تلاشی در ادغام دو منشور / دنیز ایشچی

تلاشی در ادغام دو منشور
حرف حسابی را بهزاد زد. وقتی دو یا چند منشور در دستور جلسه قرار میگیرند، تنها کاری که میشد کرد یکی صحبت در مورد نکات اشتراک و افتراق، دومین مساله صحبت میتوانست فقط در مورد احساس خستگی از بابت کار فرسایشی چندین ساله که نتیجه آن مثل آب در هاون کوبیدن می باشد و بالاخره نتیجه سومی که میشد بدست آورد این بود که همه مثل سربازان پیر، دوباره قامت استوار کرده و با عزمی راسخ و مشترک دست در دست هم در راهی سترگ بسوی هدف مشترک گام بر دارند.
تدوین سند مشترک و در این مورد منشور مشترک یکی از اهرمهای پایه ای و سند های اساسی پروژه وحدت چپ منظور میباشد. هر دو سند ارائه شده در کنفرانس وحدت چپ دارای نکات اساسی مشترکی می باشند. از آن جمله میتوان به اصول زیرین اشاره کرد.
یک- هر دو سند خود را در جبهه چپ، جبهه کار در مقابل سرمایه و در جبهه آلترناتیو سوسیالیستی قرار می دهند.
دو- هر دو منشور خود خواهان عبور و گذر از نظام جمهوری اسلامی ایران به یک نظام دموکراتیک، مدرن و سکولار بر پایه های احترام به مبانی حقوق بشر می باشد می دانند.
سه- هر دو منشور اعتقاد دارند که باید از خواسته ها، حرکت ها، خیزش های مردمی در مقابل نیروهای ارتجاع ، استثمار و تبعیض حمایت بکنند. این حرکت ها و خیزش ها بصورت خود جوش و یا بصورت های سازمان دهی شده متعلق به جنبش های زنان، کارگران، جنبش های ملی دموکراتیک، جنبش جوانان، اقشار میانه جدید و دیگر جنبش های دموکراتیک می باشند.
چهار- هر دو منشور در استراتژی سیاسی خود طرفدان مبارزه صلح آمیز می باشند، ولی در عین حال به جنبش های مردمی این حق را می دهند تا در صورتی که از نیروهای قهر و سرکوب بر علیه آنها استفاده شده و حقوق طبیعی آنها از ایشان غصب گردد، بصورتی طبیعی آنها هم حق دارند در وحله اول به شیوه های صلح آمیز و در صورت مجبور شدن با شیوه های مشابه و متقابل به دفاع از خود بپردازند. نیروهای سیاسی جبهه کار در این چالش ها بدون هیچ مکثی در کنار جنبش های مردمی قرار خواهند گرفت.

البته می شود نکات مشترک دیگری را هم میان دوتا منشوریافت که نقش گرهی و برجسته ای داشته باشند، در عین حالی که نکات افتراق ویژه ای هم بین آنها موجود می باشند. قبل از اینکه به فورمولبندی منشور مشترک پرداخته بشود، باید این سوال را از خودمان بکنیم، آیا ما میتوانیم در چهارچوبه این منشورها و در در زیر ساختار حزب فراگیر سیاسی جبهه کار به فعالیت مشترک بپردازیم؟ جواب خود من به سوال مورد نظر این می باشد که به وجود انتقادات اساسی من به مواضع سازمان اکثریت نسبت به آقایان موسوی و کروبی و جایگاهی که برای آنها در جنبش تحول و عبور از جمهوری اسلامی ایران تعیین کرده اند، و با تعریف آنها بعنوان مقام رهبری بر اقشار جدید میانه اجتماعی و به قول آنها جنبش سبز، من خودم را در چهارچوبه و زیر چتر فدائیان اکثریت احساس کرده ام در حالیکه همیشه و بطور مداوم به انتقاد خود از مواضع سیاسی آنها نسبت به اصلاح طلبان حکومتی و دیگر مواضع تاکتیکی و استراتژیک سیاسی آنها ادامه داده ام.
نتیجه ای که میشود از این مساله گرفت این است که میشود زیر یک سقف و با همزیستی با همدیگر به کاروان رهروان جبهه نیروهای اردوگاه کار پیوست، میتوان در نکات کلیدی با هم توافق داشت، میتوان زیر یک سقف با همدیگر کار کرد در حالی که در مورد نکات اختلاف به انتقاد مستمر، علنی و پایدار و بحث های نظری با همدیگر هم ادامه داد.
در شرایطی که ارکان پایه ای منشور وحدت برای اکثریت غالب و تقریبا همگان میتواند فورمولبندی واحدی داشته باشد، مطرح کردن نقاط نظر متفاوت در مورد مسائل دیگر میتواند زمینه را برای دادن سیگنال های مختلف و متفاوت برای جنبش مردمی در آن زمینه ها فراهم آورد. مثلا آنجائی که منشور شش نفره از زمینه نقش اپوزیسیونی همیشگی جنبش سوسیالیستی صحبت کرده و از ارائه برنامه سیاسی اجتماعی آلترناتیو دوری میگزیند، در حالی که منشور سه نفره بر ارئه برنامه سیاسی آلترناتیو تاکید دارد، و یا وقتی که منشور سه نفره جائی را برای شکل و قدرت گیری اقشار جدید متوسط تاکید کرده و رشد جنبش سال هشتاد و هشت را متعلق به آن اقشار دانسته و حتی تا آنجا پیش می رود که آقایان موسوی و کروبی را نماینده سیاسی این اقشار مدرن، سکولارو تحول گرا مطرح می کند، باید گفت که هر دو نظر اشکالات اساسی دارند. اینجا تنها کاری که میشود کرد، از یک طرف مطرح کردن دو نظر مختلف و متفاوت بوده و از طرف دیگر کم رنگتر کردن و کلی تر کردن این نقطه نظرات مورد اختلاف به موازات برجسته کردن نکات مشترک میباشد.
از یک طرف این نقطه نظرات متفاوت باید به یک نحوی در منشور مشترک مطرح گردند، از طرف دیگر باید با کم رنگ تر کردن نقاط نظرمورد اختلاف نشان داده شود که طرفین با این عقب نشینی تاکتیکی زمینه را برای کاهش از حساسیت سیاسی طرف مقابل فراهم کرده و در عین حال این امکان را هم فراهم کرده اند تا هر دو یا چندین نظر امکان مطرح شدن را یافته باشند.
سوال بعدی این است که آیا این که یک سند سیاسی در مورد یک موضوع سیاسی نظری میتواند دو سیگنال متفاوت صادر بکند ؟ از نظر من نه تنها این مساله مانعی ندارد، بلکه از یک طرف بازتاب واقعیت عینی وجود دیدگاههای متفاوت درون حزبی می باشد، از طرف دیگر وقتی یکی از دیدگاهها غالب شده و بصورت سیاست جاری و عملی اجرائی حزب در آمده باشد، در کنار آن دیدگاه های دیگر اقلیت تا حدی که امکان دارد زاویه تبلور و بازتاب درون و برون حزبی می یابند. از این طریق دیدگاه های مختلف اقلیت درون حزبی این امکان را می یابند تا نه تنها حضور زنده خویش را بصورتی جاری و انتقادی نشان دهند، بلکه در صورت عدم کارائی دیدگاه حاکم، این امکان را می یابند تا بصورت دیدگاه حاکم در آمده و به سیاست غالب حزبی تبدیل گردد. این در شرایطی می باشد که همه در زمینه ارکان اساسی و بنیادین منشور و برنامه ای سیاسی اشتراک نظر دارند. مساله دیگری را که در این رابطه میشود به آن اشاره کرد این می باشد که دنیای سیاست درون حزبی هم دیگر باید از پردایم دو قطبی “سیاه و سفید” بصورت های مشابه ” پوزیسیون و اپوزیسیون”، ” اقلیت و اکثریت” و غیر در آمده و زمینه را برای حضور، نشو و نما، همزیستی و همگامی دیدگاه های چندگانه ای که در ارکان اساسی دیدگاهی حزب اشتراک نظر دارند، فراهم آورده باشد. برای این کار لازم است تا فرهنگ همزیستی اندیشه های متفاوت بصورتی ادامه دار و خستگی ناپذیر ادامه یافته و فرهنگ کار مشترک تیمی در تمامی زمینه های ساختاری و اجرائی تقویت گردد.
با این مقدمه، تلاشی ابتکاری در زمینه چگونگی دست یابی به منشور مشترک پیشنهادی را به این صورت مطرح میکنم که در مرحله اول بیائیم و هر دو منشور را روی هم ریخته و بخش بندی های نظری مشترک را در کنار هم قرا دهیم. سپس در مرحله دوم به این صورت میشود بخش های تکراری را حذف، یا خلاصه کرد. در مرحله سوم میشود بخش های پایه ای را شفافیت بیشتری بخشید و سپس در مرحله نهائی تکمیل منشور اختلاطی از دو منشور ارائه شده میشود بخش هایی را که فقط دیدگاه جناحی خاص می باشند که مورد مخالفت جناح دیگری هستند را بصورتی کم رنگ تر و خلاصه تر در درون منشور گنجانده و مطرح نمود. از این طریق نکات مشترک با قوت و شفافیت بیشتر مطرح گردیده اند، و نکات افتراق یا بهتر است بگوئیم نکته نظرهائی که غالب نیستند هم به نحوی کمرنگ و حختصر در اسناد مطرح شده و تعریف گردیده اند.

دنیز ایشچی ۲۴-۰۳-۲۰۱۵
مخلوطی از دو منشور

مقدمه
از انقلاب مشروطه تا کنون، فعالانِ چپِ باورمند به آزادی، دموکراسی و سوسیالیسم در ایران در سازمان‌های متعددِ سیاسی متشکل شده و مبارزه کرده‌اند. این سازمان‌ها حاملِ اشتباهات و انحرافاتِ بسیاری بودند که بخشن ناشی از سیطره بینش و منش غیر دموکراتیک و اقتدارگرا در جنبش کمونیستی جهانی در شکل سیستم سوسیالیسم واقعن موجود از یکسو و مماشات و مصالحه با سرمایه‌داری در شکل سوسیال دموکراسی از سوی دیگر بود. با این وجود، فعالان چپ ایران همواره در مبارزاتِ عدالت خواهانهِ سیاسی و اجتماعی، در دفاع از منافعِ کارگران و زحمتکشان نقش برجسته‌ای ایفا کرده‌اند.
امروزه، با درس گیری از تجارب مثبت و منفی چپ در گذشته، ما، بخشی از سازمان های سیاسی و کنشگران چپ ایران، دست به وحدت و ایجاد تشکلی جدید، چپ و سوسیالیستی می‌زنیم. ایجادِ یک تشکل بزرگ چپ که دارایِ گزینه‌های انسانی‌ترِ ارزشی و ساختاری در قالب پروژهِ سمتگیری به دمکراسی و سوسیالیسم بوده، قادر به سازماندهی در میانِ بخشی از فعالانِ چپ باشد، ضروری بوده و پاسخ به یک نیازِ اساسی امروز در کشور ما است: پشتیبانی از جنبش‌های مردمی برای تغییرات اجتماعی، حمایت از مبارزات کارگران، زنان، جوانان و ملیت‌ها در جهت استقرارِ آزادی، دموکراسی، برابری و عدالت اجتماعی، در راستای ایجاد جامعه‌ای سوسیالیستی در ایران. این سازمان بر روی محورِ گسست از سیستمِ فکریِ غیردمکراتیک و غالب در سوسیالیسمِ قرن بیستم و اعتقادِ به جداناپذیری سوسیالیسم از دمکراسی و ضرورتِ مشارکت در و حمایت از عزمِ مسالمت‌آمیزِ جنبش گستردهِ مردم، با توان سیاسیِ قدرتمندتری امروزه به صفوفِ جنبشِ‌های اجتماعی در ایران جهتِ برکناری نظام جمهوری اسلامی و برقراری جمهوری ای مبتنی بر آزادی، دموکراسی و جدایی دولت و دین می پیوندد.
سرمایه‌داری جهانی امروز
سیستم سرمایه‌داری بر اساسِ استثمارِ انسان از انسان و تصاحبِ ارزش اضافی تولید شده توسط زحمتکشان و اکثریت بزرگ مردم به وسیله اقلیتی کوچک از صاحبانِ سرمایه در اشکالِ مختلف مالکیت بر وسایل تولید و توزیع، حامل ستم‌ها، نابرابری‌ها و بی‌عدالتی‌های گوناگونِ اجتماعی، تشدید اختلافات طبقاتی و اجتماعی، فقر و محرومیت فزاینده در میان توده‌های مردم می‌باشد. تداوم بحران‌های ادواری و ساختاری سرمایه‌داری همراه با نیاز حیاتی سرمایه به توسعه ی جهان‌گستر برای سودآوری هر چه بیشتر از دهه هشتاد سده گذشته مرحله جدیدی را در سرمایه‌داری، همراه با سلطه بیشتر سرمایه مالی، گشوده است که به نئولیبرالیسم مشهور می‌باشد.

هدف نئولیبرالیسم از میان برداشتن هرگونه محدودیت اقتصادی، اجتماعی و اکولوژیک از مسیر توسعه‌طلبی سرمایه‌داری در ابعاد جهانی است. کالائی کردن تمامی حوزه‌های زندگی اجتماعی و کلیه منابع طبیعی، آزادی عمل بی قید و شرط گردش سرمایه و کالا، خصوصی سازی گسترده و از بین بردن خدمات عمومی و تامین‌های اجتماعی و سلطه آزاد سرمایه‌داران بر کارگران و زحمتکشان و چپاول طبیعت در سراسر کره خاکی، مهمترین شاخصه‌های سرمایه‌داری در دوران کنونی است.

با جهانی شدن سرمایه‌داری و برقراری نظم جدید نئولیبرال در عرصه بین‌المللی، نه تنها فقر و عقب‌ماندگی نسبی، میلیتاریسم، انواع تبعیض‌ها و نابرابری‌های اجتماعی، چه در سطح یک کشور و چه در بین کشورها (شمال وجنوب)، ابعاد بی‌سابقه‌ای به خود گرفته است، بلکه تغییرات ناشی از تراکم گازهای گلخانه‌ای در جو زمین، تخریب اکوسیستم، آلودگی‌های فزاینده محیط زیست که محصول مستقیم اشکال تولید و مصرف در سرمایه‌داری گلوبالیزه است، به بحران سرمایه‌داری ابعاد جدیدی بخشیده و وقوع یک فاجعه اکولوژیک را در چشم‌انداز آینده بشریت قرار داده است. ما بعنوان جزئی از جنبش بین‌المللی سوسیالیستی علیه نظم موجود و برای جهانی دیگر مبارزه می‌کنیم.
سوسیالیسم مورد نظر ما
منظورِ ما از سوسیالیسم در قرن بیست و یکم، جامعه‌ای انسان محور و دموکراتیک است که به دیده ما وجه مشترکِ با دیکتاتوری بوروکراتیک حاکم در اردوگاه سوسیالیستی سابق و نیز سوسیال دموکراسی واقعا موجود ندارد. برای ما نظام سوسیالیستی بعنوان آلترناتیو سیستم سرمایه‌داری معاصر مبین یک تحول انقلابی و دموکراتیک در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی و نیز در مناسبات انسان امروز با طبیعت است. هدف این سوسیالیسم مدرن، جامعه جدیدی مبتنی بر کنترل دموکراتیک و عادلانهِ طبقه کارگر، زحمتکشان و شهروندان بر اقتصاد جامعه، بر پایه عقلانیت اکولوژیک و عدالت اجتماعی است. لازمه این تحول، مالکیت اجتماعی بر وسایل تولید و توزیع، تغییر در ساختار نیروهای مولده، گذار از اقتصاد مبتنی بر حامل‌های انرژی‌های فسیلی و اتمی به یک اقتصاد مبتنی بر حامل‌های انرژی‌های پاک و پایدار، و یک برنامه‌ریزی دموکراتیک است که به شهروندان اجازه می‌دهد هدف‌های تولید و انباشت را بر مبنای نیازهای اجتماعی و الزامات اکولوژیک جامعه تعریف و تعیین کنند.

دموکراسی، به معنای حاکمیتِ مردم، توسط مردم و برای مردم تعریف و تبیین می‌شود که تکامل آن در گرو عبور از سرمایه داری است. دمکراسی در سرمایه‌داری یا سرمایه‌داری لیبرالی واقعن موجود، دمکراسی محدودی است که عملا تحتِ کنترلِ سرمایه‌های بزرگ و منافع صاحبان قدرت و سرمایه قرار می‌گیرد، که با تبلیغات همه جانبه در رسانه‌ها، مردم را به توده‌های مصرف کننده و غیر فعال در امور سیاسی – اجتماعی تبدیل نموده و از مشارکت فعال عموم در تعین سرنوشت خود جلوگیری می‌کند.

دموکراسی سوسیالیستی، دموکراسی در همه حوزه های حیات اجتماعی و تامین کننده مشارکت و تحقق اراده مردم نه فقط در سیاست بلکه در تولید و برنامه‌ریزی اقتصاد و کلیه اموری است که با سرنوشت شان گره می‌خورند. دموکراسی مشارکتی لازمه خروج دموکراسی از حاکمیت سرمایه داران است. دموکراسی مشارکتی نافی دموکراسی نمایندگی نیست و علاوه بر تاکید بر ایجادِ نهاد هایِ خودحکومتیِ محلی به موازاتِ مجلسِ سراسری جهتِ دخالتِ مستقیم در امور جامعه، در عین حال به شهروندان حق می‌دهد که فعالیت نمایندگان شان را نیز تحت کنترل قرار داده و در صورت لزوم دردوره نمایندگی شان، اقدام به تعویض آنان کنند.

در سوسیالیسم مورد نظر ما سمتگیریِ فعالیت‌های اقتصادی در جهتِ تولید و انباشتِ ثروت بر مبنای نیازهای اجتماعی و الزامات حفظ محیط زیست انجام می‌پذیرد. در این راستا هدفِ غائی این است که، مدیریت، تقسیم کار و سیاست گذاری در حوزه‌های تولید، توزیع و تخصیص اضافه ارزش اجتماعی و مسائل مربوط به اکولوژی در گستره اختیاراتِ خود زحمتکشان و مردم قرار گرفته و به دست خود آنان انجام گردند.

رهائی واقعی انسان از طریق نفی مناسبات سرمایه داری، با مبارزه مستقیم خود مردم زیر ستم سرمایه، به وسیله جنبشهای اجتماعی و طبقاتی آنها میسر است که در این میان طبقه کارگر و مزد و حقوق‌بگیران نقش عمده بر عهده دارند. رهائی زحمتکشان امر مستقیم و بلاواسطه خودِ آنها است. سوسیالیسم مورد نظر ما در یک کلام ” به جای جامعه‌ی کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتی‌اش، اجتماعی از افراد در مشارکت با هم شکل گیرد که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه‌ی همگان باشد” (مانیفست).

