقه کارگری رفت که نه تنها توانایی سازماندهی نداشت بلکه از نظر فرهنگی ریشه در مناسبات روستایی با تفکرات مذهبی داشت.
زنان، هنرمندان، جوانان و … به بهانه ی مبازه با امپریالیسم رها شدند و بر همه آن چه رفت که دیدیم.
امروز چپ در ایران با داشتن افق سوسیالیسم و تجربه ی مارکسیسم دیالکتیک در تجزیه و تحلیل خود نه تنها می باید پرچم مبازه برای عدالت اجتماعی را همچنان به دست گیرد بلکه باید کار ناتمام بورژوازی در مقابله با استبداد و رشد نیروهای مولده را هم به عهده بگیرد.
از حمایت و تقویت انجمنهای مدافع حیوانات تا گروه های هنری، ورزشی و سازمانهای محیط زیست گرفته تا ایجاد انجمنهای محلی مبارزه برای هوای سالم و … همه باید در زمره فعالیتهای چپ قرار بگیرند.
شرکت کردن در قدرت دولتی از طریق پارلمان بدون پایه داشتن فعال در بطن جامعه به عنوان اهرمی برای فشار به طبقه حاکم جنبش را به دفاع از قوانین موجود محکوم می کند و ترمز کننده می شود. بدین منظور هر آنگاه که جنبش عمومی سازماندهی خود را یافت، شرکت در قدرت امری ضروری برای گرفتن و تثبیت خواسته هاست.
برای همین عضویت در چپ ایران تنها محدود به معتقدین به سوسیالیسم نیست، بلکه تمامی آحاد جامعه را که برای رهائی از سلطه مردسالاری، شوینیسم قومی، نژادپرستی، دگرستیزی و تفکرات این چنینی باشد، را در بر می گیرد.
شعارهای محوری در مرحله عبور از جمهوری اسلامی مسلما تشکیل دولت سوسیالیستی نمی باشد بلکه:
۱- آزادی بی قید و شرط بیان، تجمع، پوشش و هنر
۲- برابری کامل همه ی اعتقادات مذهبی، لائیک و …
۳- جمهوری و در صورت نیاز نوعی از فدرالیسم استانی آن
۴- لغو فوری اعدام و شکنجه و تصویب آن در قانون اساسی
۵- استقلال سه قوه مقننه، اجرائی و قضائی با نظارت و کنترل رکن چهارم (افکار عمومی)
۶- استفاده از منابع طبیعی (البته نه به قیمت نابودی طبیعت) از جمله نفت برای ایجاد کار* و تولید ارزش اضافی.
*منظور کاریست که معیشت کارگر و خانواده آن را تامین و رشد برابر آنها را با دیگر اقشار تضمین کند.
به امید جهانی بهتر
علی / هانوفرـ آلمان
یکشنبه ۶٫۴٫۲۰۱۴


پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

شما می‌توانید از این دستورات HTML استفاده کنید: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <strike> <strong>