ما سازمان (حزب) چپ دمکرات و سوسیالیست هستیم و از ارزش های دمکراتیک و سوسیالیستی صلح، آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، حقوق بشر، دمکراسی، همبستگی، برابر حقوقی زن و مرد، حفظ محیط زیست، تنوع سبک زندگی، توسعه پایدار و انسانی، توزیع دمکراتیک قدرت، ثروت، فرصت‏ها و اطلاعات دفاع کرده و برای نوسازی دمکراتیک کشور، تامین شرایط زندگی متناسب با ارزشهای انسانی برای مردم ایران و فراهم آمدن شرایط گذر از سرمایه‏داری به سوسیالیسم مبارزه می‏کنیم.* ما بر رفع تبعیض طبقاتی، جنسیتی، ملی ـ قومی، نژادی‌ و مذهبى‌ تاکید داریم و برای تحقق آن می کوشیم. هدف نهائی ما دستیابی به سوسیالیسم، دمکراتیزاسیون فزاینده دولت، اقتصاد و جامعه مدنی و سیاسی به دست مردم و برای مردم است. از نگاه ما آزادی، رفاه و عدالت اجتماعی و امر توسعه با هم گره خورده اند. ما بر تامین هماهنگی و توازن میان آزادی، برابری، عدالت اجتماعی، دمکراسی، توسعه و حفظ محیط زیست تاکید داریم.
ما در مبارزه ‌اى‌ که‌ هم‌ اکنون‌ در نظام‌ سرمایه‌دارى‌ جهانى‌ میان‌ کار و سرمایه‌ در جریان‌ است‌، در جانب‌ کار قرار داریم و از حقوق صنفی، سیاسی و مطالبات کارگران‌ و مزدبگیران و خواسته‌های دمکراتیک مردم ایران، از مشارکت فزاینده جنبش‌ کارگری و تشکل های سندیکایی در امور کار و کارگری و اداره واحدهای تولیدی، پشتیبانی می‌کنیم.
آزادی و برابری، دو ارزش‏ پایه ای ما هستند. ما بر پیوند میان آندو تاکید داریم. به باور ما، آزادی عنصر مرکزی در پاسداشت ارزشهای حقوق بشری و انسانی است و همه مردم‌ در اندیشه‌ و اعتقاد ـ اعم‌ از اعتقاد سیاسى‌، فلسفى‌، مذهبى‌، علمى‌ و غیره‌ ـ در بیان‌‌، نوشتن‌ و دفاع‌ از آن ها آزاد هستند. برابری و به طور مشخص عدالت اجتماعی، شاخص‏ترین ارزش ما به عنوان نیروی چپ به حساب می آید. در این راستا، ما بر توزیع دمکراتیک و عادلانه قدرت، ثروت و اطلاعات و فراهم آوردن فرصت های برابر برای انسان ها در تعیین سرنوشت خویش، تامین رفاه اجتماعی و برابر حقوقی زن و مرد پای می فشاریم.
به باور ما حقوق بشر، ارزش عموم بشری و جهانشمول است. حقوق بشر و میثاق های پیوسته آن، یکی از مبانی برنامه‏ای ما است.
ما دمکراسی را به موازات پایبندی عمیق به ارزشهای حقوق بشری مناسب‏ترین ساختار سیاسی، راه و شیوه سامان دادن به جامعه و شیوه اداره امور زندگی و جامعه بشری در عرصه‏های گوناگون می دانیم و آنرا الگوئی مناسب برای ساختار سیاسی و اداره کشور می‏شناسیم. ما مخالف هر گونه استبداد و دیکتاتوری هستیم، حاکمیت‌ و قدرت‌ را ناشى‌ از اراده مردم‌ مى‌دانیم و به‌ دمکراسی بر پایه راى‌ و انتخاب‌ آزادانه نمایندگان مردم‌، به‌ محدودیت‌ زمانى‌ قدرت‌، به‌ تناوب‌ و انتقال‌ قانونى‌ و مسالمت‌آمیز آن‌، به‌ حزبیت،‌ پلورالیسم سیاسی و آزادی احزاب پای بندیم. ما به عنوان نیروی چپ و سوسیالیست برای فرارویاندن دمکراسی انتخابی نمایندگی به دمکراسی مشارکتی و مستقیم در اشکال مختلف خودگرانی و خود مدیریتی مبارزه می کنیم.
ما مدافع‌ منافع ملی و همبستگى‌ جهانی‌ و مخالف سلطه‌جوئی‌ کشورهاى‌ قدرتمند جهانی و جهانی‏ سازی تحت رهبری، اراده و کنترل بازار مالی بین المللی و شرکت‏های فراملی هستیم و در روند جهانی شدن خود را جزو صفوف مبارزان آزادیخواه و عدالت ‏پژوه برای دستیابی به “جهانی دیگر، جهانی بهتر” می‏دانیم. ما با مسابقه تسلیحاتی مخالفیم، از خلع سلاح اتمی در سطح جهان و در منطقه خاورمیانه و از تلاش جهانی، منطقه ای و ملی برای تامین صلح حمایت می‏کنیم.
سرمایه داری
سرمایه  داری در قرن بیست و یکم با شتاب بیشتر بر نابرابری اجتماعی و انباشت ثروت در دست لایه نازکی از جامعه می افزاید، از میزان خدمات عمومی و تامین اجتماعی می کاهد و سلطه سرمایه را در تمام وجوه حیات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و خصوصی گسترش می‌دهد.
با وجود اینکه چهره سرمایه داری در مقایسه با قرن نوزدهم تغییر کرده است، اما هم‏چنان شکاف میان کار و سرمایه و تعارض اساسی میان اجتماعی بودن تولید و تصرف خصوصی ارزش مازاد، عملکرد دارد و ساختارها و سازکارهای اصلی آن هم‏چون استثمار انسان از انسان، بیکاری گسترده، تمرکز ثروت و سرمایه در سطح کشورها و جهان در دست اقلیتی کوچک، چیرگی بر کشورهای پیرامونی و غارتگری آن‏ها، پابرجا هستند.
سرمایه  داری با بهره‌بردارى‌ غارتگرانه، با نگرش حداکثرسودآوری‌ تولید از منابع‌ طبیعى، تولید و انباشت عظیم سلاح‏های مخرب و با ایجاد نظام بین‏المللی متکی بر قدرت نظامی و گسترش مصرف‏ گرائی، تخریب اکوسیستم، تولید آلودگی های فزاینده، تغییرات ناشی از تراکم گازهای گلخانه ای در جو زمین، شرایط‌ حیات‌ در کره زمین‌ را به مخاطره افکنده است. فاجعه اکولوژیک در چشم انداز قرار گرفته است.
نظام سرمایه داری، نظامی بحران زا است و همواره با فراز و نشیب‌ها و گسست‌های اجتناب‌ناپذیر مواجه است. درعین حال پویائی سرمایه داری، سیاستهای دخالتی و حمایتی دولتها تاکنون، به آن اجازه داده است تا بحران‏ها را پشت سر بگذارد. این در شرایطی می باشد که این کارگران و زحمتکشان بوده و هستند که بار سنگین فشارهای این بحران ها را بر دوش خویش حمل می کنند. سرمایه داری در مقایسه با قرن نوزدهم برای تداوم حیات و رشد خود، پذیرای تنظیم کننده‏ های مختلف اجتماعی و سیاسی شده است. این امر از یکسو بر اثر رشد سرمایه‏ داری، تولید انبوه، گشوده شدن بازارهای جدید برای تولیدات، مواد خام، نیروی کار ارزان و بازارهای مصرفی سرمایه‏داری و کاربست تکنولوژی پیشرفته و از سوی دیگر در پرتو مبارزه جنبش سوسیالیستی و کارگری، جنبش‏های دمکراتیک و چالش اندیشمندان عملی شده است. ما مخالف و ناقد مناسبات سرمایه‏ داری هستیم و بر این باوریم که نمی‏توان سرمایه داری را آخرین نظام اقتصادی ـ اجتماعی و به عنوان پایان شکل بندی تاریخی تلقی نمود.
سوسیالیسم
“سوسیالیسم قرن بیستم” با وجود دستآوردها و تاثیرات آن بر تحولات جهانی، به دلایل مختلف نتوانست به جامعه مطلوب راه یابد و از این‏رو دولت توتالیتری و “سوسیالیسم دولتی و دستوری” شکل گرفت. این تجربه تاریخی، در ارائه الگوی سوسیالیسم ناکام ماند و پس از گذشت هفت دهه از حیات خود، فرو پاشید. به باور ما ناکامی این تجربه به معنی پایان مبارزه طبقاتی و مرگ آرمان‏های انسانی، جاودانگی نظام سرمایه  داری و بی  حاصل بودن تلاش سترگ انسان‏ها برای رفع نابرابری‏ها و ساختن جامعه دمکراتیک مبتنی بر آزادی، عدالت اجتماعی، همبستگی انسان‏ها، صلح و حفط محیط زیست نیست.
به باور ما سوسیالیسم نه امر اجتناب‏ ناپذیر و حتمی، بلکه امری است ارادی و آگاهانه که لازم است آن را از حیطه صرف یک امر ضرورتا تاریخی به عرصه فعالیت آزادانه انسان برای دستیابی به جامعه مطلوب بر کشید. سوسیالیسم به مثابه یک فرایند آگاهانه نه از طریق انقلاب سوسیالیستی، بلکه با برنامه ریزی اجتماعی سنجیده و با ایجاد و گسترش ارزش‏ها و نهاد ها، ارگان ها و اندام های سوسیالیستی و مشارکت دمکراتیک و آزادانه نیروهای ذینفع در تحول سوسیالیستی و در سایه فرهنگ و تکنولوژی پیشرفته شکل می‏گیرد. به نظر ما میان افول سرمایه‌‏داری و شکوفائی سوسیالیسم خط فاصل مشخص و بارزی وجود ندارد. سوسیالیسم همانند سرمایه‏‌داری در دوران تکوین خود نه به طور ناگهانی بلکه به تدریج تبارز یافته و ارزش‏های آن شکل می‏گیرد. دولت، احزاب چپ و شبکه‏ های اجتماعی در تسریع و سمت‏دادن به این فرآیند می توانند نقش بارزی داشته باشند.
سوسیالیسم با دمکراسی وحاکمیت ارزشهای حقوق بشری در پیوند تنگاتنگ قرار دارد. ما به سوسیالیسم بر پایه دمکراسی، ژرفش و گسترش پیوسته آن در جهت دمکراسی انسانی، مشارکتی و مستقیم و حداکثر مشارکت‌ مردم‌ در اداره جامعه و در تصمیم‏گیری‏های اقتصادی، با سازماندهی دمکراتیک اقتصاد و توزیع قدرت، ثروت، فرصت‏ها و اطلاعات برای همگان، با جامعه‌اى‌ همبسته‌، آشتى‌جو و جامعه ای که در آن تکامل آزاد هر فرد شرط تکامل آزاد همگان است، باورمندیم.
جهان امروز و فرآیند جهانی شدن

امروزه، جهانی‌شدن به واقعیتی انکار‌ناپذیر تبدیل شده و در همه ابعاد حیات بشری جریان دارد. جهانی شدن بر بستر گسترش فزاینده مناسبات سرمایه داری، شرکت های فراملیتی و نهادهای مالی از چند دهه قبل به اینسو، شتاب گرفته است. این روند به تقسیم مجدد نیروی کار، سرمایه و تولید در ابعاد جهانی، جستجو برای بازارهای جدید مواد خام، انرژی، مصرف و نیروی کار انجامیده که طی آن برای اولین بار رقابت بین نیروی کار در ابعاد بین المللی پدید آمده که می تواند تاثیرات مثبت و منفی با حقوق اقتصادی و صنفی داشته باشد.
در پرتو فرآیند جهانی شدن سیستم های ارتباطات، شکل گیری مناسبات اجتماعی مجازی جهانی از یکسو دستآوردهای کم‌نظیری در حوزه‌های مختلف اجتماعی و تکنولوژی حاصل می‌شود که می‌تواند در خدمت انسانی کردن زندگی، تحقق آرمان‌ها و ارزش‌های انسانی قرار گیرد. از سوی دیگر این دستآوردها به جهت خصلت سرمایه دارانه، سلطه‌گری دولت‌های بزرگ، انحصارات بین‌المللی و به ویژه انحصارات مالی بین المللی و سپردن فرآیند جهانی شدن به بازار سرمایه داری آزاد به عنوان سامان‌دهنده روندها، ‌عدم مشارکت و مداخله دموکراتیک اکثریت عظیم مردمان جهان، این فرصت ها را در معرض خطر قرار می دهد.
در فرآیند جهانی شدن از یکسو بر میزان تولید مادی و معنوی، ثروت و امکانات بشر برای پی‌ریزی جامعه‌ای آزاد، دمکراتیک، عادلانه و سبز افزوده می‌شود و از سوی دیگر فقر و بی‌نوائی، نابرابری، شکاف طبقاتی، قطبی شدن جامعه، حذف اجتماعی و تخریب محیط ‌زیست گسترش و تعمیق می‌یابد، استثمار کارگران شدت پیدا می‌کند، بر میزان بیکاران افزوده می‌گردد، شکاف بین برندگان و بازندگان آن، میان ثروتمندان و تهیدستان و بین جوامع و مناطق مختلف جهان (شمال و جنوب) بازهم عمیق‌تر می‌شود.
ما مخالف جهانی سازی نئولیبرالیستی هستیم که از جانب جریان های راست نو، دولت های محافظه کار، شرکت های فراملیتی، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به نفع اقلیت ثروتمند و به زیان اکثریت جامعه بشری به پیش برده می شود.
از نظر ما “جهانی دیگر، جهانی بهتر” ممکن است. ما با جنبش‌های اجتماعی و نهادهای غیردولتی که برای “جهانی دیگر، جهانی بهتر” مبارزه می کنند، هم سو هستیم و از آن ها حمایت می کنیم.
جامعه ایران
جامعه ایران از یک صد و پنجاه سال پیش بدین‌سو در تب و تاب غلبه بر عقب‌ماندگی تاریخی، دستیابی به آزادی و دمکراسی و پی ریزی جامعه ای مدرن، پیشرفته و دمکراتیک بوده است. با وجود تلاش‌های زیاد و علیرغم برداشتن گام های بس بلند به جلو، هنوز مردم ایران به این خواست ها از جمله به آزادی و دمکراسی دست نیافته اند. کیفیت تحول تاریخی جامعه ایران و عوامل بازدارنده، مانع از به ثمر رسیدن این تلاش ها بوده است. جامعه ایران هنوز در مرحله گذر قرار دارد.
جامعه ایران به عنوان جامعه ای در حال گذار، دارای صورتبندی و شمار پیچیده ای از شکاف های اجتماعی است. از یکسو شکاف های جامعه سنتی فعالند و از سوی دیگر شکاف های جامعه مدرن پدیدار شده اند. در کنار این دو دسته شکاف، جامعه ما دارای شکاف عمیق و اساسی تری است: شکاف سنت و تجدد موجب دوپارگی سراسری شده است. در کنار این شکاف، شکاف اقتدارگرائی ـ دمکراسی، شکاف طبقاتی، شکاف سکولاریسم ـ تئوکراسی، شکاف جنسیتی، شکاف نسلی، شکاف ملی ـ قومی و مرکز ـ حاشیه فعال هستند و در زندگی سیاسی و اجتماعی تاثیر جدی دارند. شرکت های فراملیتی، دولتهای نئولیبرال متعلق به این کشورها از این شکاف ها در راستای روی کار آوردن حکومت های مورد نظر و تضمین امنیت تامین منافع بلند مدت و استراتژیک خویش استفاده کرده و در راه تحقق آرمان های ملی مردمی موانع و سدهای جدی ایجاد کرده اند.
شکاف سنت و تجدد، شکاف اصلی امروزین جامعه ما است. زندگی سیاسی در ایران در طی یک قرن و نیم اخیر سخت تحت تاثیر این شکاف بوده است. شکاف اقتدارگرائی و دمکراسی، در بین شکاف های اجتماعی و تحولات سیاسی جایگاه گرهی پیدا کرده است. طرد استبداد مذهبی و استقرار دمکراسی و تضمین ارزشهای حقوق بشری یکی از ابزارهایی است که میتواند راه را برای غلبه بر عقب  ماندگی و پی ریزی جامعه مدرن، پیشرفته و دمکراتیک باز نماید.
جمهوری اسلامی مانع اصلی تحول در ایران
جمهوری اسلامی نظامی است سرمایه‌داری، متکی بر رانت نفتی، و استبدادی که با تلفیق دین و دولت در بنیاد خود (قانون اساسی، ولایت مطلقه فقیه و ساختار رژیم سیاسی)، در ساختارهای حقیقی و حقوقی، در امورِ قضائی و آموزش و پرورش، در قواعد حاکم بر ساختار قدرت و قوای قهریه، با ایجاد تبعیضات گوناگون، سلطه دائمی سرکوب و خفقان را در جامعه تحمیل نموده، مانع اعمال اراده مردم و حق حاکمیت و حق انتخاب آنان برای تعیین سرنوشت خویش می‌باشد و در واقع وجودِ آن در تضاد با دموکراسی و مانع اصلی برای تکامل و تحول دمکراتیک در جامعه ایران است.

ریشه عمیق بحران‌های درهم تنیده در وضعیتِ اقتصادی و اجتماعی و تخریبِ محیطِ زیست در ایران به وجودِ مناسباتِ سرمایه‌داری و به ویژه شیوه‌های رانتی-مافیایی حاکم در زیرِ سلطهِ جمهوری اسلامی مربوط می‌شود. لازمه گذار به دموکراسی و حل این بحران‌ها، یک تحول انقلابی به معنای برکناریِ جمهوری اسلامی، انحلال ارگان‌های سیاسی، نظامی و امنیتی موجود، و ایجاد تغییرات بنیادی در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی کشور، گذار به یک جمهوری دموکراتیک و غیرمتمرکز، بر مبنای یک قانون اساسی جدید مبتنی بر جدایی دین و دولت، تفکیک قوا، انتخابات آزاد و قابل کنترل و امکان فراخوان و تعویض نمایندگان توسط مردم، رفع تبعیض جنسیتی، ملیتی و مذهبی، تضمین آزادی‌ها و حقوق فردی و اجتماعی مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق‌های الحاقی، است.

جهت‌گیری سیاست اقتصادی رژیم طی نزدیک به سه دهه گذشته، عمدتا در راستای پیروی از سیاست‌های بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول موسوم به تعدیل ساختاری برای کشورهای در حال توسعه بوده است که اقتصاد تک محصولی، واردات بی حساب و کتاب، تشدید تعرضات ضد کارگری (سرکوبِ آزادی‌های دمکراتیک و ممانعت از تشکیلِ گروه‌های مستقلِ کارگری )، پائین نگهداشتنِ حداقل دستمزدها و گسترش قراردادهای موقت و سفید امضا و تحدید هر چه بیشتر خدمات اجتماعی، مهمترین مشخصه‌های آن بشمار می‌روند. اتخاذ این سیاست‌های نئولیبرالی منجر به عمیق‌تر شدنِ شکاف‌های طبقاتی، بنحو بی‌سابقه‌ای شده و در شرایطی که اکثریت عظیم مردم در فقر و بیکاری و مصائب اجتماعی ناشی از آن غوطه ورند، طیفِ بسیار کوچکی که شامل بیت رهبری، بورژوازی بوروکراتیک و متشکل از رده‌های بالای تکنوکرات‌ها و مقامات ارشد نظامی/امنیتیِ وابسته به سپاه پاسداران و بسیج و همچنین تجار عمده، سرمایه‌داران بزرگ، زمین خواران، دلالان و سوداگران می‌باشد، با در اختیار گرفتن مجموعه‌ای از هلدینگ‌های مالی، تجاری، گاز و نفت؛ واحدهای تولیدی، صنعتی و معدنی و منابع ملی و ثروت جامعه را به تاراج برده و به ثروت‌های افسانه‌ای رسیده‌اند. بدون خلع ید از این الیگارشی، بدون دمکراتیزه کردن و کنترل اقتصاد جامعه توسطِ زحمتکشان و توده های مردم، و سیاست‌گذاری در جهتِ تبعیت بخش خصوصی و ساز و کار بازار از استراتژیِ اقتصادیِ معطوف به بخش اجتماعی و برنامه‌ریزی منطبق بر منافع عمومی جامعه، برون رفت از بحران‌های اقتصادی و اجتماعی کشور ممکن نیست.

برنامه هسته‌ای رژیم که بخشا از هژمونی‌طلبیِ جمهوری اسلامی در منطقه نشئات می‌گیرد، ابعادِ بیشتری به بحران اقتصادی و تخریب محیط زیست داده و عمدتا باعث تحمیل تحریم‌های بین‌المللی در ایران شده، که تاکنون موجبِ صدها میلیارد دلار زیانِ مالی و وخامتِ شدید اقتصادی در زندگی اکثریت مردم گشته است. این در حالیست که وجودِ منابع نفتی و گازی در ایران، ما را از روی‌آوری به برنامه‌های اتمی بی‌نیاز می‌کند، گذشته از این که این سیاست حاملِ مخاطرات ایمنی و آلودگی‌های زیست محیطی برای مردم می‌باشد. توقف غنی‌سازی و خروج از برنامه اتمی لازمه حل بحران جاری است.

تحت سیاست‌های رژیم جمهوری اسلامی، ایران با یک بحران بزرگ زیست محیطی روبروست. از یک سو، منابع طبیعی، دریاچه ها، رودخانه‌ها، تالاب‌ها و آبهای زیرزمینی رو به خشکی و کشاورزی و دامداری رو به نابودی است که این به وابستگی کشور به واردات و بحران اقتصادی ایران ابعاد وسیعی بخشیده و از سوی دیگر، انواع آلودگی‌های زیست محیطی، به ویژه آلودگی هوا، حیات مردم بطور کلی و خصوصا اقشار فرودست جامعه را بطور فزاینده‌ای با خطرات جدی مواجه کرده است. برای خروج از این بحران، ایران به یک انقلاب زیست محیطی و اقدامات ریشه‌ای نیازمند است که در مرکز آن، انتقال از وضعیت بحرانی موجود به یک مدل توسعه اقتصادی پایدار و مبتنی بر منافع کارگران و اکثریتِ توده‌های مردم ایران قرار دارد.

برکناری (انحلال) جمهوری اسلامی نیازمند سازمان‌یابی و به میدان آمدن اکثریت مردم؛ جامعه کارگران و زحمتکشان، مزد و حقوق بگیران، فرودستان و اقشار و نیروهای آزادی خواه، دمکرات و لائیک است. آنچه که موجب می گردد تا این اکثریت عظیم پا به صحنه مبارزه بگذارند و پیکار علیه رژیم را پیش ببرند، ضرورت مبارزه برای مطالبات و حقوق فردی و صنفی و اجتماعی ملموس و بلاواسطه آنان است. جنبش‌های اجتماعی می توانند در تداوم خود و در همپیوندی در بین خود، جنبشی سترک و انقلابی را منتج شوند که پایه‌های حکومت را به لرزه درآورده و گذر از استبداد دینی به دمکراسی را در چارچوب اعمال اراده و حق حاکمیت توده‌ها میسر کند. روش انقلابی سرنگون گرانه یکی از روش هایی می باشد که ممکن است منجر به سرنگونی و عبور از جمهوری اسلامی یران منجر گردد. ما خود خواهان عبور صلح آمیز از جمهوری اسلامی ایران به یک نظام آزاد و دموکراتیک استوار بر پایه های مناسبات حقوق بشری می باشیم. جنبش زنان، جوانان وجامعه مدنی که خواهان آزادی، برابری، دمکراسی و مخالف تبعیض در هر شکلی می‌باشند، جنبش کارگران و زحمتکشان که علیه بیکاری، بی‌حقوقی و بی‌ثباتی شغلی، قراردادهای اسارت بار و سرکوب و برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری مبارزه می‌کنند، و جنبش دمکراتیک ملیت‌ها و اقوام ساکن ایران که خواهان حقوق برابر در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند، به همراه نیروهای سیاسی آزادی طلب، عدالت جو و دمکراسی خواه می‌توانند توازن قوای کنونی را در هم ریخته،گذر سیاسی دمکراتیک را در ایران سرانجام به ثمر برسانند.

اتخاذِ یک سیاستِ خارجی مستقل مبتنی بر صلح و دوستی میان ملت‌ها، عدم تعهد به پیمان‌های نظامی در سطحِ جهان، مخالفت با دخالت‌ها و تعرضاتِ سیاسی و نظامی از سوی قدرت‌های خارجی در امور داخلی ایران، تلاش و مبارزه برای ایجادِ صلح و منع سلاح‌های کشتار جمعی در سطح جهان و حمایت از مبارزاتِ آزادیخواهانهِ و عدالتجویانه در سراسر جهان، برای گذار به دمکراسی و سوسیالیسم ضروری است.
انقلاب بهمن و تحولات بعد از آن
انقلاب ایران انقلابی بود ضد استعماری، آزادیخواهانه و عدالت جویانه که در مرحله اول از طرف کارگران، زحمتکشان، دانشجویان و روشنفکران انقلابی سازمان داده و هدایت میشد. رژیم سلطنتی شاه مانند دیگر اقمار بلوک سرمایه داری جهانی به رهبری آمریکا، در دوران جنگ سرد از یک طرف احزاب و سازمان های سیاسی چپ و سوسیالیستی را با شدت هر چه تمامتری نابود می کردند، از طرف دیگر از جناح ارتجاعی روحانیت حمایت کرده و به آنها این امکان را دادند تا وسیع ترین شبکه دینی سیاسی را در سرتاسر کشور سازمان داده و خلا اپوزیسیون سیاسی را در مقابل حزب رستاخیز شاهنشاهی پر نمایند. جبهه سرمایه داری کمپرادور جهانی تحت رهبری دولت های غرب به رهبری آمریکا در دوران جنگ سرد برای مهار کردن انقلاب ایران و تهی کردن آن از ماهیت عدالت جویانه آن با دخالت های مستقیم و غیر مستقیم خویش توانستند مسیر این انقلاب را از ماهیت سکولار، دموکراتیک و عدالت جویانه و مضامین سمت گیرایانه سوسیالیستی آن خارج کرده و در ماهیت ضد سلطنتی و ضد امپریالیستی آن خلاصه نمایند. از این طریق بود که به دنبال تغییر مسیرانقلاب بهمن محصول بحران دولت مطلقه پهلوی بود که زمینه را برای تبلور واکنش ضدمدرنیستی جامعه سنتی و گرایش ضداستبدادی طبقه متوسط جدید فراهم آورد. انقلاب بهمن در کنار خیزش دموکراتیک و ضد امپریالیستی آن، در عین حال برخاسته از شکاف سنت و تجدد و شکاف دیکتاتوری فردی و خواست مشارکت دمکراتیک در قدرت و اداره امور سیاسی و محصول دو حرکت عمومی بود: حرکت اول، ادامه حرکت مشروعه خواهان  انقلاب مشروطیت و ١۵ خرداد سال ١٣۴٢ که با حمایت طبقات و گروه های اجتماعی سنتی و بسیج توده ای شکل گرفت که در آن روحانیت، بازار و توده های گسیخته شهری نقش بارزی داشتند. حرکت دوم ادامه انقلاب مشروطیت بود که مهار قدرت متمرکز سیاسی، تغییر شیوه خودکامه حکومت، تامین آزادی و استقرار دمکراسی را پی می گرفت و طبقات و گروه های اجتماعی مدرن به ویژه طبقه متوسط جدید نیروی محرکه آن بودند. به اقتضای انقلاب بین این دو حرکت، ائتلافی شکننده شکل گرفت که کارویژه آن برکناری رژیم استبداد فردی شاه بود.
اتحاد بین بازار و روحانیت یکی از نیروهای محرکه اصلی انقلاب بهمن بود. این اتحاد و پیوستن روشنفکران مذهبی به آن تحت حمایت های ضمنی حکومت های غربی و رهبری کاریزماتیک آیت الله خمینی که بر جامعه توده ای متکی بود، در پیروزی بر رژیم شاه نقش بارز داشت. انقلاب بهمن با خیزش و استقامت کارگران نفت کمر حکومت سلطنتی را بطور کامل شکست. انقلاب بهمن به دنبال نقش های دخالت گرانه و فعال حکومت های غربی، بیانگر غلبه جامعه قدرتمند سنتی بر جامعه ضعیف مدرن و غلبه مشروعه بر مشروطه بود.
درانقلاب بهمن روحانیت شیعه توانست نقش رهبری را به دست گیرد و به تشکیل حکومت ایدئولوژیک و تلفیق دین و دولت انجامد. شعار اصلی روحانیت “استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی” بود. وجهی از این شعار علیه دخالت “بیگانگان” در امور سیاسی و اقتصادی کشور بود. حکومت برآمده از انقلاب نام جمهوری اسلامی را بر خود گذاشت. اما انقلاب در اساس “انقلاب اسلامی” بود.
بعد از انقلاب بهمن و در طی سه دهه و نیم گذشته، تحولات عمیقی در شاخصه های اصلی حیات اجتماعی صورت گرفته است. تحولات در شاخصه های اصلی حیات اجتماعی چنان بوده است که جامعه ما را از دوره قبل از انقلاب متمایز میسازد. تحول در ترکیب جمعیت و شکل گیری جامعه ای جوان، رشد شهرگرائی و گذر از جامعه نیمه شهری به جامعه ای به طور عمده شهری، افزایش قابل توجه میزان باسوادان و تحول از جامعه ای نیمه باسواد به جامعه ای باسواد، افزایش سریع تحصیل کردگان و روشنفکران، ظهور نخبگان جدید، افزایش حجم و نقش طبقه متوسط جدید از جمله آن ها است. ما با جامعه متنوع، پیچیده و با گروه های اجتماعی متعدد و هویت های جدید روبرو هستیم.
بعد از انقلاب بهمن مناسبات سرمایه داری با پس رفت ها و پیشرفت ها به حیات خود ادامه داده است. رشد لجام گسیخته، تقویت خصلت تجاری و دلالی، رانت خواری و فساد، یک شبه میلیاردر شدن، اقتصاد زیرزمینی، شکل گیری بنیادها خارج از نظارت و کنترل دولت و با مالکیت نامتعین، تبدیل شدن سپاه به یک کارتل بزرگ اقتصادی، از ویژگی های سرمایه داری ایران در دوره جمهوری اسلامی است. در این دوره مداوما از قبل قدرت و رانت خواری، لایه های جدیدی از بورژوازی در ایران پا به حیات گذاشته اند که برسر بهره گیری از رانت حکومتی و تصاحب سهم سود، در چالش با یکدیگر هستند. بورژوازی ایران از لایه های مختلف تشکیل شده است: بورژوازی تجاری و دلالی سنتی، صنعتی، مالی، مستغلات، نظامی و گروه نوظهور بورژوازی تجاری و دلالی.
طبقه کارگر ایران با وجود سابقه طولانی مبارزاتی هم چنان از پراکندگی و فقدان تشکل های مستقل کارگری رنج می برد و قادر نیست به طور متشکل از منافع خود در مقابل غارتگری و استثمار سرمایه داران و دولت دفاع کند. رژیم ایران با سرکوب، مانع سازمانیابی طبقه کارگر است. برنامه تعدیل اقتصادی، خصوصی سازی، بحران واحدهای تولیدی، مصوبه مجلس شورا در عدم شمولیت قانون کار به واحدهای تولیدی کمتر از ده نفر، پروژه ارزان سازی و بی حقوق کردن نیروی کار در دولت های سازندگی و اصلاحات، موقتی‌سازی نیروی کار و ظهور قارچ‌گونه شرکت‌های پیمانکاری تأمین نیروی انسانی موجب کاهش قدرت خرید کارگران، تهدید امنیت شغلی، رواج گسترده قراردادهای موقت و سفید امضاء و تعویق پرداخت دستمزدهای کارگران گردیده است.
رشد لجام گسیخته سرمایه‏داری، شکل‌گیری لایه نازکی از ثروتمندان کلان و متورم شدن گروه های کم درآمد جامعه، به تعمیق بی‌سابقه شکاف طبقاتی انجامیده است. فقر، بیکاری و فاصله فقر و ثروت در جامعه ما به نحو بی‌سابقه‌ای گسترش یافته است.
رشد جمعیت باسواد، افزایش دانشجویان و فارغ التحصیلان دانشگاه ها، افزایش تعداد دانشگاه ها، بالا رفتن نرخ جمعیت شهرنشین، پیشروی ساختارهای مدرن در مقابل ساختارهای سنتی، در طی سه دهه و نیم گذشته، به گسترش طبقه متوسط جدید انجامیده است. این طبقه حامل مدرنیسم، سکولاریسم و لیبرال دموکراسی است. خواست این طبقه تامین آزادی و استقرار دمکراسی در کشور، ایجاد دولت مدرن و دمکراتیک است.
جنبش های اجتماعی
جنبش زنان در طی دهه گذشته به فعالیت گسترده علیه قوانین ضدزن جمهوری اسلامی و علیه مردسالاری رو آورده و از برابر حقوقی زن و مرد دفاع کرده است. جنبش زنان، جنبشی است پویا و ضد تبعیض جنسیتی که در حوزه حقوقی، حقوق بشری و دمکراسی خواهی فعالیت می کند. جنبش زنان یکی از مولفه های اصلی جنبش دمکراسی خواهی کشور است.
جنبش دانشجوئی، جنبشی است سالمند که در وجه عمده اش علیه استبداد و برای استقلال، آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی رزمیده و برای انتقال آگاهی سیاسی به میان مردم کوشیده است. جنبش دانشجوئی، جنبش دمکراتیک و تحول طلب است و در گذر از استبداد به دمکراسی و در تحولات سیاسی نقش برجسته دارد.
جنبش کارگری در ایران، جنبشی است ریشه دار که در دوره حیات آن گسست های طولانی مدت به وجود آمده است. اعتراضات کارگری در سال های گذشته وسعت گرفته و زمینه را برای سازمانیابی طبقه کارگر ایران فراهم آورده است. جنبش کارگری دمکراتیک، تحول طلب و عدالت خواه است.
از انقلاب به اینسو و به ویژه در دو دهه گذشته حرکت ملی ـ قومی در مناطق مختلف کشور گسترش یافته و در مواقعی به حرکت گسترده تبدیل شده است. این گرایش در چارچوب ملت ایران بر ساختار غیرمتمرکز اداره کشور تاکید دارد و می تواند در پیوند با سازمان های سیاسی سراسری و جنبش دمکراسی خواهی کشور، در تامین حقوق ملی ـ قومی ملیت های ایران و استقرار دمکراسی در کشور نقش سازنده داشته باشد.
در طی سه دهه و نیم گذشته در کنار جنبش های اجتماعی سالدار، جنبش های اجتماعی جدید پدید آمده اند.
جنبش اعتراضی بر بستر جنبش دمکراتیک مردم ایران و از بطن انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری در سال ١٣٨٨ شکل گرفت. این جنبش که با نام جنبش سبز شناخته می شود، با شعار “رای من، کو؟” به میدان آمد و در تداوم اعتراضات خیابانی، “مرگ بر دیکتاتور” به شعار محوری این جنبش تبدیل شد. جنبش اعتراضی، جنبشی است دمکراتیک و اصلاح طلب که خواستار طرد دیکتاتوری و استقرار دمکراسی در کشور است.
جمهوری اسلامی و ساختار سیاسی آن
جمهوری اسلامی دولت ایدئولوژیک و دین سالار است و ساختار آن بر پایه تلفیق دین و دولت و حاکمیت روحانیت شیعه پی ریزی شده و در آن ولایت فقیه هسته اصلی ساختار قدرت است. دین سالاری در قانون اساسی، ولایت مطلقه فقیه، اقتدار روحانیت شیعه، ساختار سیاسی مبتنی برولایت فقیه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، قوه قضائیه، بنیادها و در قانون گذاری، آموزش و سازمان های تبلیغاتی متجلی است. جمهوری اسلامی دارای خصلت دولت تحصیلدار (رانتیر) و حامی پرور (کلینتالیست) است و در اساس حوزه سیاست و قدرت سیاسی است که ثروت، مالکیت و امتیازات طبقاتی را می سازد.
قانون اساسی جمهوری اسلامی متن چند وجهی است که در آن منابع مختلف مشروعیت و اقتدار سیاسی ترکیب شده است. منابع مشروعیت جمهوری اسلامی متعدد و نظام سیاسی آن ساختار پیچیده و درهم تنیده ای دارد. ساختار سیاسی جمهوری اسلامی از ترکیب عناصر دولت کاریزمائی، سنتی ـ روحانی، قانون گرائی، توتالیتاریسم و سلطانی (خلافت اسلامی) تشکیل شده است که در قانون اساسی هم بازتاب یافته است. هر یک از این وجوه در دوره ای از حیات جمهوری اسلامی تقویت و یا بدرجاتی غالب شده است.
جمهوری اسلامی دولتی است استبدادی، سرکوبگر و دشمن آزادی، حقوق بشر، دموکراسی و مدرنیته که فساد در تاروپود آن ریشه دوانده است. جمهوری اسلامی در اساس با تکیه به اقلیت جامعه، رانت نفتی، ارگان های امنیتی و نظامی و گروه های سازمان یافته که از رانت حکومتی بهره می گیرد و به سلطه سیاسی خود تداوم می بخشد. هسته اصلی قدرت در جمهوری اسلامی به مرور نیروهای موسوم به “ملی ـ مذهبی”، “ملی”، “چپ اسلامی” و “اصلاح طلبان حکومتی” را از ساختار قدرت کنار گذاشته است. اکنون قدرت در دست ولی فقیه، نیروهای نظامی ـ امنیتی و راست افراطی متمرکز شده است.
سپاه پاسداران با حضور گسترده در قوه مجریه، مقننه و قضائیه، شرکت در تصمیم گیری های کلان کشور، در پروژه هسته ای و سیاست خارجی و حضور فعال در حوزه های امنیتی، اقتصادی و فرهنگی، در قدرت سیاسی نقش برجسته ای پیدا کرده است. علی خامنه ای به عنوان ولی فقیه برای حفظ جمهوری اسلامی و موقعیت خود، شرایط را برای حضور سپاه در ساختار قدرت و تقویت موقعیت آن فراهم آورده است. علی خامنه ای با تکیه به سپاه، ارگان های امنیتی و نهادهای اقتصادی تحت تسلط خود، می کوشد هرچه بیشتر قدرت را در دست خود متمرکز کند و بر قدرت فردی خود بیافزاید. ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت‌فقیه و نهادهای وابسته به آن، اصلی ترین مانع در راه استقرار مردم‌سالاری و پیشرفت کشور هستند.
برای گذر از استبداد مذهبی به دمکراسی
جمهوری اسلامی با ساختار سیاسی مبتنی بر تلفیق دین و دولت و ساختار سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه و قانون اساسی تبعیض آمیز مبتنی بر شیعه اثنی عشری، مانع اصلی گذر به جامعه مدرن، پیشرفته و دمکراتیک و برقراری آزادی، عدالت اجتماعی، دمکراسی و تامین حقوق بشر در کشور ما است.
استراتژی مرحله ای ما، بر رفع مانع اصلی، تقویت جامعه مدنی و سیاسی، دمکراتیزه کردن ساختارهای جامعه، تامین مشارکت همگانی در تعیین سرنوشت جامعه و جایگزینی دولت مدرن، دمکراتیک و سکولار در شکل جمهوری و منطبق بر موازین و ارزشهای حقوق بشر در ایران به جای جمهوری اسلامی ایران می باشد.
حلقه اصلی و گره گاه تحولات جامعه ما، امر دمکراسی و دمکراتیزه کردن ساختارهای اجتماعی و به ویژه ساختار سیاسی، جامعه مدنی و مناسبات آندو، نفی ساختار سیاسی دینی مبتنی بر ولایت‌فقیه و نهادهای وابسته به آن است.
استراتژی ما، ضمن برخورد مثبت با اصلاحات در راستای تحولات دمکراتیک، بر دگرگونی ساختار سیاسی، بسیج نیروهای اجتماعی، سیاسی و جنبش های اجتماعی، بر گذر مسالمت‌آمیز از استبداد به آزادی و دمکراسی، برکاربست اشکال مسالمت‌آمیز مبارزه، نافرمانی مدنی، بر مبارزه پارلمانی، مبارزه در “پایین” و “بالا” با وزن اصلی مبارزه در “پایین”، بهره گیری از تناقض‌ها و شکاف‌های ساختاری و سیاسی درون حکومتی به سود روندهای دمکراتیک در کشور مبتنی است. در صورت سرکوب مبارزات مدنی مردم اقشار و طبقات آزاده سرکوب شونده مجاز هستند از شیوه های متقابل برای دفاع از خود در مقابل سرکب های سیستماتیک استفاده نموده و مقاومت نمایند.
سازمان‌یابی گروه‌های اجتماعی، تقویت نهادهای مدنی، همکاری و اتحاد نیروهای جمهوری‌خواه و دمکرات برای استقرار جمهوری دمکراتیک و سکولار مبتنی بر حقوق بشر به جای جمهوری اسلامی، تلاش برای مشارکت حداکثر شهروندان صاحب رای ـ اعم از زن و مرد ـ در فرایند گذار از استبداد به دمکراسی، از ارکان استراتژی سیاسی ما است.
نیروهای اجتماعی تحول در گذر به جامعۀ مدرن، از استبداد به دمکراسی، از دولت دینی به دولت سکولار و استقرار جمهوری مبتنی بر دمکراسی و سکولاریسم عبارتند از: طبقات مدرن جامعه، جنبش‏های اجتماعی و نهادهای مدنی و نیروهای سیاسی آزادی خواه.
یاری و تقویت جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجوئی، پویش های ملی ـ قومی، دینی، فکری، زیست محیطی، پویش نویسندگان، هنرمندان و فرهنگ سازان، کوشش برای ارتقاء جامعه توده ای به جامعه مدنی و نهادمند، جزو مولفه های استراتژی ما است.
برای نوسازی جامعه بر پایه دمکراسی و عدالت اجتماعی و سمت‏دهی تحولات در جهت تامین منافع طبقه کارگر، مزدبگیران و مطالبات دمکراتیک، شکل‌گیرى یک حزب چپ فراگیر، دمکرات و سوسیالیست امری است ضرور.
از نظر ما دستیابی به دمکراسی با کاربست و پای‏بندی به شیوه‏های دمکراتیک امکان‏پذیر است و ما در فرآیند مبارزه برای دستیابی به اهداف برنامه‏، برای تامین حقوق بشر، آزادی بیان، مطبوعات، گردش آزادانه اطلاعات، آزادی فعالیت احزاب، سندیکاها و اتحادیه‏های کارگری و سازمان‏های غیردولتی و عقب نشاندن رژیم حاکم در عرصه های معین مبارزه می‏کنیم.
وجهی مهم از استراتژی سیاسی ما، مبارزه برای برگزاری انتخابات آزاد، به رسمیت شناختن حق رای همه شهروندان و سپردن اداره دولت به منتخبین مردم است. انتخابات آزاد مشروط به تامین آزادی فعالیت احزاب، تشکل ها و انجمن ها، آزادی مطبوعات و مبادله اطلاعات است. به باور ما انتخابات آزاد شعار فراگیر، بسیج گر و پوشش دهنده نیروهای مخالف و منتقد است. گرچه تحقق انتخابات آزاد در نظام جمهوری اسلامی ایران مقدور نمی باشد، تحقق چنین امری پس از عبور دموکراتیک از نظام جمهوری اسلامی ایران مقدور خواهد بود، طرح چنین شعاری نقش ترویجی، مطالبه گرانه، آگاهگرانه و بسیجی خواهد داشت.
گرچه ما بر تدوین قانون اساسی جدید توسط مجلس موسسان بر پایه منشور جهانی حقوق بشر و ضمائم آن تاکید داریم، در عین حال تدوین پیش نویس چنین قانونی را از وظایف جبهه اپوزیسیون سکولار دموکراتیک حکومت جمهوری اسلامی ایران می دانیم. مضمون و ساختار سیاسی دولت جایگزین را قانون اساسی تعیین می‏کند. پیشنهاد ما به مجلس موسسان، جمهوری مبتنی بر دمکراسی و سکولاریسم خواهد بود که خطوط اصلی آن در زیر آمده است.
استراتژی سیاسی ما
ما برای گذار از نظام جمهوری اسلامی به یک جمهوری دموکراتیک و پذیرش اصل جدائی دین و دولت (لائیسیته)، مبتنی بر عدالت اجتماعی و حفظ محیط زیست و زمینه ساز برای سوسیالیسم در ایران مبارزه می‌کنیم. حل بحران‌های موجود در جامعه ما، با پایان دادن به حاکمیت تمامی جناح‌های جمهوری اسلامی و گذار از استبداد مذهبی حاکم به یک دموکراسی فراگیر، ممکن می‌گردد.

ما طرفدار گذار مسالمت‌آمیز هستیم، اما از حق مردم در کاربستِ همه اشکال مبارزه برای دفاع از خود در برابر تهاجمات رژیم دفاع نموده و قیام علیه استبداد را حق انکار‌ناپذیر مردم می‌دانیم.

لازمه گذار به دموکراسی، شکل‌گیری یک دولت انتقالی است که وظیفه اصلی اش هدایت دمکراتیکِ جامعه در دورانِ پسا گذر با هدفِ برگزاری انتخابات آزاد برای تشکیل مجلس مؤسسان بمنظور تدوین قانون اساسی جدید و تصویب آن از طریق مراجعه به آرای عمومی است. این دولت می‌تواند محصول عقب‌نشینی رژیم در برابر سربلند کردن یک جنبش سراسری و قدرتمند توده‌ای و یا برخاسته از قیام مردم علیه استبداد و فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی باشد.

ما از مطالبات سیاسی، اقتصادیِ و اجتماعی مردم برای بهبود زندگی روزمره و ایجادِ اصلاحات در هر سطحی استقبال می‌کنیم، در عین حال بر این باوریم که هیچ تغییر بنیادی و پایدار با شرکت در انتخابات فرمایشی و یا اعتماد به وعده و وعیدهای اصلاح‌طلبان حکومتی انجام نمی‌گیرد. اوج‌گیری مبارزات و مقاومت از سوی جنبش‌های اجتماعی در همراهی با یک اپوزیسیونِ مردمی سازمان‌یافته می‌تواند سنگ بنای شکل‌گیریِ حرکت‌های اعتراضی، تظاهرات خیابانی، اعتصاباتِ سراسریِ کارگری و سایر اشکال نافرمانی مدنی را گذاشته، زمینه‌های سیاسی را برای ایجادِ دگرگونى اساسی فراهم آورد. فعالیت‌های تشکلِ چپ باید به گونه‌ای هدفمند در همراهی با مبارزات روزمرهِ جنبش‌های اجتماعی و در حمایت از مطالباتِ حق‌طلبانه و دمکراتیک از سوی محرومان، کارگران، زنان، جوانان و ملیت‌ها سازماندهی شوند.
جمهوری پیشنهادی ما و برنامه آن
کشور ما با سابقه تاریخی، سنت‏های دیرینه و میراث های فرهنگی ارزشمند، با دارا بودن جمعیت جوان و با سواد، نیروی بالای تحصیل کرده و متخصص، موقعیت استراتژیک جغرافیائی ـ سیاسی، دارا بودن ساختار زیربنائی، ذخایر عظیم نفت و گاز، معادن غنی، دسترسی به دریاها و تنوع شرایط آب و هوا از یکسو و از سوی دیگر پشتوانه یک قرن و نیم مبارزه علیه استبداد و برای آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی، از شرایط و امکانات مساعدی برای غلبه بر استبداد مذهبی و عقب‏ماندگی و گذر به کشور مدرن، توسعه یافته و دمکراتیک دارد.
کشور ما ایران به همه ایرانیان و نیروهای اجتماعی و سیاسی تعلق دارد. پی ریزی ایرانی آزاد،دمکراتیک و سکولار با شرکت همه نیروها امکان پذیر است. حذف هر یک از نیروهای اجتماعی و سیاسی از صحنه سیاسی کشور، می تواند به حذف دیگر نیروها امتداد پیدا کند و به بازتولید استبداد منجر گردد. همه نیروهای سیاسی و اجتماعی باید از حق فعالیت سیاسی و مدنی برخوردار گردند.
ساختار سیاسی جمهوری پیشنهادی ما
جمهوری پیشنهادی ما
ـ جمهوری دمکرات و سکولار است که بر اصل جدائی دین و دولت، تفکیک قوای سه گانه، استقلال رسانه ها، تناوب قدرت و انتخابی بودن مجلس و رئیس جمهور و نفی حکومت دینی و مسلکی و ساختار سیاسی و اداری غیرمتمرکز متکی است. در این جمهوری مذهب رسمی وجود ندارد و در تدوین قانون اساسی و دیگر قوانین جاری کشور به احکام دینی و شریعت ارجاع داده نمی شود.
ـ بر پلورالیسم سیاسی و قوام‏یابی جامعه مدنی و سیاسی تاکید دارد.
ـ بر حاکمیت قانون متکی است، دولت مقید به قانون است و کلیه مسئولین کشور و شهروندان موظف به پایبندی به قانون‏ می باشند.
ـ استقلال قوه قضائیه و قضات را تامین کرده و دادگاه قانون اساسی برای رسیدگی به تخلفات قوای سه گانه در قانون اساسی را تشکیل می دهد.
ـ بر خدشه ناپذیری ارزشهای انسانی تاکید دارد و پاسداری و حراست از آن وظیفه تمام ارگان‏های دولتی است، حکم اعدام، شکنجه و مجـازات خشن و مغایر با حیثیت انسان، ممنوع است.
ـ دارای ساختار غیرمتمرکز است که می‏تواند اشکال متنوع از جمله شکل فدرالیسم را به خود بگیرد. دولت مرکزی اداره عمومی کشور را بر عهده دارد و دولت‏های ایالتی که منتخب مجالس ایالتی هستند، عهده‏دار اداره امور ایالت خویش بوده و در این محدوده از اختیارات کامل برخوردارند.
اتحادها و ائتلاف‌ها
مبارزه مردم علیه جمهوری اسلامی نیازمند به شکل گیریِ یک اپوزیسیونِ مردمی، با اعتبار و دارای یک آلترناتیو دمکراتیکِ ساختاری است. بدون شکل‌گیری این آلترناتیوِ سیاسی، مبارزه ضد استبدادی مردم فاقد چشم‌اندازی روشن در راه گذار به دموکراسی خواهد بود.

اتحاد و همکاری بینِ نیروهای چپ برای استقرار نظامی دموکراتیک و لائیک و همچنین برای گسترش دموکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم یک ضرورت است. ما برای تقویت اتحاد نیروهای چپ و برآمد گفتمان چپ مبارزه می‌کنیم.

نیروهائی که برای آزادی، جدائی دین از دولت، استقرار دمکراسی، حفظ استقلال و صلح و همزیستی مبارزه می‌کنند، باید تلاش‌های خود را برای سامان دادن به یک ائتلاف وسیع جهت تحقق این اهداف دو چندان کنند. ما برای تشکیل و گسترش ائتلاف هر چه وسیعتر در میانِ همه جریانات و سازمان‌های دمکرات، لائیک و ترقیخواه می‌کوشیم. همکاری و اتحاد بینِ همه فعالان و جریاناتی که در راه استقرار یک نظام جمهوری دمکراتیک و لائیک و مبتنی بر اراده مردم و متکی بر ارزش‌های جهانشمول حقوق بشر، به جای جمهوری اسلامی تلاش و پیکار می‌کنند، از مولفه‌های اصلی راهبرد سیاسی ما در شرایط کنونی محسوب می‌شود. به نظر ما تدوین قانون اساسی آلترناتیو نظام جمهوری اسلامی ایران می تواند یکی از وظایف این جبهه سکولار، مدرن و دموکراتیک باشد.
آزادی

ـ آزادی سازمانیابی گروه‏های اجتماعی، تشکیل سندیکاهای کارگری، تشکل‏های صنفی و سازمان های غیردولتی و فعالیت آزادانه احزاب سیاسی
ـ آزادی رسانه ها و گردش اطلاعات و حق دسترسی مردم به اطلاعات
ـ آزادی عقیده، بیان، مذهب، جنسیت، هنر، ادبیات، برگزاری اجتماعات و تظاهرات
ـ تامین برابر حقوقی شهروندان و آزادی پوشش، آرایش و انتخاب سبک زندگی
عدالت اجتماعی، حقوق کار و تامین اجتماعی
ـ تشکیل سندیکاهای مستقل کارگری و تثبیت حقوق سندیکائی، به رسمیت شناختن حق اعتصاب کارگران و حق انعقاد قراردادهای دسته جمعی و پذیرش کنوانسیون‏های اساسی سازمان بین‏المللی کار.
ـ تضمین امنیت شغلی و اجتماعی کارگران و مزدبگیران و لغو قراردادهای موقت کار در مشاغلی که ماهیت مستمر و طولانی دارند.
ـ تامین حداقل حقوق برای همه و افزایش مناسب دستمزد و مزایای نقدی و غیر نقدی کارگران و افزایش قدرت خرید آنان.
ـ فراهم آوردن حق مشارکت کارگران و کارمندان در تصمیم‏گیری‏های واحدهای تولیدی
ـ تضمین اشتغال، آموزش رایگان، تامین اجتماعی همه جانبه و فراگیر شامل بیمه‏های درمانی و بیکاری و توسعه کارآفرینی و توانمندسازی گروه های کم درآمد جامعه
ـ توسعه مناطق روستائی و محروم کشور به منظور رفع عدم تعادل‏های منطقه‏ای
ـ اتخاذ سیاست‌های مالیاتی، مالی، بودجه‌گذاری در جهت تأمین منافع محرومان و کاستن از فاصله بین فقر و ثروت و کاربست اهرم مالیاتی برای جلوگیری از تمرکز ثروت و قدرت اقتصادی در دست عده‌ای معدود
ـ اختصاص بخشی ازدرآمد حاصل از فروش نفت و گاز طبیعی واریز شده به “صندوق توسعه پایدار” به تامین اجتماعی
حقوق زنان

ـ قانون اساسى، قوانین مدنى، کیفرى و جزائى، باید براى تمامى زنان کشور در همه زمینه‌ها حقوق برابر با مردان را تضمین کنند.
ـ قانون موظف است با هر گونه اعمال “خشونت علیه زنان” در حوزه‌هاى خصوصى و عمومى مقابله کند.
ـ دولت باید براى “توانمند سازى” زنان، تامین حقوق شهروندى، استقلال اقتصادى و مالى و اعتلاى فردى آنان تمهیدات معین و مناسبى در عرصه‌هاى مختلف فرهنگى، آموزشى، بهداشتى ـ درمانى، اقتصادى، سیاسى و تشکیل و تقویت نهادها و تشکلات خاص زنان، اتخاذ کند.
ـ حق برابر زنان و مردان در دسترسى و استفاده از کلیه منابع، امکانات، فرصت‌ها و فضاهاى اجتماعى، آموزشى و مهارتى، بهداشتى، ورزشى، فرهنگى و هنرى
غلبه بر تبعیض ملی ـ قومی

ـ لازمه تامین دمکراسی و حقوق ملی ـ قومی در کشور استقرار ساختاری غیرمتمرکز است که می‏تواند اشکال متنوع از جمله شکل فدرالیسم را به خود بگیرد.
ـ فارسی به مثابه زبان مشترک، باید زبان همه ارگان‏های دولت، زبان مکاتبات اداری بین ایالات با مرکز و با یکدیگر باشد. ما بر آنیم که همه زبان‏های کشور دارای حقوق برابر هستند و اعمال هیچگونه محدودیتی بر سر راه شکوفایی آنها مجاز نیست.
اقتصادی

ـ برای تامین نیازهای مردم ایران، غلبه بر بیکاری و فقر و تامین رفاه اجتماعی، کشور ما نیازمند اقتصادی شکوفا و رشد بالای اقتصادی است. رشد اقتصادی از طریق رشد بخش مولد اقتصاد، سرمایه گذاری و کاربست تکنولوژی جدید، ارتقای راندمان کار، کاهش هزینه‏های تولید، به کارگیری نیروهای متخصص و مدیران کارآمد امکان پذیر است. اقتصاد ما باید از یک اقتصاد مصرفی، رانتی، دلالی، غیر‏رقابتی و توزیعی به یک اقتصاد مولد، ثروت زا، رقابتی، پویا، دانش محور و با رشد اقتصادی بالا و در پیوند با اقتصاد جهانی گذر کند.
ـ کشور ما برای پیشبرد توسعه پایدار و همه جانبه نیازمند تلفیق سازوکار برنامه‌ریزی دولتی و بازار است. هدف از برنامه‏ریزی نه توزیع فقر در جامعه و تمرکز اقتصاد در دست دولت، بلکه نظارت بر بازار و کنترل افسارگسیختگی سرمایه های بزرگ بویژه سرمایه های تجاری، دلالی و مالی و برای تولید ثروت و تامین رفاه و عدالت اجتماعی است. باید از برنامه ریزی آمرانه و دستوری فاصله گرفت، امکان مشارکت گروه‏های مختلف اجتماعی را در تدوین برنامه فراهم آورد و برنامه را برپایه شناخت از موانع ساختاری اقتصاد و مطالبات گروه‏های اجتماعی تدوین نمود. برنامه باید ناظر بر تقویت و نوسازی زیر ساخت های اقتصادی و تامین کننده رفاه و عدالت اجتماعی باشد.
ـ لازم است دولت از حق برداشت از درآمد نفت جهت تامین هزینه های جاری بودجه در یک برنامه زمان‏بندی شده منع شود و درآمد حاصل از فروش نفت و گاز طبیعی در اختیار “صندوق توسعه پایدار” قرار گیرد و به بخش‏های زیر اختصاص داده شود: صندوق ذخیره ارزی، تامین اجتماعی و حفظ محیط زیست، هزینه‏های عمرانی بودجه و توسعه زیرساخت‏های کشور، سرمایه گذاری در بخش‏های مولد، توسعه کیفی آموزش، ارتقای تحقیقات و توسعه و تقویت بخش تکنولوژی اطلاعاتی و صندوق “ویژه نسل آینده”
ـ بنیادها نقش زیادی در اقتصاد کشور دارند و فعالیت آنها خارج از نظارت و کنترل دولت است. آنها از دولت بودجه می‏گیرند ولی به دولت پاسخگو نیستند. بنیادها سد راه ساماندهی اقتصادی در کشورند و با وجود چنین انحصارات نمی توان تلفیق سازوکار برنامه‌ریزی دولتی و بازار را به عنوان تنظیم کننده اقتصاد به کار گرفت. بنیادها باید از حالت مالکیت نامتعین بیرون آیند و با نظر کارشناسان در اختیار دیگر بخش‏های اقتصادی کشور قرار گیرند.
ـ سپاه و بسیج بر اقتصاد کشور چنگ انداخته‏اند. سپاه به یک کارتل بزرگ تبدیل شده است. حضور ارگان های نظامی در اقتصاد کشور فوق العاده زیانبار است. دست ارگان های نظامی باید از اقتصاد کشور قطع شود.
ـ فساد اقتصادی در کشور ما ابعاد گسترده‏ای دارد و اقتصاد زیرزمینی بخش قابل توجهی از فعالیت‏های اقتصادی کشور را تشکیل می‏دهد. برای مقابله با فساد باید اطلاعات شفاف در مورد فعالیت‏های اقتصادی انتشار یابد و امکان نظارت رسانه‏ها و اتحادیه‏ها، مجامع صنفی و سازمان های غیردولتی بر فعالیت‏های اقتصادی دولت و دولتیان فراهم شود.
محیط زیست
ـ ایران با بحران زیست محیطی و به ویژه آلودگی هوا در شهرهای بزرگ مواجه است. راه برون رفت از این بحران تغییر الگوی توسعه و استراتژی صنعتی است.
ـ لازم است راه اندازی صنایع مدرن با در نظرداشت استفاده بهینه از انرژی و کاهش پخش مواد آلاینده و بر پایه استانداردهای زیست محیطی، تشویق و برنامه ریزی شود. صنایع باید حداقل های زیست محیطی را رعایت کنند.
ـ برای کاهش استفاده از انرژی فسیلی بعنوان سوخت و ایجاد تکنولوژی انرژی‏های پاک و تجدیدپذیر برنامه ریزی شود. لازم است که سیستم گسترده بازیافت در کشور ایجاد و به اجرا گذاشته شود.
ـ دریاچه‌ها، رودخانه‌ها، تالاب ها و منابع آب های زیر زمینی رو به خشکی دارند. لازم است با به کارگیری شیوه‌های علمی و کارشناسانه و اختصاص بوجه لازم و با کسب کمک از موسسات زیست‌محیطی بین‌المللی بطور جدی برای احیای این ضایعات تلاش شود.
سیاست خارجی
ـ دفاع از صلح جهانی و برچیدن سلاح های کشتار جمعی.
ـ پیشبرد سیاست خارجی مستقل مبتنی بر حفظ منافع و مصالح ملی
ـ برقراری مناسبات مبتنی بر برابر حقوقی و احترام متقابل با دیگر کشورها و پیشبرد سیاست تنش زدائی و همزیستی مسالمت آمیز.
ـ تلاش برای تبدیل منطقه خاورمیانه به منطقه صلح و عاری از سلاح های کشتار جمعی، دفاع از روند دمکراتیزاسیون، اجتناب از دامن زدن به شکاف های قومی و مذهبی، انعقاد پیمان های دوستی و همکاری با کشورهای منطقه.
ـ دفاع از حقوق مردم فلسطین و تشکیل دولت فلسطین و به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل.
ـ مبارزه با بنیادگرائی اسلامی در منطقه
ـ همبستگی بین المللی با جنبش های دمکراتیک و آزادیخواه در سراسر جهان.

بیماری های مزمن دموکراسی /دنیز ایشچی

بیماری های مزمن دموکراسی

دموکراسی یک سیستم ایده آل نیست و همراه خود یک سری از بیماریهای مزمن و خطرناک اجتماعی را حمل می کند که میتواند ضربات و خسارات جبران ناپذیری بر حیات اجتماعی جامعه بشری بر جای بگذارد. دموکراسی همان سیستمی بود که سقراط را به اتهام توهین به خدایان آتن و شرمسار کردن پدران در مقابل فرزندان به مرگ محکوم کرد. افلاطون هم در آکادمی خویش برای گریز از دموکراسی به سوی نظام مدینه فاضله جمهوریت خویش روی آورد که در آن نه سیستمی دموکراتیک، بلکه سیستمی که توسط حکمرانان فیلسوف اداره میشوند را توصیه می کرد. حتی ارسطو هم بدنبال افلاطون نه تنها به نظام دموکراتیک باز نگشت، بلکه نظام مبتنی بر حکومت اشرافیت هیرارشی را بر نظام های دیگر ترجیح می داد.

این “اپیکورس” بود که به دنبال افلاطون و ارسطو فلسفه اصلی و اساسی زندگی انسانی را در یافتن باورمندی ها و ارزش هایی میداند که موجب نهایت سعادت، خوشبختی و خرسندی انسان چه بصورت فردی و یا جمعی می گردد. برای این کار اپیکورس اقدام با تشکیل کومون هایی اجتماعی از دوستان و فامیل را در کنار هم توصیه می کند که نه فقط از نظر روحی، اجتماعی، اقتصادی پشتوانه همدیگر هستند، بلکه به اندازه نیازهای خود تولید کرده و از افراط در مصرف گرائی خود داری می کنند. این کومون ها در حالی که از نظر اقتصادی خودکفا بودند، از دیگر نظرهای اجتماعی، انسانی و روحی هم در تکمیل سعادت و خوشی همدیگر فعالانه موثر بودند.

با روی کار آمدن دوران قرون وسطی و حاکمیت تاریکی کلیسا بر هست و نیست مردم، این کومون ها توسط کلیسا به دیرها و خانگاه های مسیحیان تبدیل گردیده و به میزان غالب معنی و مضمون خود را از دست دادند. شاید بشود شکل گیری کمون های دهقانی در دوران قاجار به دنبال جنبش های دهقانی که بخشی از آن بصورت خیزش بهائی گری خود را نشان داد را بشود به همان کمون های اپیکوروس تشبیه کرد. شاید مدل های کالخوز و ساوخوز، یا تعاونیهای تولیدی، خدماتی، توزیع و اعتباری را هم بشود به نحوی تا حدودی به این ساختارها و با چنین اهدافی تشبیه کرد.

اگر حاکمیت رای و نظراکثریت را دموکراسی بنامیم، باید سنگسار و کشتن فرخنده در کابل را دموکراسی نامید. باید به آتش کشیدن کلیساها در پاکستان و اسیر و زندانی کردن زنان در کشورهای اسلامی را که اراده اکثریت حاکم در آن منطقه حکم میکند، دموکراسی بنامیم. اینجاست که اشکالات بنیادین شعار انتخابات آزاد بعنوان راه برون رفت از نظام جمهوری اسلامی ایران در کشور ما به وضوح کامل زیر سوال می رود. در اینجا دموکراسی بعنوان آزادی ناقص الخلقه ای در حصار کدامین زندان ها، محدودیت ها وبا کدامین درجه از اختلاط با ارزشهای ضد بشری برای انتخابات مهندسی شده مورد نظر این دوستان در ایران مورد قبول می باشد.

گرچه در منشور سه نفر دوستان ما، در مورد وحدت چپ اشاره ای مشخص به ویژگیهاتی مشخص دوران جنگ سرد بعنوان پیش زمینه های انقلاب پنجاه و هفت نشده است و در ادامه آن حاکمیت و به قدرت رسیدن ارتجاع دینی در ایران را نتیجه طبیعی پروسه توازن قوای رهروان راه ارتجاع در مقابل تمدن و تجدد ارزیابی می کند، ولی واقعیت به روشنی خورشید بیانگر آن است که در فعل و انفعالات ژئوپولیتیک، اجتماعی سیاسی و تاریخی جغرافیائی منطقه خاورمیانه و آسیای میانه، بلوک دولت های غرب جهانی و در راس آنها آمریکا نقشی تعیین کننده بازی می کنند. حالا استراتژی بلند مدت اندیشکده های جمهوری خواه، دموکرات و در این منطقه چه می باشد، جای صحبت دیگری دارد. آنچه که امروزه یکی از ویژگیهای بارز این تحولات می باشد، اسلامیزه شدن شدید منطقه از یک طرف، قدرت گیریهای جبهه بندی های شیعه و سنی در مقابل هم از طرف دیگر، تبدیل مناسبات همزیستی اجتماعی مردمی به جو قهر، نفرت و کشتار از ویژگیهای سوم این تحولات می باشد. در این کشورها زمینه های رشد فرهنگ اخلاقی روانی اجتماعی مدنی، مدرن و سکولار متوقف شده و فلسفه کور غیر بشری ارتجاع کور قهر آمیز دینی جای آن را میگیرد. بیائید در کنار آن شکل گیری ناسیونالیسم کور و خیلی موارد دور از ارزشهای همزیستی انسانی که خود را بعضا در شکل لیبرال دموکراسی محافظه کارانه نشان می دهد، گاها در اختلاط و ائتلاف با جریانهای اسلامی شیعه و سنی، به این معادلات سیاسی اضافه بکنیم. تصویر روانی، اخلاقی اجتماعی ارائه شده آینده تاریک و سیاهی را برای مردم منطقه ترسیم می کند.

آیا در چنین شرایطی و با حضور عینی ستون پنجم های نظامی امنیتی سیاسی حکومت های غربی و کشورهای منطقه در درون مرزهای کشورهای همسایه از یک طرف، و بلوک بندی های دینی و یا ناسیونالیستی افراطی از طرف دیگر و با حاکمیت جو روانی اجتماعی قهر و نفرت چگونه میتوان شعار انتخابات آزاد را بعنوان راه برون رفت از منجلاب اعلام کرد تا از درون این ملقمه حاکمیت اکثریت غالب برقرار شود و این اکثریت غالب ما را بسوی دموکراسی رهنمون شوند تا اکثریت ها حقوق اقلیت ها را مراعات نمایند؟ آیا غیر از این است که نتیجه چنین دموکراسی و آزادی تنها به آنجا منجر میشود تا “فرخنده” ها در کابل زیر مشت و لگد لت و پار گردند ودختران ایزدی ها در شهرهای تحت حاکمیت داعش به بردگی فروخته شوند، گنجینه های آثار باستانی بیش از سه هزار ساله نابود گردند، روستائیان سنی به اتهام حمایت از داعش توسط میلیشیای شیعه کشتار شوند و مسیحیان پاکستان با بمب گذاریهای مکرر قتل عام گردند.

چنین انتخاباتی نه تنها آزاد نخواهد بود، بلکه نتیجه آن حاکمیت اکثریتی خواهد بود که نه تنها همت به کشتار و نابودی اقلیت های دیگر بسته است، بلکه چنین اکثریتی که بر اسب ارزشهای ارتجاعی ضد بشری استوار است، همراه خود تمامی مردم کشورهای خود را اعم از اکثریت و اقلیتها به تاریکیهای سیاه تر از قرون وسطی رهنما خواهد بود. آیا بر بستره چنین آلترناتیوی که دموکراسی و حکومت اکثریت را عملا توسط انتخابات فرمایشی و مهندسی شده پیشنهاد می کند، استراتژی به قدرت رساندن جناح های مغضوب شده حاکمیت های اسلامی میتواند آلترناتیو مناسبی برای گذر به جامعه مدنی باشند؟ آیا با پوشاندن جامه سبز رهبری اقشار میانه و متوسط اجتماعی بر تن بعضی از این حضرات مغضوب شده، احزاب سکولار دموکرات و خصوصا چپ وظیفه برنامه ای و سیاسی خویش را در زمینه هدایت و رهبری اقشار متوسط کلا تعطیل کرده و خود را تا اندازه سایه های اپوزیسیون درون حکومتی تقلیل نمی دهند؟

نه، دموکراسی نظام ایده آل نیست و حاکمیت اکثریت میتواند نه فقط اقلیتها بلکه خود اکثریت مردم را هم به همراه اقلیتها به قعر فلاکت های اخلاقی، اقتصادی و اجتماعی ضد بشری بکشاند. حاکمیت اکثریت می تواند حاکمیت اکثریت ناسیونالیست افراطی تحریک شده ای باشد که حقوق اقلیتهای دیگر را آشکارا زیر پای گذاشته و میتواند با سایر نیروهای ارتجاعی ائتلاف کرده و اهداف اخلاقی آرمانی اکثریت را از ماهیت انسانی آن تهی کند. حاکمیت اکثریت می تواند حاکمیت اکثریت دینی افراطی گرانی باشد که زنان و دیگر اقلیت های دینی را بصورت برده در بازارها بفروش برسانند و غیر خودی ها را بعنوان کفار کشتار کنند و زنان را در حد شهروندان درجه دو بعنوان بردگان شهروندان درجه یک “مردان” در بیاورند.

آیا این قبول کردن دموکراسی به شیوه انتخابات آزاد با رای مردم و انتخاب اکثریت برای اداره جامعه بود که نظام جامعه مدنی غربی را بعد از رنسانس پایه گذاری کرد، یا عوامل دیگر پایه ای هم بودند که در شکل گیری و فورماسیون این نظام نقش های عمده داشتند؟ آیا آنچه که ما در غرب از آن بعنوان انتخابات آزاد نام می بریم، سیستم ایده آل حکومتی مردم بر مردم می باشد، یا اینکه این نظام حکومتی انتخاباتی هم اشکالات جدی دارد که نفس “آزاد” بودن آن را زیر سوال می برد و به ما می قبولاند که در این نظام کلمه ازادی یک مقوله نسبی می باشد و میشود آن را توسط پول و قدرت در مسیر خاصی تغییر جهت داد.

نقش انقلاب علمی، تکنولوژیک و تولید زنجیره ای حکم می کرد که انسان روابطی با دیسیپلین کاری منظمی را بر مناسبات زندگی خویش حاکم گرداند. در چنین مناسباتی همه چیز بصورتی هدفمند در راستای بهره وری هر چه بیشتر برنامه ریزی شده تنظیم گردد. فرهنگ یک چنین جامعه ای هم بصورتی علمی و تکنولوژیک در فرهنگ جامعه مدرنیته خود را متبلور می کرد. فرهنگی که به دستاوردهای علمی انسان با غرور نظر می افکند و تاثیرات ثمرات این پیشرفتها در زندگی انسانی را جشن گرفته و در فرهنگ رفاهی خویش متبلور می کرد. بخش قابل توجهی از مناسبات اجتماعی جامعه دوران مدرنیسم و پسا مدرنیسم نه دستاورد دموکراسی، بلکه نتیجه دستاوردهای پیشرفت های علمی، فنی، تکنولوژیک فرهنگی و تاثیرات آن در زندگی انسان ها می باشد.

انقلاب در فلسفه و درک انسان از هستی و ارزشها و مناسبات انسانی، تحولات در اخلاقیات انسانی یکی از ستون های اساسی شکل گیری جامعه مدنی غربی بعد از رنسانس می باشد. در این زمینه میشود در مورد نقش اسپینوزا در شکل گیری مناسبات طبیعی با دیالکتیک تکاملی فکری انسانی صحبت کرد، میشود از امیریسیسم انگلستان صحبت کرد و یا روح بزرگ در حال تحول و تکامل هگل صحبت کرد و یا از رشنالیسم آلمان و بالاخره رمانتیسیسم فرانسه. آنچه که مسلم است، مثلا به عنوان نمونه تاثیرات پایه های اخلاقی “ماکسیم” های امانئول کانت، در تحول اخلاقی فرهنگی جوامع غربی آنقدر نیرومند می باشد که تاثیرات آن به تنهایی کمتر از نقش کل سیستم انتخابات آزاد بعنوان پایه های سیستم خودگردانی سیاسی اجتماعی نمی باشد.

در کنار آن بیائیم نقش ولتر در زمینه های آزادی فردی انسان، روسو در زمینه آزادیهای اجتماعی و نقش چنین مبارزان و متفکرین دیگر مشابهی را در زمینه پایه ریزی ارزشهای حقوق بشری و در شکل گیری فرهنگ و روان اجتماعی انسان طراز نوین قرن بیست و یکم در نظر بگیریم. نقش فرهنگ روانی مدنی ایجاد شده بخاطر کارهای این متفکرین به مراتب از نقش منتسکیو که شکل قانونی و ساختاری انتخاباتی دموکراتیک را فورمولبندی کرد، بیشتر می باشد. البته به موازات آن نقش جان لاک در کشورهای انگلیسی زبان در این زمینه را باید اذعان کرده و مطرح نمود.

کپی کردن تفکیک سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه از منتسکیو و اذغام کردن آن با قانون انتخابات عمومی مهندسی شده، به تنهائی نه تنها راه حل استراتژیک برون رفت از بحران های سیاسی در منطقه نمی باشد، بلکه به این می ماند که در قرن بیست و یکم بخواهیم با عینک سیاه و سفید دنیا را نگاه کرده و از آن طریق تصویرش نمائیم. اگر دموکراسی را به تنهائی یکی از ستون های جامعه مدنی امروز بنامیم، از جمله ستون های دیگر آن یکی منشور ازادیهای حقوق فردی و اجتماعی بشر، سپس ستون دیگر آن کار مستمر و پایان ناپذیر فرهنگی روانی اخلاقی جهت آموزش ارزش های انسانی متناسب با قرن بیست و یکم بعنوان ارزشهای جایگزین ناسیونالیسم کور، قهر کور و ارتجاعی دینی و غیره می باشد. ستون های بعدی آن میتواند قانونمند کردن مناسبات دموکراتیک و حیات اجتماعی انسان بر پایه های عدالت اجتماعی، سعادت بشری در زیستی هارمونیک با طبیعت برای تامین سعادت، خوشی، تندرستی و بقا نسل بشر می باشد.

دنیز ایشچی ۲۲-۰۳-۲۰۱۵

برخی مشخصات سوسیالیسمی که ما می خواهیم / آ. مهر نیک و م. مقصودی

برخی مشخصات سوسیالیسمی که ما می خواهیم
نوشتاری که در پی می آید شامل اندیشه های بنیادین و پیش زمینه های فکری برای تدوین و ارائه منشور ” گرایش اقتصادی ـ سیاسی رادیکال در اتحاد چپ دمکرات ” می باشد.
تهیه کنندگان متن: آ. مهر نیک و م. مقصودی
***
با توجه به تجربه های پیشین و تلاشهائی که برای وحدت چپ صورت پذیرفته است، اکنون ما معتقدیم که وحدت چپ تنها می تواند بر اساس سطح معینی از درک عمیق و مشترک ایدئولوژیک و فلسفی از سوسیالیسم علمی و مبارزه طبقاتی، شکل بگیرد. ما بر دستاوردهای علمی و تاریخی مارکسیستی تاکید داریم و کمون پاریس و انقلاب اکتبر را آغاز فصل نوینی در تاریخ بشر می دانیم و به نظام شورایی احترام می گذاریم. همچنین بغیر از کلاسیک های مارکسیست ما از عقاید و روشنگری های نظریه پردازان و پراتیک و عملکرد تمام متفکران و پراتیسین ها ی انقلابی معاصر نیز بهره می جوییم و از هرگونه ارائه سوسیالیسم بصورت دگماتیسم فلسفی خودداری می کنیم .
بنابراین ما معتقدیم، امروز که جنبش چپ از وضعیت نفی وضعیت موجود گذر می کند تا به اثبات نظریات خودش بپردازد تنها از طریق برنامه گرایی و کارکردگرایی بجای ذات گرایی، امکان همگرائی در یک تشکل بزرگ چپ را دارد. اتحادی که بر بنیان برنامه سیاسی و بر اساس تامین منافع طبقات فرودست جامعه باشد.
آنچه که روشن است بخش بزرگی از تفکر انقلابی چپ یعنی برنامه ریزی و نشر بدیل سرمایه داری در لفافه ای از حرفهای پر طمطراق گم گشته است و از این رو چپ با این نوع بی عملی در فضای سیاسی ایران وضعیت را به نفع بازارگرایی افراطی رها کرده است. اگر امروز لازم است تا کنشگران چپ به مطالعه مبازه سوسیالیست ها در آمریکای لاتین بپردازند، دلیلش همین اعتقاد به عملگرایی و به قول مارکس تاثیر گذاری بر تاریخ و سیر تکامل بشر است. مگرنه آنکه همه می دانیم که سوسیالیسم امریکای لاتین در برزیل،آرژانتین و اروگوئه نیز اشکالات فراوانی دارد وبا خواستهای حداکثر طلبانه انقلابی فاصله های زیادی دارد اما تا حدودی بسیاری زیادی در این جوامع قابل قبول و موجب رشد و توسعه اقتصادی ـ اجتماعی هستند. اینچنین عملگرایی جنبش چپ را ما نه تنها مارکسیستی می دانیم بلکه ضروری و به نفع طبقات فرودست جامعه ارزیابی می کنیم .
چنانکه مارکس درباره این نوع عمگرایی می گوید :
“هنگامی که جامعه ای درمسیر قانون طبیعی تکامل خویش افتاده است – هدف غایی ما در این اثر همین است که قانون اقتصادی تکامل اجتماع نوین را کشف کنیم- نمی تواند از مراحل تکامل خود بجهد و نه این که ممکن است بوسیله فرمان این مراحل را زائل سازد. آن چه که می تواند اینست که درد زایمان را کوتاه تر و ملایم تر کند.”
بدین ترتیب ما از نیاز کارگران ایران از یک گرایش سوسیالیستی عملگرایانه سخن می گوییم . در فضای سیاسی ایران جریان اصلاح طلبی، در مجموع تبلیغ نوعی بازار گرایی رانتی را می کند. چرا که در چارچوب نظام بسته جمهوری اسلامی، سرمایه داری به معنای دقیق کلمه همان بازار گرایی رانتی است . نتیجه عملکرد جناح های دیگری نیز که در کشور با ادبیات پوپولیستی صحبت از “حق وحقوق مستضعفان” را می کنند باز در چارچوب نظام سرمایه داری واقتصاد بسته ایران چیزی به جز توزیع فقر در بین مردم، نخواهد بود.
از این رو ما نظام اجتماعی عادلانه را به معنای درجا زدن در چارچوب سرمایه داری در اقتصاد ی منحصر، نمی دانیم. قصد ما از برقراری دموکراسی مشارکتی و نظارت دموکراتیک بر اقتصاد و سیاست عدالت اجتماعی به معنای همسانی اجتماعی و کور کردن میل به توسعه اقتصادی و یکسان سازی فقر نیست. بلکه هدف از دموکراسی مشارکتی ایجاد « سرمایه اجتماعی » برای عبور از بحران های اقتصادی و اجتماعی است به گونه ای که طبقات زحمتکش بدانند که می توانند سهم بیشتر و واقعی تری در ثروت کشور از طریق کار و قدرت سیاسی از طریق دمکراسی داشته باشند . برای تحقق این امر ضرورت و همکاری سازنده – زنده روشنفکران مردمی و زحمتکشان را ایجاب می کند. این روند باعث تهدید قدرت دولت و حاکمیت و صاحبان ثروت می شود . و در واقع همانطور که گرامشی می گوید :
” گروه های اجتماعی فرودست که آزادی و رشدشان عامل توسعه همگانی است ، می توانند و باید پیش از آنکه قدرت دولت را بدست گیرند، حکومت کنند.”
بر این اساس وجهت گیری فکری ـ سیاسی است که ما مشارکت کارگران و دیگر زحمتکشان را در برنامه ریزی های اقتصادی ـ سیاسی و در توسعه همگانی، مهم و ضروری ارزیابی می کنیم .
البته منظور از دموکراسی مشارکتی به معنای مشارکت فرد در همه مباحث پیچیده نیست چرا که در جوامع صنعتی و پیشرفته و بزرگ تصمیم گیری های دموکراتیک در مجامع مدیریتی انجام می گیرند که مردم نمی توانند به نحو مناسب در آن شرکت کنند. بیشتر تصمیم گیری ها می بایست درباره موضوعاتی پیچیده و تخصصی گرفته شود که بیشتر مردم دانش کافی برای تصمیم گیری اگاهانه در این مقوله ها ندارند. بنابراین برای آنکه دموکراسی مشارکتی بتواند نظر سوسیالیست های مدنی را فراهم کند دو راه وجود دارد :
ـ نخست اینکه انجمن های مدنی – اتحادیه های کارگری می توانند جایگاه فعال آحاد مردم را در سیاست در سطوح قابل دسترس و غیر متمرکز فراهم کنند،
ـ دوم آنکه هماهنگی و همسازی گروهی بین انجمن ها و اتحادیه ها می تواند ساز وکارهائی را فراهم آورند که گروه های صاحب علایق ویژه از طریق آن در حکومت شرکت و به گونه ای جمعی درباره « مصلحت عمومی » مذاکره کنند. تعاون بین آنها پرورش یابد و اشکال چند گرا و فراگیر و غیر دولتی پدید آمده ، برنامه ریزی و هماهنگی ممکن شود .
در واقع بایستی به این نکته مهم توجه کرد : شکست سوسیالیسم واقعا موجود در روش های آن بوده است و نه در هدف هایش. کنار گذاشتن روش های دولت گرائی درسوسیالیسم ، مزایای بسیار و چشم اندازهای نوینی را آشکار می سازد.
در واقع هدف ما از طرح این نوع سوسیالیسم پیگیری دو اصل است :
- سوسیالیسم شهروندی بر اساس شوراسازی های مدنی و کارگری؛
- پایان دادن به ناکارآمدی های سوسیالیسم دولتی از طریق تمرکز زدایی از برنامه ریزی های غیر دموکراتیک دولتی .
تمرکز زدایی منطقه ای نیز می تواند بصورت تفویض اختیار به حکومت های منطقه ای و یا محلی انجام گیرد ، تمرکززدایی دموکراسی را به پایین و به سطوح کوچکتر و محلی تر می کشاند که شهروندان امکان مشارکت کامل تر و با آگاهی بیشتری را در امور مورد بحث دارند .
برای حرکت به سمت دموکراسی مشارکتی راه حل برخوردار کردن افراد از قدرت تاثیر گذاری و سازمان یافتن آنها در انجمن های دارای منافع مشترک است که البته به چنین انجمن هایی می بایست نقش نهادی شده ی رسمی و قانونی در مجامع سیاسی داده شود ، این عمل دموکراسی نمایندگی چند حزبی را کنار نمی گذارد بلکه آن را تکمیل می کند . دموکراسی نمایندگی با تمام نواقص آن نوعی پاسخ گویی نمایندگان در برابر انتخاب کنندگان را ممکن می سازد که خود مانعی در برابر رفتارهای دیکتاتور منشانه است .
اعمال دموکراسی مشارکتی از طریق انجمن گرایی مدنی و شوراسازی های کارگری به افرادی که علاقمند به مشارکت فعال سیاسی نیستند اجازه می دهد تا از طریق حضور در انجمن های جمعی بر امور تاثیر بگذارند . مذاکره در انجمن ها درباره مصلحت عمومی، ما را از این اندیشه رها می کند که یک اراده یکنواخت عمومی بطور خود انگیخته در میان همه ما یا در مجمعی بیرون و فراتر از ما وجود دارد .
مصلحت عمومی اگر براساس انجمن ها و از طریق مذاکره تعریف شود مورد قبول همگان نخواهد بود و ماهیتی از قبل موجود و عینی نیز نخواهد داشت بلکه چنین مصلحت عمومی از طریق مذاکره و ایجاد مصالحه میان علایق گوناگون بدست آمده است و نتیجه افکار عمومی است و نیز بر خلاف فرد گرایی لیبرالی به مثابه مصلحت فراگیر مردم تلقی خواهد شد .
ما معتقدیم فراگیری این نوع سوسیالیسم در جامعه ایران که در بستر تنش ها و بحران های پی در پی اجتماعی وسیاسی ای که در دوران پس از انقلاب طی کرده است بصورت گام به گام پیش خواهد رفت و ساختن شوراهای کارگری در شهر ها و روستاها و نیز سازماندهی جامعه مدنی در اجتماعی که در آن زندگی شورایی دچار آسیب های جدی شده است به سرعت انجام نخواهد شد. بنابراین ما از هرگونه فعالیت سندیکالیستی و کارگری و از هرگونه کنش های مدنی به نفع اراده توده های مردم حمایت می کنیم و آن در راستای حرکت به سوی سوسیالیسم می دانیم .
در ایران در برخی از محافل سیاسی وطیفی از فعالین اصلاح طلبان بحثی تحت عنوان «اصلاح طلبی جامعه محور» مطرح شد ما از چنین رویکردی که تاکید بر توسعه سیاسی و اجتماعی داشته باشد استقبال می کنیم اما آنچه را که در روند اصلاح طلبی کنونی می بینیم برخلاف این رویکرد است به گونه ای که در واقع جریان اصلاح طلب درگیر رویکرد «اصلاحات از بالا و چانه زنی از پایین است ». اصلاحاتی که در آن توسعه اجتماعی مد نظر نباشد از نگاه ما نفعی برای پیشبرد اهداف سوسیالیستی نخواهد داشت و تاثیر گذاری در مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری و غیره بدون توجه به جامعه ی مدنی و توسعه سیاسی و از آن مهم تر توسعه اجتماعی از اهمیت زیادی برخوردار نخواهد بود . در واقع ماهیت سوسیالیسم تاثیر گذاری بر روند شکل گیری حاکمیت از پایین ترین سطوح جامعه است و از منظر ما نگاه به سطوح بالای حاکمیت بدون توجه به جامعه مدنی نفی سوسیالیسم است .
بودجه ریزی مشارکتی و موفقیت سوسیالیسم مشارکتی در توسعه انسانی
ما معتقدیم برای فائق آمدن بربحث های انتزاعی و غیر واقعی می بایست از تجربه سایر کشورها در توسعه انسانی و سوسیالیسم مشارکتی استفاده کرد. ما زمانی موفق به بیان دقیق نقطه نظرات خود خواهیم شد که مصداقی صحبت کنیم و برنامه مشخص داشته باشیم. در واقع سوسیالیسم از نظر ما می خواهد از جایگاه صرفا” نفی سرمایه داری گذرکند به جایگاه اثباتی خود برسد .
بودجه بندی مشارکتی در برزیل امروز به یکی از مهمترین و دست یافتنی ترین ارزش های سوسیالیستی بدل شده است . البته موارد دیگری هم وجود دارند. مثلا” برگزاری رفراندوم های متعدد به رهبری « جنبش چپ وسیع » در اروگوئه که به قول ژوزه په په موخیکا رهبر هفتاد ساله ی جنبش اراده ی مردمی و چریک توپاماروس سابق : “ائتلافی است از رادیکال های توپاماروس و دوستان کمتر چپ ما “. مراجعه به رای مردم در اروگوئه ، به واسطه ی رفراندوم با «ابتکار مردمی» یا نظرخواهی عمومی، یکی از اجزاء دموکراسی اروگوئه ای است .
در این بخش سعی داریم بودجه بندی مشارکتی را بصورت جزئی تر و شیوه برنامه ریزی مردم گرا و تمرکز زدایی از برنامه ریزی دولتی را مختصری توضیح دهیم :
این ابزار نوینی است که تاریخچه ی ظهور آن به کشور برزیل و شهر پرتو آلگر بر می گردد.
این روش برای اولین بـار در مناطق شهری بکار گرفته شده است و دارای ریشه های شهری است .
برطبق بررسی های صورت گرفته ، پتانسیل و کارایی بالای ایـن روش در مناطق شهری موجب شد تا برنامه ریزان و سیاستمداران از بودجه بندی مشارکتی به عنوان روشـی مـوثر در تخصـیص بودجـه نواحی روستایی استفاده نمایند. با این تفاوت که در مناطق شهری، شهردار و شهرداری مسئولیت هماهنگی امور بین دولت و شـهروندان را بر عهده داشتند. اما در مناطق روستایی، این دهیاری ها و انجمن ها بودند که مسئولیت اجرای این روش را بر عهـده گرفتنـد. امـروزه تقریباً کارایی این روش در مناطق روستایی کشورهای مختلف به اثبات رسیده است. این روش در سطح کلان و خرد می تواند زمینـه را برای تحقق عدالت اجتماعی- اقتصادی، اثر بخشی سیاست های مالی، مدیریت مالی مزرعه و … فراهم آورد و منافع بسیاری را نصـیب جامعه ی روستایی نماید.
در این راستا این سوال مطرح می شود که آیا بودجه بندی مشارکتی می تواند بستر ساز تحقق توسعه پایدار در کشور باشد؟
بودجه بندی مشارکتی پدیده ی جدیدی است که برای اولین بار در سال ۱۹۸۹ در شهر پروتو آلگره برزیل بـه کـار گرفتـه شد. در آن زمـان، ایـن شـهر بـا مشـکلاتی همچـون: توزیـع ناعادلانه درآمـد، سـطح پـایین مشـارکت عمـومی، مـدیریت ناکارآمد منـابع شـهری و عـدم شـفافیت در اقـدامات دولـت مواجه بود. دولت برزیل برای حل این مشکلات سامانه بودجه بندی مشارکتی را ارایه کرد. این مدل نـه تنهـا بـرای برنامـه های مشابه در برزیل به کار گرفته شد بلکه در منـاطق دیگـر هم چون آمریکای لاتین، ایرلنـد، کانـادا، اوگانـدا، و آفریقـای جنوبی منتشر شد و موفقیت این مدل در سطح بـین المللـی مورد تایید قرار گرفت. در پی این موفقیت ، سـازمان هـای بین المللی برای کاربرد این ابزار ترغیب شـدند.

نمودارفرایند بودجه بندی مشارکتی، (گیویه ۲۰۰۵):
(پیوندhttp://www.rdcir.ir/Portal/File/ShowFile.aspx?ID=dce584bc-86c5-461a-811b-29fb167d37d7 )

آماده سازی ــ برگزاری جلسه های روستائی ــ برگزاری جلسهای نمایندگان ــ برگزاری جله های نمایندگان ــ برگزاری جلسات مشترک ــ تنظیم بودجه ــ رای گیری واجراــ نظارت ــ … آماده سازی…

خصایص این برنامه عبارتند از :
- مشارکت مستقیم مردم محلی در تصمیم گیری های دولتی؛
- افزایش آگاهی طبقاتی و تغییر ساکنان به افرادی که به حقوق دموکراتیـک خودشان آگاه هستند؛
- ایجاد شفافیت در اقدامات دستگاه های اجرایـی و مالی به منظور جلوگیری از فساد مالی؛
- بهبود واقعی در زیر ساخت ها و خدمات بـا تأکیـد بر توزیع مجدد.

هدف از اجرای روش بودجه بندی مشارکتی :
- توسعه ی شـیوه هـای تصـمیم گیـری و فراگیری خردمندانه؛
- تقویت راهبردهایی به منظور مقابله با سرمایه داری؛
می باشد.

مزایای بودجه بندی مشارکتی،
منافع گروه های حاشیه ( فقرا، زنـان و جوانـان) را تامین می کند، زمینه را برای مشـارکت افراد بی سواد و کم سواد فراهم می کند ، مردم محلی را به ایستادگی در مقابل خواسته های انجمن های محلی تشویق می کند، منجر به افـزایش درک مـردم محلـی از پیچیـدگی بودجه بندی های عمـومی و انتخـاب بـین اولویـت های متعدد می شود•
این روش می تواند سبب بهبود روابـط بـین مـردم محلی و نهادهای دولتی درمحل شود• تصمیمات بر اساس نیازها و دانـش محلـی اتخاذ شوند. شفاف سازی در تخصیص بودجه هـا و اثـر بخشـی سیاست هـای مـالی افـزون شـوند. منجر به توسعه ی اجتماعی و بهبود شـاخص هـای توسعه انسانی شود. و درآخر می توان در ارزیابی و نیاز سنجی مزارع و و در تحقیقات ترویج و توسـعه از آن استفاده نمود.

بودجه بندی مشارکتی و توسعه پایدار روستایی منجر به
ارتقای کیفیت زندگی و کاهش فقر، مدیریت پایدار و متوازن در بهـره بـرداری از منـابع
طبیعی، گسترش مشارکت موثر، افزایش فرصت های برابر ودامنه انتخاب به ویژه برای زنان و جوانان، توسعه و ارتقای سرمایه های انسانی در محیط های روستایی، ارتقای بهره وری در کشاورزی، اسـتحکام رشد اقتصادی و متنوع سازی در اقتصاد روستایی، یکپــارچگی و پیونــد مــوزون جوامــع و فضــاهای روستایی با کلیت سرزمین می شود.
همـان طـوری کـه در بخــش هــای قبلـی ذکـر شــد بودجـه بنـدی مشارکتی می تواند تا اندازه ی زیادی این اهداف را تحت پوشش خود قرار دهد و زمینه را برای تحقیق توسعه پایدار روستایی، فراهم آورد.
***
در آخر، باردیگر اشاره به این نکته را ضروری می دانیم که تشکل فراگیر چپ برای رسیدن به هویت مشخص و قابل ارائه می بایست برنامه محور باشد و عینی سخن بگوید. اگر ما می خواهیم برای منافع طبقه کارگر ودیگرزحمتکشان مبازه کنیم، می بایستی برنامه های مشخص و قابل اجرا داشته باشیم و نشان دهیم که چگونه می خواهیم برای رسیدن به اهداف خود از ابزار های علمی استفاده کنیم. تنها موضع نفی سرمایه داری کافی نیست .
در عین حال تجربه نشان داده است مدل های گذشته مبتنی بر تمرکز گرایی دولتی و برنامه ریزی های متمرکز نیز منجر به ناکارآمدی اقتصاد و نفی دموکراسی مردمی خواهند شد. بنابراین راه حل پیشنهادی ما دموکراسی مشارکتی بر پایه انجمن ها و اتحادیه های کارگری و جامعه مدنی است و مشارکت مردمی در شهر ها و روستا در تصمیم گیری های اقتصادی وسیاسی است .
منابع :
ـ مارکس کارل، دیباچه چاپ اول سرمایه، در: سرمایه (جلد اول) ترجمه الف. الف (ایرج اسکندری)، بینا، ۱۳۵۳، ص. ۵۲
ـ فریبرز رئدیس دانا ، علل و عوامل و انگیزه های اقتصادی – اجتماعی بروز بحران ها و تهدیدهای اجتماعی در ایران ، ۱۳۸۳
ـ اندیشه های نو در سوسیالیسم ، لوک مارتل ، ترجمه کمال اطهاری
ـ امیرحسین علی بیگی ، شهپر گراوندی ، پرستو قبادی ، بودجه بندی مشارکتی ابزار نوینی در پژوهش های مدیریت روستایی

http://www.rdcir.ir/Portal/File/ShowFile.aspx?ID=dce584bc-86c5-461a-811b-29fb167d37d7

-Enriqueta Aragonès , Santiago Sánchez-Pagés, A model of participatory democracy: Understanding the case of porto Alegre , March 2005
-Igor Koryakov and Timothy D. Sisk, PARTICIPATORY DEMOCRACY

پیام نشست حضوری پروژه‌ی وحدت چپ به مناسبت ۸ مارس

پیام نشست حضوری پروژه‌ی وحدت چپ به مناسبت ۸ مارس

برگزاری چهارمین نشست حضوری پروژه وحدت چپ مصادف است با ٨ مارس روز جهانی زن. ما این همزمانی را به فال نیک می‌ گیریم و ٨ مارس را به زنان کشورمان و به رفقای عزیز شادباش می‌ گوئیم. آرزومندیم که کشور ما از تبعیض جنسیتی، از قوانین زن ستیز و از فرهنگ مردسالاری‌‌ رها یی یافته و زنان کشورمان به حقوق برابر با مرد‌ها دست یابند.
ما چند سال است که پروژه وحدت چپ را پیش می‌ بریم و اکنون در مرحله نهایی تحقق نقشه راه هستیم. هدف این پروژه غلبه بر پراکندگی چپ دمکرات و سوسیالیست ایران است.
چپ دمکرات و سوسیالیست عمیقا علیه تبعیض جنسیتی است و برابر حقوقی زن و مرد یکی از ارزش‌های بنیادین و از مولفه های اصلی برنامه آن است.
مبارزه برای تامین حقوق زنان همواره بخشی از مبارزه ی چپ ‌ها ی سوسیالیست بوده و هست. چنانچه برای اولین باردر کنگره بین المللی سوسیالیست ھا در سال ١٩١٠ (کپنھاگ) به پیشنھاد کلارا زتکین، (از حزب سوسیال دموکرات آلمان) ھشت مارس به عنوان روز همبستگی جھانی زنان به تصویب کنگره رسید. از آن تاریخ تا کنون زنان و نیروهای چپ و سوسیالیست در کشورهای مختلف دراین روز با پربایی جشن وسخنرانی از مطالبات حقوقی واجتمایی زنان دفاع کرده و به سازماندهی جنبش زنان یاری می‌رسانند.
مبارزه زنان در کشور ما هم عمری بس دراز دارد. زنان ایرانی همواره در جنبش های ضداستبدادی شرکت فعال داشتند ولی پس از پیروزی سهمی نسیب ان ‌ها نشد در انقلاب اسلامی زنان نقش برجسته ای داشتند ولی نه تنها به حقوق بیشتری دست نیافتند، بلکه حقوقی را هم که داشتند از دست دادند. حکومت اسلامی با لغو قوانین حمایت از خانواده مصوب ۱۳۵۴که با تلاش ومبارزه زنان وتاثیر عوامل تاریخی اجتمایی تا حدودی به تساوی جویی زن مرد در امور خانواده یاری می‌رساند مخالف شرع اعلان کرد و آن را ملغی کرد و با تدوین قانون مجازات اسلامی، چهره زن ستیز خود را آشکار ساخت. اما هزاران تن از زنان آگاه و روشن‌فکر ایرانی بمناسبت روزجهانی زن در سال ١٣۵٨ به خیابان ‌ها آمده و در مقابل حکومت برآمده از انقلاب اسلامی برخاستند. اگر چه زنان در ان روز مورد سرکوب رژیم قرار گرفتند ولی پی گیری وعزمشان در این راه سبب تعمیق وپخته‌تر شدن دیدگاه‌هایشان شد.
تبعیض جنسیتی، حجاب اجباری، تنظیم قانون خانواده بر اساس فرهنگ مرد سالاری، جداسازی جنسیتی،، ایجاد موانع قانونی برای حضور زنان درعرصه‌های فرهنگی و آموزشی و هنری و ورزشی ازابتدای انقلاب در صدر سیاست‌های رژیم اسلامی قرار داشت. رژیم با این اقدامات می‌کوشید حضور اجتماعی زنان را در عرصه های مختلف، حذف و یا کم رنگ سازد. جنبش زنان با وجود موانع بسیار، دچار افت خیز شد ولی این موانع نتوانست فعالین زن را از حرکت باز دارد و جنبش مصمم ‌تر و قوی ‌تر از قبل به حرکت خود تداوم بخشید.
ما برگزار کنندگان این سمینار از جنبش فمینیستی ایران دفاع می‌ کنیم و معتقدیم که نیرومند شدن چپ در ایران به دستیابی زنان به حقوقشان یاری خواهد رساند. ما با باور به جدائی دین و دولت، آزادی، عدالت اجتماعی، دمکراسی و سوسیالیسم و برابر حقوقی زن و مرد و با قبول اعلامیه جهانی حقوق بشر که بر نفی تبعیض تاکید نموده، ضمن حمایت از جنبش زنان، خواهان لغو قوانین ضدزن و پیوستن ایران به کنوانسیون‌ رفع‌ هر گونه‌ تبعیض‌ علیه‌ زنان‌ که در ١٨ دسامبر ١٩٧٩ میلادی‌ تصویب شده هستیم.

” گرایش اقتصادی ـ سیاسی رادیکال در اتحاد چپ دمکرات ” / م. مقصودی

” گرایش اقتصادی ـ سیاسی رادیکال در اتحاد چپ دمکرات ”

۱- محتوای نظام کنونی و برنامه ما در قبال اصلاح طلبان حکومتی
نظام جمهوری اسلامی ایران هر چند ازمنظرعملکرد شباهت‌های بسیاری به سایر رژیم‌های اقتدارگرای خاورمیانه ای دارد اما تفاوت های ماهوی تاریخی وسیاسی بسیاری با آن حکومت ها دارد، رژیم جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب است بطوریکه توده های مردم ایران در ساختن آن نقش داشته اند.
در اوایل دوران پس از انقلاب، چپ ایران همانند موارد مشابه تاریخی آن در اروپا با یک وضعیت جدی روبرو شد. بسیاری از توده های مردم جانب خمینی را گرفتند . خمینی توده زده بود اما توان نمایندگی قشر کارگر و زحمتکشان را نداشت ، اتفاقی که در ایران افتاده بود قدرت گرفتن یک گرایش فاشیستی – مذهبی بود. فاشیسم هیچ گاه ایدئولوژی منسجمی ندارد، هدف فاشیسم حفظ نظام دیکتاتوری است در هنگامی که حکومت به شیوه‌های متعارف امکان‌پذیر نباشد. حکومت فاشیستی کلیه حقوق و آزادی‌های دموکراتیک را در کشور از بین می‌برد و سیاست خود را معمولاً در لفافه‌ای از تئوری‌ها و تبلیغات مبتنی بر تعصب ملی، نژادی، ایدئولوژیک یا مذهبی می‌پوشاند اما چون در ایران هویت شیعی مردم بر هویت ملی آنها چیره شده بود این فاشیسم شکل مذهبی به خود گرفت ، جمهوری اسلامی خود را به شعار های توده ای و ضد امپریالیستی و مذهبی آراسته کرد و گاهی ادبیات چپ را نیز به شکل پوپولیستی اش به عاریت گرفت .
حرکت خمینی بسوی فاشیسم مذهبی در ایران نه فقط از طریق ساختار قدرت و یا میزان سرکوب بلکه از طریق روانشناسی اجتماعی توده ها نیز قابل رویت بود.
انقلاب ایران در ابتدا بسیار نخبه گرایانه بود، اما در آن زمان نخبگان ایران دیالوگ خوبی با توده ها برقرار نکرده بودند ، و نیاز روانشناسی توده ها را متوجه نشده بودند ، چراکه توده مردم کشور عموما” در آن زمان احساس می کردند نخبگان قصد تجاوز به سنت های جامعه را دارند و از خشونت کلامی نخبگان ( خشونت به معنای عام آن یعنی تحمیل ارزش های مارکسیستی ویا لیبرال ) وحشت کرده بودند .
اگر چه جوانان و نوجوانان در شهرهای بزرگ و دانشگاه ها گرایش به نخبگان داشتند اما حاشیه نشین ها ، روستاییان ، مسن تر ها که بخش عمده جامعه را تشکیل می دادند یا نتوانسته بودند با ادبیات قشر نخبه ارتباط برقرار کنند و یا حمایت آنها از گروه ها تحت تاثیر شور انقلابی بود و عمق انقلابی نداشت .
در بین بخش بزرگی از توده های مردم یکی از عمده ترین پایه های فاشیسم تشکیل شده بود، آنها خمینی را به عنوان پدر معنوی خود پذیرفته بودند ، اما خمینی نه مانند لنین یک نظریه پرداز نخبه بود و نه مانند گاندی و ماندلا یک مبارز نو اندیش، بلکه از منظر روانشناسی توده ها این خوی اقتدارگرای بخشی از مردم بود که در ارتباط با یک شرایط سادیستی – مازوخیستی زیر بار سیطره خمینی رفتند .
سادیسم یعنی آرزوی قدرت نامحدود داشتن ( خمینی ) و مازوخیسم به معنای آرزوی حل شدن در قدرتی قاهر و سهیم شدن از جلال آن ( توده ها ) که نهایتا” چنین شرایطی منجر به حرکت جمهوری اسلامی به سمت فاشیسم مذهبی شد البته بدلیل شرایط جهانی و داخلی جمهوری اسلامی هیچ گاه نتوانست به اندازه مدل های پیشین فاشیستی فتورات کند ، که این نکته در جامعه شناختی این رژیم تغییری ایجاد نمی کند .
با جان فشانی های جوانان و دانشجویان و سایر قهرمانان مردم که تهدید این رژیم را برنتابیدند و پس از ۸ سال جنگ با عراق و نوشیدن جام زهر توسط خمینی و سپس مرگ او ماشین سرکوب رژیم بسیار تضعیف شد.
خامنه ای و رفسنجانی کاریزمای خمینی را نداشتند. نسل دوم انقلاب پا به عرصه سیاست و اجتماع گذاشته بودفاشیسم جمهوری اسلامی از رمق افتاده بود. برای حفظ رژیم باید کاری می کردند. بنابراین هاشمی رفسنجانی و خامنه ای برای حفظ حاکمیت به این نتیجه رسیده بودند که باید سلطه طبقاتی الیگارشی آخوندی را از طریق سازمان دهی کردن طبقات بالادست و بی سازمانی طبقات پایین دست انجام دهند و رفسنجانی برای سازماندهی طبقه بالادست ابتدا فرماندهان سپاه از جنگ بازگشته که سهم خواهی می کردند را وارد عرصه اقتصاد وسیاست کرد سپس از طریق اعمال سیاست های نئولیبرال دیکته شده، سرمایه داری دولتی و بوروکراسی دولتی را گسترش داد و برای ایجاد پراکندگی در طبقه کارگر با اعطای امتیازات اقتصادی، یک طبقه متوسط جدید در جامعه ایران درست کرد، که این طبقه متوسط نوظهور شامل خرده بورژوازی جدید: مهندسان، پزشکان وخرده کسبه و بوروکراسی کارگری می شد که هر چند وزن اجتماعی این بوروکراسی کارگری زیاد نبود اما نفوذ سیاسی زیادی از طریق نیروهای بسیجی و کمیته ای و در ادارات و مراکز دولتی دیگر داشت .
ویژگی های این طبقه متوسط نوظهور میل شدید برای کسب ثروت و افزایش رفاه اجتماعی – محافظه کاری در برابر تغییرات انقلابی و متاثر بودن از انحطاط لیبرالی است .
اگر چه این گونه دولت ها همواره ابزار سلطه طبقاتی بر قشر زحمتکش جامعه هستند اما خود نهاد دولت نیز تحت سیطره هژمونی طبقه متوسط (خرده بورژوازی جدید و بوروکراسی کارگری ) دستگاهی خود ساخته است.
از طرفی دولتها عرصه وقوع منازعات طبقاتی هم هستند این منازعات به دوگونه است و خود بوسیله آن منازعات شکل می گیرند(دولت هاشمی رفسنجانی درس این منازعات را خوب نخوانده بود ! )، این منازعات یا ناشی از رابطه دولت با طبقات تحت سلطه است و یا ناشی از رابطه دولت با طبقه مسلط .
دولت هاشمی رفسنجانی در ادامه هر چند موفق به ساختن طبقه متوسط جدید و بی سازمان کردن زحمتکشان و افزایش عمر جمهوری اسلامی شد اما در عین حال همین طبقه متوسط با تضاد عمیق مواجه بود از طرفی خرده بورژوازی جدید که از استقلال بیشتری برخوردار بود خواهان حمله به بوروکراسی رژیم بود تا به منافع بیشتری از قبیل آزادی های اجتماعی و منافع اقتصادی بیشتر دست یابد و از طرفی بوروکراسی کارگری خواهان حفظ بوروکراسی موجود و حفظ مطبوعات و رسانه های الیگارشی آخوندی برای ادامه حیات خود در درون رژیم بود و چون خرده بورژوازی ماهیتا” توان پیشبرد اهداف انقلابی را ندارد ، جنبش اصلاحات در دوم خرداد ۱۳۷۶ متولد شد .
و همانطور که پیش تر مطرح شد الیگارشی آخوندی تحت سیطره هژمونی طبقه متوسط جدید خود ساخته قرار گرفت ، بخش عمده ی الیگارشی آخوندی در اتحاد با بوروکراسی کارگری برای حفظ وضع موجود طیف اصولگرا را تشکیل دادند و در طرف مقابل خرده بورژوازی نیز در اتحاد با بخش کوچکتری از الیگارشی آخوندی که تمایل به دست آوردن قدرت بیشتر در لایه های حکومت را داشت، پروژه اصلاح طلبی خود را کلید زد .
بنابراین خرداد ۷۶ بوجود آمد هرچند کارگران مولد، معلمان و سایر زحمتکشان در مواردی رای خود را در صندوق اصلاح طلبان انداختند اما هرگز با سیطره هژمونیک به عنوان طبقه مسلط در روند اصلاح طلبی نقش ایفا نکردند و حتی در انتخابات ۸۴ عده ای از کارگران و زحمتکشان وبه خاطر بی سازمانی و نیز سرخوردگی از روند اصلاح طلبی به طیف اصولگرا رای دادند .
حاصل این تضاد ها وشکاف های درون حاکمیتی وسنگینی وزن سیاسی جنبش اصلاحات، امروز کار را بجایی رسانده که افرادی نظیر هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و حسن روحانی که خارج از محدوده اصلاح طلبی بودند به دایره اصلاح طلبی پرتاب شوند .
زحمتکشان هژمونی چندانی در جنبش سبز ندارند و این بزرگترین اشکال جنبش سبز بود که نتوانست کارگران را باخود همراه کند ، اما دستاورد کنونی پروژه اصلاح طلبی تاکنون ایجاد شکاف عمیق در درون حاکمیت و کند کردن ماشین سرکوب ، ریزش نیرو ها و حمله به بوروکراسی رژیم بوده است که این روند نهایتا” به فروپاشی حاکمیت می انجامد اما آنچه را که چپ باید در نظر داشته باشد این است که ماهیت اصلاح طلبی در ایران ابدا” کارگری نیست .
می بایست به جنبش اصلاح طلبی در ایران خواسته های کارگری را تحمیل نمود و تنها با آن بخشی از اصلاح طلبان که حاضر به همراهی واقعی با طبقه کارگر هستند همدلی کرد و از طریق تبلیغات و رسانه های کارگری مستقل باید کارگران و سایر زحمتکشان را با چهره های اصلاح طلب طرفدار حقوق آنها آشنا کرد این باعث می شود که اولا”حمایت کارگران مشروط به همراهی اصلاح طلبان شود و نیز باعث تلاش بیشتر اصلاح طلبان برای جلب نظر کارگران می شود و این به افزایش سیطره هژمونی کارگری در روند اصلاح طلبی کمک می کند .

۲ـ دیکتاتوری پرولتاریا از دیدگاه چپ دمکرات

مگر می شود سوسیالیستی مارکسیست، را تصور کرد که به دیکتاتوری پرولتاریا اعتقاد نداشت باشد اتفاقا” انجا که انحطاط سوسیال دموکراسی و دور شدنش ازصداقت انقلابی مشخص می شود همان تن ندادن به دیکتاتوری پرولتاریا در گذشته و اکنون است. راه حل پیشنهادی ما برای عبور از بحران های گذشته ودر ضمن پایبندی به وعده ها و وفای به عهد چپ با مردم را دموکراسی مشارکتی می دانیم.
ابتدا به نقد از گذشته مبارزاتی چپ می پردازیم تا از طریق مرور تجربه پربار گذشته شوراهای کارگری در اتحاد جماهیر شوروی، راهکار نه چندان جدید خود را که ریشه های تئوریک عمیقی دارد و در برخی از کشورها هم کم و بیش استفاده شده است ، بیان کرده باشیم .
فکر می کنیم آنچه که امروز ما را وا می دارد تا با سوسیالیست ها همدل شویم نه تنها خواندن کتاب های مارکس و نه تنها از طریق یک گرایش نخبه گرایانه ایدئولوژیک و دانشگاهی بلکه از روی یک نیازاست.
برنده ی گویِ قدرت آینده به هنگام تغییرات بزرگ سیاسی در جوامـع انسـانی آنـانی هستند که نیازهایِ روانشناسی توده های مردمِ منتظر را شناسایی کرده و آنها را برآورده سازند ، بعد از انقلاب صنعتی آنچه که باعث شد سرمایه داری تاریخ را درنوردد و اثر مثبتش را در غرب بگذارد همین برآورده ساختن بخشی از نیازهای بشری بود.
در کشور ما که فقر و ابتذال دو نیروی مستهلک کننده بشریت اند، سرانه مطالعه را در به ۲ دقیقه در روز رسانده است. کمتر کارگری و یا زحمتکشی هست که تئوری سوسیالیسم را بشناسد.
بنابراین در کشور ما سنگ بزرگ نشانه نزدن است و البته اعتراف می کنیم که برداشتن سنگهای بزرگ هم فرار به جلوی خوبی برای تلاش نکردن است
تجربه پر بار چپ در گذشته و تاکید بر شوراسازی ضد سرمایه داری در جنبش کارگری راه سوسیالیسم را مشخص کرده است. اینکه امروز جنبش چپ مترقی از دستاوردهای دموکراسی موجود در غرب دفاع می کند ولی آن را کافی نمی داند و به همین دلیل است.
دموکراسی بورژوائی کافی نیست. در دموکراسی بورژوائی نظارت دموکراتیک توده ها وجود ندارد، نتیجه اش این است که از جمله پنتاگون ۶۳ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار برای انجام عملیات خارجی در افغانستان و عراق برای سال آتی تصویب می کند و طبقه کارگر و توده های مردم آمریکا را بوسیله انحصار رسانه ای سرمایه سالاران و به بهانه حفاظت از مردم آمریکا و جنگ با تروریسم قانع کرده است در حالی که این رقم آنقدر بزرگ است که اگر خرج وزارت صلح بشود شاید دیگر جایی برای جنگ در عراق و افغانستان باقی نگذارد.
جنبش سوسیالیستی و ترقی خواه این تنگ ناهای دمکراسی بورژوائی را نادیده نمی گیرد، چنان که رزا لوگزامبورگ آنکه لنین او را شاهین انقلاب خواند، این شرایط را به درستی تشخیص داد. رزا در مورد دیکتاتوری پرولتاریا می‌گوید:«بله دیکتاتوری! اما این دیکتاتوری شامل نحوه کاربرد دموکراسی و نه نابودسازی آن است. این دیکتاتوری شامل حملات جانانه و قاطع بر حقوق و روابط اقتصادی بخوبی محافظت شده جامعه بورژوایی است که بدون یک تحول سوسیالیستی ناممکن است. اما این دیکتاتوری کار یک طبقه ‌است نه یک اقلیت پیشاهنگ که به نام طبقه عمل می‌کند، بدین معنا که این دیکتاتوری می‌باید گام به گام از طریف مشارکت فعالانه توده‌ها به پیش رود و زیر نفوذ مستقیم آن‌ها و تحت کنترل فعالیت عمومی باشد. چنین دیکتاتوری می‌بایست برخاسته از آموزش سیاسی رشد یابنده توده‌های مردم باشد»
این لوگزامبورگ است که جماهیر شوروی را نقد می¬کند، نه با نفی یا تحقیر دموکراسی مستفیم در تمام سطوح، بلکه از موضعی کاملا متضاد – یعنی با اتکای صرف بر دموکراسی شورایی و حذف کامل دموکراسی نمایندگی (و در عین حال انحلال مجمع موسسان – که تحت حکومت بلشویکی انتخاب شده بود – به نفع شوراها به تنهایی). بازخوانی “انقلاب روسیه” و آرای لوگزامبورگ که ما تنها یک پاراگراف از آن را نقل کردیم، ضروری است. « به جای تشکلات نمایندگی که درانتخابات عمومی سراسری ایجاد شده¬ اند، لنین و تروتسکی شوراها را به عنوان تنها نماینده حقیقی توده های قرار داده ¬اند. در سرزمینی که حیات سیاسی در کل تحت فشار قرار داشته است، زندگی در شوراها باید به شدت دچار صدمه شده باشد. بدون انتخابات آزاد، بدون آزادی بی قید و شرط مطبوعات و اجتماعات، بدون مبارزه آزاد افکار، زندگی در هر نهاد توده ¬ای می¬ میرد، صرفا به ظاهری از زندگی بدل می¬شود که در آن تنها بوروکراسی به عنوان عنصر فعال برجای می¬ ماند».

باز این رزا لوگزامبورگ است که کتاب «اصلاح یا انقلاب» را می نویسد وبرنشتاین را تقبیح می کند. او سوسیال دموکرات ها را به این خاطر به باد نقد می گیرد که در آن زمان نمی خواستند اندک سخنی از دموکراسی مستقیم و شوراهای کارگران به گوش¬شان برسد و در لحظه ای که او اعدام شد ، شوراهای کارگران توسط سوسیال دموکراسی در هم شکسته شدند
.
اما بنظر ما امروز باید از تقابل اصلاح و انقلاب گذر کرد. امروز هرکس که خواهان شوراسازی های توده ای و مردم گرا باشد سوسیالیست است و هر که نیست دیگر سوسیالیست خواندنش معنایی ندارد. بنابر تجربه های پیشین آنچه اکنون می بایست در پی آن بود دموکراسی مشارکتی است در واقع ما ضمن نقد وابستگی دموکراسی لیبرال به دارایی نابرابر با توجه به تجارب جنبش های انقلابی گذشته چپ در مورد دموکراسی مستقیم از تمرکز قدرت و توتالیتاریانیسم نیز امتناع می کنیم و این باعث ظهور نظریه¬ ی دموکراسی مشارکتی از دهه¬ ی ۶۰ شده است. مسأله ¬ی به حاشیه رفتن مردم و دور شدن آنان از تصمیم‌گیری‌های عمومی این نیاز را در جهان بوجود آورده است تا اندیشه¬ ی مشارکت فعال را احیاء کنیم و در عین حال با این عمل آزادی توده ها را از مناسبات سرمایه‌داری مبتنی بر بازار برهانیم و این نه ایدئولوژی چپگرایانه بلکه همانطور که گفتیم نیاز شهروندان مدرن در دنیای امروز است.
تجربه شوراهای روسیه نیز به رغم آن که در آغاز با حد قابل توجهی از مشارکت سیاسی کارگران، دهقانان و سربازان در قدرت سیاسی متناظر بود؛ حق شهروندی برابر همه¬ى افراد جامعه را به رسمیت نمی‌شناخت. در شوراهای سراسری نه تنها بورژواها، ملاکان و بخش مهمی از خرده بورژواها صاحب هیچ حقی نبودند، بلکه تکلیف بخش¬های مهمی دیگری از افراد جامعه، همچون زنان خانه‌دار، دانشجویان و غیره نیز نا معلوم بود. به علاوه به رغم اعلام شعار تمام قدرت به شوراها از طرف حزب بلشویک، شوراها هیچگاه هسته اصلی قدرت سیاسی را به تمامی به چنگ نیآوردند. بعدها با تقویت موقعیت بلشویک¬ها در شوراها و حذف تدریجی تمام احزاب و گروه¬های سیاسی مخالف از شوراها، دایره¬ى اقتدار و قدرت ورزی آحاد مردم در نهادهای شورایی نیز گام به گام محدود و محدودتر شد
سوسیالیسم هرگز برای از بین بردن دستاوردهای بشری و سیر تکامل بشری تلاش نمی کند اثر مثبتی که سرمایه داری علی رغم زشتی هایش بر تاریخ گذاشته است را انکار نمی کند اما سوسیالیسم می خواهد به پیش برود و سیر تکامل بشری را شتابی تازه دهد.
دموکراسی مشارکتی اگرچه اساساً به مثابه بدیلى در برابر دموکراسی ـ لیبرال نگریسته می‌شود، امّا نه یکسره در موضع نفی اصول و ارزش¬های لیبرال ـ دموکراسی قرار دارد و نه از تجربه گسترده و متنوع لیبرال ـ دموکراسی به مثابه شکل مسلط دموکراسی در دنیای حاضر بی‌نیاز است. حفظ و پاسداری از وسیعترین آزادی¬های فردی، اجتماعی و سیاسی از مشخصه‌های اصلی دموکراسی مشارکتی است. در دموکراسی مشارکتی مرزهای آزادی فردی، اجتماعی، سیاسی بسی فراتر از پهنه آزادی در تمام شکل¬های تا کنونی لیبرال ـ دموکراسی گسترش می‌یابد. در دموکراسی مشارکتی قلمرو آزادی افراد جامعه نه تنها با وجود پهنه ای گسترده از آزادیهای فردی، مدنی و سیاسی که با تامین شرایط ضروری برای تجربه عمومی بیشتر و بهتر همه انواع آزادیهای و بویژه تجربه تصاحب بیشترین قدرت سیاسی ممکن توسط بیشترین آحاد مردم ترسیم میشود. در عین حال ارزش¬ها و اهداف دیگر لیبرالیسم، همچون پذیرش وجود اختلاف نظر پیرامون زندگی ایده‌آل و یا محدود کردن عرصه اقتدار دولت (البته از منظری دیگر و نه از نگاه لیبرالی) در شمار ارزش¬ها و اهداف دموکراسی مشارکتی قرار دارد.
بنابراین پیشنهاد ما برای ساختار سیاسی و سوسیالیستی ایران آینده ایجاد جمهوری دموکراتیک مشارکتی است .
در این سوسیالیسم هدف از بین بردن تمامی دستاوردهای لیبرال دموکراسی و دموکراسی بورژوایی نیست. نظام پارلمان متشکل از رئیس جمهور برآمده از انتخابات آزاد و نخست وزیر برگزیده پارلمان را نفی نمی کنیم اما در عین خواهان نظارت دموکراتیک توده ها از جمله زحمتکشان بر مناسبات اقتصادی – اجتماعی و سیاسی هستیم .
پیشنها ما تشکیل مجلس نمایندگان جامعه مدنی با رویکرد اصلاحی و جامعه محورمتشکل از نمایندگان طبقات و اقشارمختلف مردم هستیم :
- نمایندگان اتحادیه های کارگری : کارگران صنعتی – کارگران خدماتی
- نمایندگان اتحادیه های کشاورزی
- نمایندگان تشکل های دانشجویی
- نمایندگان کارمندان دولتی : معلمان- پرستاران – پزشکان
- نمایندگان وکلای دادگستری
- نمایندگان مدافع حقوق زنان
- نمایندگان مدافع حقوق روزنامه نگاران
- نمایندگان مدافع محیط زیست
….

اختیارات مجلس نمایندگان جامعه مدنی :
در کل این وظایف شامل نظارت دموکراتیک مردم بر سیر و حرکت اقتصاد و سیاست و اجتماع وکمک به شفافیت بیشتر و بهسازی دموکراسی است. موارد زیر می تواند از جمله اختیارات این شورا باشد :
- حراست از حقوق کارگران و طرح مطالبات کارگری
- مشارکت در بودجه ریزی اقتصاد
- مشاوره دادن اتحادیه های کارگری در برنامه ریزی و مدیریت اقتصاد
- نظارت بر روند خصوصی ساز ها و به کمک به افزایش شفافیت اقتصادی
- دفاع از آزادی بیان و مطبوعات
- مبارزه با فساد اقتصادی از طریق نظارت دموکراتیک بر نهاد های اقتصادی وسیاسی
- حراست از محیط زیست
- نظارت بر عملکرد و استقلال و شفافیت دادگستری ها و قوه قضایه
- دفاع از حقوق زنان و مطرح کردن مطالبات آنها
- دفاع از حقوق دانشجویان
- دفاع از حقوق کودکان
- مطرح کردن مطالبات جامعه مدنی از طریق تدوین لوایح و برنامه های عملی
- نظارت بر کیفیت و کمیت خدمات عمومی اعم از خدمات بهداشتی و آموزشی
بخش دوم :
سیاست اقتصادی و سیاست خارجه :
- اقتصاد سیاسی رادیکال و رهایی از امپریالیسم اقتصادی
نخستین بار لنین خصوصیات امپریالیسم را جمع بندی و تشریح کرد. امپریالیسم نو که استعمار نو شکل عمل آن است، به معنای وضعیتی است که در آن کشوری، حتی با داشتن استقلال سیاسی، از دست‌اندازی و دخالت کشور دیگری و یا عوامل آن آسیب ببیند و این رابطه ممکن است دنباله‌ی رابطه‌ی استعماری گذشته میان دو کشور نباشد و قدرت نوخاسته‌ای آن را پدید آورد. در برخی از بخش‌های جهان( مثلاً امریکای لاتین) اغلب اصطلاحات هم‌ردیف مانند «امپریالیسم اقتصادی» (یا به اصطلاح دقیق‌تر «امپریالیسم دلار») را بیشتر بکار می‌برند .
حال سوال اینجا است در چنین شرایطی که سرمایه داری وارد مرحله امپریالیسم نو شده است نقش چپ چه خواهد بود ؟
اساسا” نقش افتصاد سیاسی رادیکال و اقتصاد نئو مارکسیستی علاوه بر ایجاد عالت اجتماعی و توسعه انسانگرا ، مقابله با چنین شرایطی است در واقع این رویکرد اقتصادی ذاتا” در جهت مقابله با روند جهانی سازی است .
مسائل مورد توجه این نوع اقتصاد

• فراز و نشیب سرمایه داری انحصاری در دوره انحطاط و سقوط فعالیت های اقتصادی

• دور نمای وضعیت جوامع سوسیالیستی نو ظهور در اروپا و آسیا و آمریکای لاتین

• شرایط اقتصادی کشورهای توسعه نیافته

به عقیده این نوع رویکرد اقتصادی نظام سرمایه داری فقط قادر است شرایط مناسب زندگی را برای تعداد اندکی از جمعیت جهان فراهم کند.
موانع رشد اقتصادی در اقتصاد های عقب مانده عبارتتد است از:
ـ ناچیز بودن پس انداز ها نه تنها به علت فقر توده مردم بلکه به سبب استاندارد های مصرف تجملی در میان طبقات بالای شهری و زمین دار
ـ فقدان انگیزه سرمایه داری به دلیل تقاضای اندک داخلی و نبود صرفه های خارجی و زیر بنای فیزیکی که در اقتصاد های پیشرفته صنعتی موجب کاهش هزینه های تولیدی می گردد.
از آن جا که چشم انداز توسعه در پیرامون که بر بورژوازی سرمایه دار بومی متکی باشد اساسا وجود ندارد راهکار برای ایجاد رشد و رهایی از این بن بست پیگیری برنامه های موثر از سوی دولت (سوسیالیستی) با مالیات بندی تصاعدی و سرمایه گذاری بخش عمومی است.
تجربه جنبش های چپ گرا در گذشته نشان داده است که بهترین راه مبارزه با امپریالیسم ضدیت با امپریالیسم اقتصادی است – باید توجه داشت که برای مبارزه با امپریالیسم اقتصادی که یکی از موانع بزرگ در راه رشد و توسعه کشور های کم توسعه است می بایست با اعمال سیاست خارجه هوشمندانه کشور به سمت تعامل سازنده با تمامی کشور ها هدایت کرد هر چند امروز بسیاری از کشورها با نظام های دمکراتیک در آمریکای لاتین و آسیا با قدرت های جهانی رابطه سیاسی عادی دارند اما بر هیچ کس پنهان نیست که نقش این کشورها در تهدید منافع نامشروع امپریالیسم در جهان بسیار برجسته بوده است. کشورهایی مانند برزیل و اروگوئه و آرژانتین از طریق برقراری روابط منطقه ای دوستانه و از طریق پیوند های اقتصادی منطقه ای، خود را از وابستگی اقتصادی آزاد کرده اند و امروز اقتصاد های این قبیل کشورها در راستای توسعه قرار دارند . کشوربرزیل که یکی از اعضای “بریکس” است در ائتلاف با سایر قدرت های اقتصادی نوظهور امروزه ششمین قدرت اقتصادی جهان به شمار می رود .
هر چند در کشور برزیل بسیاری از روش های مرسوم اقتصاد توسعه استفاده می شود و اقتصاد بازار در این کشور وجود دارد اما آنچه که این کشور را از کینز گرایی سوسیال دموکراسی اروپایی که سوسیال امپریالیسم خوانده می شود، متمایز می کند استفاده از ابزارهای اقتصاد سیاسی رادیکال و اجتماعی کردن بازار است .
در واقع تنها دولت دموکراتیک ودموکراسی همراه با عدالت اجتماعی از طریق دموکراسی مشارکتی است که می تواند دولت را به سمت حذف درون زای بازدارندگی های آن سوق دهد و در فرآیند تاریخی به سمت حذف دولت به نفع اراده شورایی و مردمی حرکت دهد. نئولیبرال ها که اصل دولت را پس از بروز شکست های پی در پی دولت رفاه کینزی زیر سوال می برند، در واقع ریاکاری می کنند زیرا دولت غیر مسئول اما حافظ بازار و امروز دولت مورد تایید محافظه کاری را بجای آن می نشانند .

- توضیح کلی درباره اقتصاد سیاسی رادیکال
کلمه (Radical political economy)RPE یا سیاست اقتصاد رادیکال ؛ به معنای اعمال سیاست رادیکال در اجتماع به منزله بهسازی و بهزیستی جامعه است که درک زیر بنای های حیات بشری را بر روبنا ها ارجحیت می بخشد.

واژه اقتصاد سیاسی بر پدیده های اقتصادی ای که در گستره اجتماعی – سیاسی و تاریخی قرار می گیرند تاکید می کند.

برخی از اقتصادادانان رادیکال در تجزیه و تحلیل های خود از نظرات مارکس استفاده می کنند . “عمدتا از آن بخش هایی که مربوط به بحث های سرمایه – ارزش کار – کاهش نرخ سود – و نهایاتا یافتن مدل جای گزین سرمایه داری است صحبت می کنند”.

بیشتر اقتصاددانان رادیکال خودشان را نئومارکسیست می دانند و تا حدودی از نوشته های فلسفی و سیاسی مارکس به صورت التقاطی استفاده می کنند و در چارچوب کلی سرمایه داری به تجزیه و تحلیل آن می پردازند و طرح های جای گزین ترسیم را می کنند.

در این نوع اقتصاد از ابزار های اقتصاد مرسوم کلاسیک استفاده می شود و به علاوه از اندیشه های فلسفی و اجتماعی مارکس نیز به همان اندازه بهره برداری می شود .

با چنین نگاهی به مارکس ، مارکسیسم ارتدوکس نقد می شود و در عین حال از بینش مارکس در زمینه های انسان گرایی و از خود بیگانگی بشر و نیز مشکلات نظام سرمایه داری استفاده می شود .
با این دیدگاه، در اقتصاد یک مرزبندی دقیق بین اقتصاد رادیکال و لیبرال وهمچنین اقتصاد محافظه کارانه ی مرسوم وجود دارد. در این رویکرد به اصلاحات لیبرالی کینزی به عنوان پاسخی ناکافی برای رفع نقصان سرمایه داری نگریسته می شود .

در واقع اساس خواسته ها این است که اصلاحات غیر انقلابی کنار گذاشته شوند و اصلاحات انقلابی جای گزین آن گردند. هر چند این خواسته ها خود به معنای انقلاب حداکثر طلبانه نیست زیرا هیچ تحول سوسیالیستی بصورت آنی بدست نمی آید.
اقتصاددانان رادیکال علاوه بر مطالعه اقتصاد مرسوم بر علوم بین رشته ای مانند جامعه شناسی و سیاست و تاریخ و حتی روان شناسی تاکید می ورزند و عمدتا” به تجزیه و تحلیل بخش هایی از اقتصاد می پردازند که تئوری های استاندارد اقتصادی با سختی مواجه اند. به عنوان مثال شرایطی که منطق رفتار نفع طلبانه فردی به تعادل بازار آسیب می رساند .این رویکرد اقتصادی بیشتر به دنبال رهایی از بازارگرایی افراطی است که می تواند با تغییرات اساسی در ساختار سیاست اقتصادی به نتایج مطلوب برسد .به بیان دیگر این رویکرد یک نظام سوسیالیستی جدید را پی گیری می کند که شامل استفاده از شیو ه های اقتصادی مرسوم و به علاوه تمرکز بر مسائل مربوط به روابط کار و از همه مهمتر نقد رادیکال اقتصاد سیاسی است .
آن چیزی که همه اقتصاددانان رادیکال بران اتفاق نظر دارند این است که اقتصاد سرمایه داری دارای مشکلات و نقصان سیستمی بسیار زیادی است . بنابراین اقتصاددانان رادیکال با حمایت از جنبش های مخالف قدرت سیاسی و در نهایت برای ایجاد یک دموکراسی واقعی و یک دموکراسی مشارکتی و توده ای تلاش می کنند و بدین صورت معتقد به تحولی انقلابی در جهت رسیدن به شکل جدیدی از سوسیالیسم می باشند .

- اقتصاد سیاسی رادیکال و چگونگی رسیدن به رشد و توسعه از طریق دموکراتیک کردن اقتصاد

راهبرد رشد از راه انباشت ناموزون متکی بر این فرض است که ابتدا همه چیز باید با انباشت سریع سرمایه که در اختیار و تحت اراده لایه های مالی محدود اجتماعی است، شروع شود . امروز حتی انباشت هایی که توسط دولت ها یا نظام سرمایه داری دولتی صورت می پذیرند از سوی طرفداران رشد ناموزون رد می شوند ، نئولیبرالیسم اقتصادی وظیفه دولت را مداخله برای توانمند کردن مداخله سرمایه داری خصوصی و نامسئول کردن دولت تحت عنوان سیاست کوچک سازی دولت می داند .
استدلال اصلی این راه رشد نئولیبرالی این است که عدالت اجتماعی ، بالا بردن سهم نیازهای اجتماعی در بودجه و مبارزه مستقیم وجدی با فقر دو اثر گذاری سخت را موجب می شوند : یکی بالابردن سهم مصرف کل و بنابراین پایین آمدن سهم پس انداز و سرمایه گذاری و دوم کاهش اندازه گیری سود از طریق افزایش فشارهای مالیاتی . این نظریه نئولیبرال نظریه کینزی را که می گوید با تقویت تقاضای موثر می توان به فرآیند تولید و اشتغال شتاب داد را رد می کند وبه این نظریه قدیمی دل می بنند که عرضه تقاضای خود را بوجود می آورد.
اگر تجربه جهانی نشان داده الگوی کینزی تحت فشار الگوهای تجارت جهانی نتوانسته در همه جا سرمایه داری را از فروکش و رکود بطور جدی نجات دهد اما بخوبی نامربوط بودن ادعای تئوری رشد نئولیبرالی را به اثبات می رساند .
در دنیای امروز عرضه می تواند تقاضا را در جای دیگری از جهان تهی دست و فقر را در مکان سرمایه گذاری، گسترده تر سازد . عرضه نمی تواند تقاضا را تقویت کند زیرا متکی است بر تملک کالاهای سرمایه ای ازسوی گروه هایی که به لحاظ تاریخی در ساخت انحصاری قدرت قرار دارند و بر سهم و اندازه کالاهای مصرفی تاثیر اساسی می گذارند، عرضه براساس روش هایی انجام می گیرد که می تواند بی کاری را موجب شود .
از طرف دیگر باید توجه داشت که روش کینزی ایجاد تقاضای موثر برای ایجاد فزایندگی یا چند برابر شدن افزایش در آمد نسبت به افزایش در تقاضای موثر ممکن است در بستر ناموزونی های موجود و ناکارآمدی های اقتصادی بویژه در کشورهای کم توسعه عقیم بماند . به علاوه تزریق پولی و مالی و سرمایه ای در جایی که فرار سرمایه و از کار افتادگی زنجیره های صنعتی وجود دارد، نمی تواند اثر فزایندگی کینزی ایجاد کند .
اما در راه های رشد اقتصاد های دموکراتیک و سوسیالیستی اصل مارکسیستی ارتباط نهادی بین توزیع و تولید دنبال می شود به موجب این اصل چنین نیست که پدیده ای تحت عنوان تولید جدا از روابط درونی ، ساختار قدرت اقتصادی و از همه مهمتر نحوه توزیع اصلی منابع و ویژگی های آن وجود داشته باشد و سپس از نوبت به توزیع آنچه تولید شده است برسد .
براساس این اصل که می گوید «هرکس به اندازه توانش و هرکس به اندازه نیازش » توزیع عادلانه بخشی از ضرورت حیاتی و تولید جامعه است. بدیهی است که در نظام های دموکراسی مشارکتی ، اقتصاد دموکراسی و سوگیری سوسیالیستی ، این اصل می تواند به اندازه ها و جهت های مختلف رعایت شود، اما به هر حال در اینجا انباشت تحت مالکیت خصوصی و یا دولتی در نمی آید بلکه به جامعه تعلق دارد، از این روست که تعیین سهم انباشت و دستمزد و مدیریت و مالکیت آن اجتماعی و عادلانه است و معنای آن همانا مفهوم و معنی رشد است .
باید به این نکته توجه جدی کرد که انباشت دولتی لزوما” به معنای انباشت اجتماعی نیست و می تواند شباهت بسیار زیادی به انباشت خصوصی داشته باشد از این روست که از اصطلاح سرمایه داری دولتی و درموارد محدودی نیز سوسیالیسم دولتی نام برده می شود، در انباشت دولتی اصل سود برتری خود را حفظ می کند ، پدیده توزیع عادلانه، منوط بر رابطه سیاسی و فشار های مطالباتی و تعهدات طبقاتی دولت می شود و نه امری درون ساز در روابط اساسی اقتصادی .

- الگوی توسعه انسانی در اقتصاد مردم گرا

الگوی توسعه انسانی این الگو را بطور کامل پذیرفته است که ثروت یا غنای مادی ، که مثلا با تولید سرانه ملی اندازه گیری می شود ، با غنای زندگی انسان که مثلا با شاخص هایی مثل امید به زندگی و سود ارزیابی می شود ، لزوما یکی نیستند و چه بسا نا همسوئی هایی هم دارند .
براساس الگوی توسعه انسانی نمی توان تولید ملی را شاخص اصلی و بی رقیب توسعه دانست . هدف از توسعه آن نیست که کالاهای مادی یا خدمات بیشتری تولید شود . هدف آن است که قابلیت ها و توانایی های افراد به گونه ای رشد کند تا زندگی انسان از خلاقیت و رضایت انباشته شود .
تولید مادی بجای خود هدف دارای اهمیتی است، اما کانون توجه، همانا انسان و خلاقیت های اوست. در برنامه های توسعه انسانی، انسان باید در درجه اول اهمیت قرار گیرد، لازم است افراد از حیث مکان زندگی، وضعیت اجتماعی ، شرایط اقتصادی و ماهیت قومی و دینی و زبانی در گروههای جداگانه طبقه بندی شناسایی و چارچوب حقوق و نیاز یگانه و همگانی انسانی مورد توجه قرار گیرد .

توسعه انسانی نمی خواهد شاخص تولید سرانه ملی و مشابه آن را بردارد و بجای آن شاخص عددی دیگری ارائه کند و به عنوان شاخص انسانی بگذارد، در الگوی توسعه انسانی ، رفاه فرد یا جامعه با چند عنصر قابل تشخیص و تفکیک می شود که باید هر کدام جداگانه اندازه گیری شوند .
الگوی توسعه انسانی برای کار آماری و آمار برداری نقش و ارزش بیشتر و ویژه ای قائل است، نقش خدمات آماری بسی فراتر از الگوی حسابداری ملی است، در چارچوب جدید خدمات آماری به داده های آماری ریزتر و طبقه بندی شده تری نیاز داریم.

دستاورد های مادی در فرآیند رشد اقتصادی برسه نوع سرمایه طبیعی ، سرمایه مادی و سرمایه انسانی (منابع انسانی) استوار هستند.
بخش قابل توجهی از اقتصاد و منابع طبیعی می تواند بر بنیاد بازار شکل بگیرد، اما علائم قیمتی نمی توانند هزینه های نامرئی اجتماعی را بخوبی بازتاب دهند . پدیده بازار های مفقود و نرخ تنزیل مطلوب، با نحوه بهره برداری از منابع در ارتباط اند. خسارتها بر منابع طبیعی مانند خاک، آب ، گونه های گیاهی و حیوانی چنانند که در واقع به دلهره انسان امروز بدل شده اند.
سرمایه های مادی طیف گسترده ای از زیر ساخت ها مانند ( راهها ، پل ها ، بندرگاهها ، فرودگاهها ، ….) تجهیزات و ماشین آلات ، ساختمان ها ، سرمایه پولی و مالی را دربرمی گیرند. دیدگاه مرسوم اقتصاد توسعه در واقع توجه خود را بر افزایش سرمایه مادی متمرکز کرده است. دراین راستا نیزخسارتها، بی تعادلی ها، اجحاف ها و ریخت وپاشهای غم انگیزی را شاهد بودیم .
منابع سرمایه انسانی از دانش، تجربه، مهارت ، نیرو، قوه خلاقیت و ابتکارها تشکیل می شوند، این سرمایه ها از راه انواع یادگیری مستقیم و نامستقیم، بابرنامه و بدون برنامه، جمعی و فردی ، رسانه ای و اختصاصی و جز آن فراهم می آیند. منابع سرمایه انسانی نیز اگر حفظ و حراست نشوند و مورد توجه قرار نگیرند از میان می روند؛ از همین روست که مراقبت های اجتماعی ، امنیت اجتماعی، تامین اجتماعی ، بهزیستی، پیشگیری، مراقبت از کودکان و از زنان باردار، حمایت از سلامت جسم و روح کودکان و نوجوانان و جوانان در رده سیاست ها و ابزار های لازم برای حفظ حراست منابع انسانی جای والایی دارند؛ رشته هایی چون اقتصاد محیط زیست ، اقتصاد بهداشت، اقتصاد آموزش و پرورش برای تخصیص مطلوب منابع مادی در جهت ارتقای انسانی ضرورت دارند .

- تجربه آمریکای لاتین

در نگاه بومیان آمریکای لاتین، نئولیبرالیسم چیزی بیش از آخرین مرحله از پانصدسال سیاست کشتار و مقاومت سرسختانه نیست. بدین ترتیب، آنان در جریان برخی واقعیت‌های تاریخی نظیر استمرار استعمارگری امپریالیسم، تخریب محیط زیست، ایجاد بدهی‌های دائمی غیرقابل پرداخت، استفاده نظام ‌مند از آدم ‌ربایی، ناپدید شدن افراد، شکنجه و خشونت بر ضد زنان را به مثابه ابزاری برای تسلط بر مردم می دانند.
چشم‌اندازهای چندگانه سوسیالیست‌ها در آمریکای لاتین در چهار ویژگی مشترک هستند:
۱ـ توسط ارزش‌هایی انسانی هدایت می‌شوند که هدفشان پایان دادن به قدرت مقام‌های مذهبی، نژادپرس)، احترام به دیگران و عدالت اجتماعی؛
۲ـ سوسیالیسم، مرامی اشتراکی و عاری از خودکامگی استالینی است، و در عین حال دارای طرح و برنامه‌ای تمرکززدایی شده، با شرکت‌هایی که کارگران آن را اداره می‌کنند و به قول فیدل کاسترو،‌همراه با «سیاست‌ به جای سیاسی‌کاری»، که همگی ریشه در استفاده از دولت و مشارکت مردمی از پایین‌ترین سطح جامعه به جای استفاده از «بخش سالاری» (پارتیتوکراسی) یا نیروهای «آوانگارد» دارند؛
۳ـ انترناسیونالیسم، ‌طراحی بازارهای ملی و بین‌المللی، دفاع از مردم در برابر نئولیبرالیسم و مداخله‌جویی‌هایی امپریالیست‌ها، تشکیل یک سازمان بین‌المللی بدون حق وتو که صلح و حقوق بشر را جاری کند؛
۴ـ حاکمیت دولت ـ ملت‌ها، دفاع از اصول عدم مداخله، عدم تجاوز، حق تعیین سرنوشت، که دربرگیرنده حق تشکیل دولت‌های جدید است که مردمان بسیاری را به هم مرتبط می‌کنند (مانند بولیوی و ونزوئلا) و همچنین حق تشکیل دولت‌هایی که از «استقلال ملی» واقعی بر پایه نوعی وحدت در یک دولت آمریکای لاتین یا کنفدراسیون دولت‌ها (مانند مفهوم «آمریکای ما» از خوزه مارتی و «کشور بزرگ» بولیوار) برخوردارند.
جمع بندی :
- مدل اقتصادی پیشنهادی چپ برای حرکت به پیش، نوعی اقتصاد سیاسی رادیکال یعنی مدل اقتصاد برنامه ریزی مردم گرا است. این به معنی مداخله دولت منتخب مردم در توزیع عادلانه ثروت است اما معنای دولتی کردن انباشت و یا خصوصی کردن انباشت سرمایه نیست بلکه تمرکز زدایی یرنامه ریزی اقتصادی و اجتماعی کردن سرمایه مدنظر است که از طریق نظارت دموکراتیک مردم و دموکراسی مشارکتی بر مناسبات اقتصادی از جمله بخش خصوصی و دولتی بوجود می آید. بنابراین این مردم هستند که سهم انباشت و دستمزد و مدیریت و مالکیت را از طریق نظارت مستقیم شوراهای کارگری و جامعه مدنی تعیین می کتتد .
- سیاست خارجه بر اساس ارتباط دوستانه با تمامی کشور ها خواهد بود و با اعمال سیاست های ضد جهانی سازی از طریق انترناسیونالیسم و تقویت ارتباط اقتصادی با کشورهای مستقل و قدرت های نوظهور، مبارزه با سیطره امپریالیسم نو و هژمونی امپریالیسم نو انجام خواهد شد که پیوستن کشور به سازمان همکاری شانگهای و گروه هایی نظیر “بریکس” از اولویت های این سیاست خارجی خواهد بود
تی، برتری‌های جنسی، استثمار طبقاتی و کشتارهای قومی هستند؛ ارزش‌هایی مبتنی بر عشق (مثل آثار چه‌گوارا و خوزه مارتی

ـ م. مقصودی
آدرس اینترنتی برای تماس :gerayesh.radical@gmail.com

دعوت از فعالان و صاحب نظران برای مشارکت در بحث/”گره های اساسنامه ای” در یک تشکل چپ

فراخوان گروه کار اساسنامه

 

دعوت از فعالان و صاحب نظران برای مشارکت در بحث

“گره های اساسنامه ای” در یک تشکل چپ

گروه کار اساسنامه، یکی دیگر از ارگانهای پیش بینی شده در “نقشۀ راه برای ایجاد تشکل بزرگ چپ” است، که در ماه های اخیر کار خود را آغاز کرده است. وظیفۀ این گروه، پیشبرد مباحث سازمانی تا نیل به طرح یا طرحهای اساسنامه ای، مبتنی بر ایده ها، نظرات و پیش نویسهائی است که توسط فعالان پروژه – اعم از سازمانی یا منفرد – ارایه می شوند. ادامه خواندن Continue reading

عضویت دوگانه / علی پورنقوی

عضویت دوگانه
عضویت حزبی دوگانه، یعنی امکان عضویت همزمان در دو حزب مختلف متعلق به یک کشور واحد … حداقل بر نشانه های تغییر در هلند، بلژیک و اسرائیل استوار است. پرسشی که می تواند و باید در برابر کوشندگان پروژۀ “شکلدهی به تشکل بزرگ چپ” قرار گیرد، پرسش از ارزیابی آنان از این نشانه ها و تجربه هاست. آیا ما با نشانه هائی گذرا یا اکیداً منحصر به کشورهای خاص مواجهیم، یا با روندی عام، که دیر یا زود به واقعیتی در حیات حزبی تبدیل خواهد شد؟
علی پورنقوی ادامه خواندن Continue reading

چند نکته درباره «خطوط برنامه (منشور) پیشنهادی برای پروژه وحدت چپ» / محمود بهنام / احمد آزاد

چند نکته درباره «خطوط برنامه (منشور) پیشنهادی برای پروژه وحدت چپ»
محمود بهنام / احمد آزاد
به نظر می‌رسد که در میان مجموعه نیروهای شرکت کننده در پروژه «شکل گیری تشکل بزرگ چپ»، در این مورد توافق عمومی حاصل باشد که منشور یا برنامه‌ای که می‌خواهد مبنای شکل‌گیری چنین تشکلی باشد، ضرورتأ باید از صراحت و روشنی کافی برخوردار باشد. این منشور باید، به طور فشرده ولی مشخص و صریح، نشان دهد که «ما کی هستیم» و «چه می خواهیم»، اهداف اصلی ما چیست و استراتژی ما برای تحقق آنها کدامست؟ چنین منشوری، با ترسیم خطوط اصلی سیمای ما، در عین حال، فرقهای عمده میان ما و دیگر جریاناتی که خود را چپ و یا دموکرات می‌دانند، به روشنی بیان می دارد. ادامه خواندن Continue reading

چرا یک منشور؟ / مصطفی مدنی

چرا یک منشور؟ مصطفی مدنی
آخرین سمینار «وحدت چپ» متشکل از سه جریان و برخی فعالان چپ، در چند روز آینده برگزار می شود. ارائه چندین و چند «منشور» به سمیناری که می بایست سازمانگر سقفی از تفاهم و دربرگیرنده گرایشات متنوع و متفاوت در درون یک حزب واحد باشد، نوع نگاهی را برجسته می کند که توجه به آن، برای پیشرفت کار سمینار می تواند موثر باشد.
آیا واقعا «اراده» ای برای وحدت وجود دارد؟ ادامه خواندن Continue reading

اطلاعیه برگزاری نشست چهارم پروژه وحدت چپ

اطلاعیه
برگزاری نشست چهارم پروژه وحدت چپ
چهارمین جلسه حضوری پروژه وحدت چپ در روزهای شنبه و یکشنبه ۷ و ۸ مارس ۲۰۱۵ در کلن آلمان برگزار می شود و به بحث و گفتگو پیرامون موضوع منشور و اساسنامه خواهد پرداخت. برای این نشست چهار منشور و یک جمعبندی از اشتراکات و تفاوت های منشورها و دو طرح اساسنامه جهت بحث ارائه شده است.
مباحث روز شنبه هفتم مارس، به منشور اختصاص دارد، که به صورت سمینار برگزار می شود. در سمینار ابتدا ارائه دهندگان منشور در میزگرد شرکت خواهند کرد و به منشورها، اشتراکات و اختلافات خواهند پرداخت و سپس شرکت کنندگان در کنفرانس اظهار نظر خواهند کرد.
روز شنبه پس از خاتمه مباحث جلسه، جشن ٨ مارس برگزار خواهد شد.
جلسه در روز دوم با توضیحات دو نفر از مدافعان دو اساسنامه آغاز می شود و سپس با اظهار نظر شرکت کنندگان در کنفرانس پیرامون نکات گرهی اساسنامه ادامه پیدا می کند.
شرکت کنندگان در کنفرانس بعد از ظهر روز دوم به بحث و گفتگو پیرامون روندهای آتی پروژه وحدت چپ خواهند پرداخت.
برای مطالعه منشورها و اساسنامه های ارائه شده می توانید به سایت وحدت چپ مراجعه کنید. آدرس سایت http://vahdatechap.com
علاقمندان به پروژه وحدت چپ می توانند با حضور در اتاق پالتاک از روند مباحث مطلع گردند.
آدرس اتاق پالتاکی:
Paltalk Rooms – Chat Rooms- Asia and Pacific – vahdatechap

گروه کار تدارک و سازماندهی پروژه وحدت چپ
۲۷ فوریه ۲۰۱۵